صدای گذشته در فرزندپروری
نمی توان برای دیگری مراقبی خوب و کافی بود، مادام که کسی در درونمان نشسته و مویه می کند.
کتاب در جستجوی کودک فراموش شده
سخن مترجم: کتایون زاهدی
دنیا قبل و بعد از والد شدن
دنیای قبل از ورود به مرحله پدر و مادر شدن با دنیای پس از آن تفاوت هایی دارد. همان قدر که باورمان نمی شود کسی را پیدا کنیم که طعم دوست داشتنی- این چنین جانانه را – با آن تجربه کنیم، همان قدر هم بعدها باورمان نمی شود، گاهی تاریک ترین قسمت های وجودی مان این چنین زنده شوند. فکر می کنم این تجربه ها برای اغلب والدین عجیب نباشد و کمابیش آنها را از سر گذرانده باشند. در واقع، والد بودن از هر سو که به آن بنگریم تجربه ای سرشار از لحظات خوشایند و ناخوشایند است.
توشه ما در ورود به دنیای والدگری
اگر بپرسید ما با چه توشه ای به دنیای والدگری وارد می شویم؛ باید بگویم تجارب گذشته ما از روابط اولیه مان با مراقبین خود، همراه و هم قدم ماست. صدای گذشته، در لحظات ِحال رابطه ما با فرزندمان همواره شنیده می شود. اینجاست که دیگر آنچه در مورد چگونگی تربیت فرزند خوب و ایمن خواندیم، کمتر به کمک مان می آید. در رابطه با فرزندمان لحظاتی پیش می آید که نمی توانیم خودمان را کنترل کنیم و دقیقا همان رفتاری را انجام می دهیم که روزی گفتیم هرگز در رابطه با فرزندنمان انجام نخواهیم داد. شاید پذیرفتن این حقیقت سخت باشد که آنقدرها هم که فکر می کنیم بر همه رفتارهایمان کنترل نداریم. ما خودمان را و تجارب هیجانی مان از روابط گذشته را به رابطه با فرزندمان می آوریم.
بودن با کودک، فرصتی برای یادگیری
بودن با فرزندانمان مانند قرار گرفتن در دوره ای مادام العمر برای یادگیری است. درست است ما همواره پنداشتیم که تنها ما هستیم که به کودکانمان چگونه زیستن را می آموزیم، اما بخش دیگری از واقعیت این است که فرزندان مان به ما فرصت رشد می دهند و ما را در چالش با مسائل باقیمانده کودکی خود قرار می دهند. با فرزندانمان، ما خودمان را ، رابطه را و دنیا را بار دیگری تجربه می کنیم. این بار نه فقط در قامت فرزندِ پدر و مادرمان، بلکه در قامت والدی بزرگتر، قوی تر و عاقل تر نسبت به فرزند خودمان.
می خواهیم ایمن باشیم، اما گاهی نمی توانیم
می خواهیم والدی ایمن باشیم اما گاهی صدای تجارب گذشته ما بلندتر است. آنقدر بلندتر که اجازه نمی دهد صدای نیازهای فرزندمان را بشنویم. گاهی آنقدر درگیر هیجانات درونی خود می شویم که قادر نیستیم به کودکمان دقیق تر بنگریم. وقتی در تجارب اولیه خود با مراقبینمان به اندازه کافی حمایت و محافظت نشدیم، طرد شدیم، نادیده گرفته شدیم، نیازهایمان برطرف نشده است، دید امروز ما در رابطه با فرزندمان محدود می شود. صدای نیازهای فرزندنمان، ما را آشفته می کند.
خبر خوب؛ محکوم به تکرار گذشته نیستیم
حتی اگر دوره ی کودکی و تجارب خودمان چندان امن و مطلوب نبوده باشد، باز محکوم به تکرار گذشته نیستیم. برای شفای زخم های عمیق قدیمی هیچ گاه دیر نیست. تجربه های اولیه سرنوشت ما را تعیین نمی کند.
البته که دیدن دنیا، این بار از چشم اندازی متفاوت اتفاق میافتد. اما وقتی والد می شویم آنقدر قوی تر شده ایم تا بتوانیم خودمان در کودکی و والدین مان را در ارتباط با خودمان درک کنیم. آنقدر قوی تر که تلاش کنیم به تجارب مان معنا ببخشیم و از دریچه دید خودمان در کودکی و والدمان، دنیا را بنگریم.
به همراه مشاور
درک زندگی خودمان بهترین هدیه ای است که می توانیم به خودمان و فرزندمان بدهیم. درک و معنا دادن دوباره به تجارب کودکی کمک مان می کند کودکی خود را التیام ببخشیم و بتوانیم حالا واقعا به کودکمان نگاه کنیم و برای اون امن تر باشیم. هر چند اغلب طی این مسیر نیاز به همراهی متخصصی دارد که در کنارمان راه به گذشته را هموار کند و به ما کمک کند گذشته را واضح تر و کامل تر ببینیم. اما مهم این است که می توان عبور کرد و ایمن تر بود.
دیدگاهتان را بنویسید