ما و هیجانات کودک مان

اگه دروغ بگویی، من دوستت دارم!
اگه چیزی که من می خواهم را به من نشان بدهی، من را کنارت خواهی داشت!
این جمله شاید در نگاه اول، به نظر غریب و نا آشنا بیاید …”آخه کدوم آدم عاقلی به بچه ش این حرف رو می زنه!”
درست می گویی، ما شاید مستقیم این حرف و جمله را به کودکمان نگوییم، اما گاهی در موقعیت هایی این جمله به صورت پیام پشت رفتار، پشت کلمات، برای کودک جلوه گر می شود.
با این مقاله همراه باشید تا بیشتر در این خصوص بخوانیم، شاید به درک عمیق تری برسیم.
هیجانات در کودکان
هیجان و احساس از جمله دو ویژگی بارز و پرقدرت در کودکان هستند. در واقع بخواهم بهتر بگویم: کودک دنیا را از پشت لنز هیجاناتش می بیند. چگونه؟
کافیست به کودک خود در یک روز دقت کنیم و تمام رفتار و حرفهایش را مشاهده کنیم؛ می بینیم کودک با احساسش به اطراف نگاه می کند، با احساسش عمل می کند.
“دلم این اسباب بازی رو می خواد… من اینجا رو خیلی دوست دارم مامان… من خاله زهرا رو دوست ندارم آخه اجازه نداد ما بریم تو حیاط بازی کنیم… این چیه که آقاهه داره می ریزه تو غذا من دوسش ندارم… بابا تو چجوری خسته نمی شی انقدر کار می کنی…”
تا اینجای ماجرا شاید به یاد شیرین زبانی های کودکتان یا کودکی که در اطرافتان می شناسید افتاده باشید.
موضوع از جایی شروع می شود که این هیجان های عریان، گاهی برای من والد قابل تحمل نیست.
کجاها؟ شاید سوال بعدی شما باشد. من چند موقعیت را می گویم شاید به شما کمک کند تا موقعیت های دیگری نیز بیابید.
“زمانی که کودکم از فرط خستگی و خواب آلودگی خودش را وسط فروشگاهی ولو می کند”
“زمانی که با هزار رویاپردازی، به باغ وحش رفته بودیم با این نیت که حیوانات مختلف را ببیند، با علاقه و اشتیاق به سمت قفسه ها برود، با هم در مورد هر کدام صحبت کنیم… اما همین که به باغ وحش می رسیم با شنیدن اولین صدا می ترسد، گریه کنان از من می خواهد که از اینجا برویم.”
“در جمعی وارد می شویم دامن مرا می گیرد و پشت من پنهان می شود، جواب کسی را نمی دهد و از کنار من تکان نمی خورد…”
چه اتفاقی می افتد!
اینجاست که دیگر هیجانات او، برای من احساسات مختلفی می آورد.
از رویاهای خود دور شده ام، آنچه دنبالش بوده ام ندیدم، یک جاهایی زیر سوال رفته ام که این چه بچه ایست که تربیت کرده ای بیا و تحویل بگیر حاصل تربیتت را… خود را مورد قضاوت و زیر نگاه دیگران می بینم… .
جملاتی از این دست در سرم می پیچد که:
“من نتوانستم کودکم را نترس بار بیاورم… من نتوانستم کودکم را اجتماعی تربیت کنم… من ایراد دارم… کودکم هم ایراد دارد… باید جور دیگری باشد.”
اینجاست که می گویم “آخه این که ترس نداره نمی فهمم چرا انقدر می ترسی”
پیامی که پشت حرف من برای کودک دارد این است که “ترس تو واقعیت ندارد، از تجربه ی درونی خود دور شو… با خواسته ی من جور شو… ترست را مخفی کن… به من دروغ بگو که نمی ترسی تا من دوباره همان پدر (مادر) مهربان برای تو باشم”
کودک خود را با نگاه مادر و پدر خود هماهنگ می کند… آنچه مادر یا پدرم می گوید من هستم… نه آنچه در درون در حال تجربه آن هستم.
این می شود که دیگر از تجربیات درونی خود دور می شود و مانند کارخانه کنسروسازی که همه کنسروها به یک شکل و رنگ درمی آیند کودک هم به شکلی که والدین او دوست دارند درمی آید؛ یعنی نسخه ای دروغین از خود.
چگونه کودک را با خود واقعی اش آشنا کنیم
آنچه کمک می کند تا کودک خود درونی را تجربه کند هیجانات و احساسات اویند. کودک در فرآیند رشد کم کم آنچه برای تنظیم هیجانات خود لازم دارد یاد می گیرد و خود را با شرایط محیطی وفق می دهد؛ به شرط آنکه هیجانش در لحظه مورد پذیرش قرار گیرد. پذیرش هیجان به معنی تایید رفتار کودک نیست بلکه به معنی پذیرفتن و دیدن واقعیت درونی و آنچه در دنیای درون او اتفاق می افتد، می باشد.
به بیان ساده تر بخواهم بگویم مثل این است که هم قد کودک خود می شوم و دنیا را با چشمان او، با احساس او نگاه می کنم و آن را بر زبان می آورم. “صدای بلند تو رو ترسوند؟” جمله ای از زبان والد شنیده می شود که گویی آنها در درون من نیز بوده اند، این به معنی “من پذیرفته شده ام”، “من درستم”در روان کودک ترجمه می شود و هماهنگی در درونش شکل می گیرد که خود ابزار خلاقیت و تطبیق را برای کودک فراهم می کند.
بیشتر بخوانید:
دیدگاهتان را بنویسید