دلبستگی
نیاز دلبستگی ، نیاز به دل بستن به یک دیگری مهم
دلبستگی ما را به یاد دل بستن می اندازد. انگار در درون همه ی انسان ها نیازی وجود دارد تا پیوندی عاطفی و نزدیک را با یک دیگریِ مهم برقرار کنند. شايد مهمترين نيازي كه يك كودك در بدو تولد داشته باشد، نياز به رابطه با يك مراقب است. به این دليل است که نياز دلبستگی در انسان اهميت بسياري دارد.
دلبستگی، نیازی غریزی در همه انسان ها
نیاز به برقراری پیوند نزدیک عاطفی با دیگری به صورت غريزي در همه انسان ها وجود دارد. نوزادان در آغاز تولد با انجام رفتارهایی ذاتی مثل گریستن، خندیدن و … باعث می شوند اطرافیان از آنها مراقبت کنند و در کنارشان بمانند. به مرور زمان، بین نوزاد و مراقبش پیوند عاطفی صمیمی ایجاد می شود.این رفتارها باعث می شود نوزاد شانس خود را برای بقا و زنده ماندن بیشتر کند.
هم والدين (پدر و مادر و به خصـــوص مادر) و هم كودك قبل از اين كه كودك به دنيا بيايد براي رابطه با هم آماده شده اند. آنها با خود امكاناتي بهمراه دارند. مادر هم در طول دوران بارداري و بلافاصــله پس از آن بواســطه هورمونهايي كه در بدنش ترشح مي شود تغيير پيدا مي كند. مثلا مي تواند صداي گريه متفاوت كودك را بشناسد. كدام صداي گريه گرسنگي است؟ كدام براي عوض كردن پوشك و كدام براي دل درد؟از سوی دیگر، كودك نیز در هنگام ناراحتي گريه مي كند. مادر را صدا مي زند يا نسبت به صدا و چهره مادر نسبت به ديگر صداها و چهره ها اهميت بيشتري قائل است. انگار مادر را از قبل مي شــناســد.
دلبستگی به مراقب، راهی برای کسب آرامش
نوزاد نیاز دارد مراقبش در کنار او حضور داشته باشد. اغلب در زمان هایی که احساس ترس و اضطراب به سراغش می آید، نیاز به نزدیکی به مراقب در وجود نوزاد قوت می گیرد. آن وقت است که مادر (در اغلب موارد بعنوان اولین و مهم ترین دیگری مهم در زندگی هر انسان) با حضور خود سعی میکند به نوزاد آرامش بدهد و نیاز او را برطرف کند. تکرار این تجربه باعث بوجود آمدن این باور در نوزاد می شود که جهان امن است، من موجودی ارزشمند هستم و هر وقت نیازی داشته باشم کسی هست که از من مراقبت کند و به خواسته های من رسیدگی کند.
اگر به نوزادان دقت کنید متوجه می شوید وقتي نوزاد درمانده مي شود، هم مادر و هم نوزاد براي كسب دوباره احساس ايمني، كارهايي انجام مي دهند. براي مثال، نوزاد ناراحت شده و اين موضوع را با مضطرب بودن، گريه كردن و نزديك شدن به مادر نشان مي دهد. مادر به سمت كودك رفته، او را با صدايش آرام كرده و از جايش بلند مي كند. كودك به غر زدن ادامه مي دهد و سپس به بدن مادر مي چسبد. گريه كردن را متوقف نموده و به زودي شروع به تنفسي آرام و منظم مي كند. اين امر نشان دهنده این است که او آرامش خود را بدست آورده است.
مسیر عبور نظریه دلبستگی
ابتدا روانشناسان بر این باور بودند که دلبستگی به مادر از این جهت بوجود می آید که مادر منبع غذاست. به این معنا که او یکی از اساسی ترین نیازهای کودک را تأمین می کند. ولی بعد ها مشخص شد که این نظریه با واقعیت مطابقت ندارد. پژوهش ها نشان داد آرامشی که کودکان در حضور مادر خود احساس می کنند، ناشی از نقش او در تغذیه ی آنها نمی تواند باشد. این مطالعات جدید اولین بار توسط روانکاوی به نام جان بالبی پی گرفته شد.
جان بالبی
بالبی با مشاهده ی رفتارهای نوزادان و کودکان خردسال مقیم پرورشگاه ها و بخش های بیمارستان ها ـ یعنی کودکان جدا از مادران شان ـ به موضوع دلبستگی علاقه پیدا کرد. اندیشه های بالبی ساده و قدرتمند بود. بالبی باور داشت که والد و کودک با این نیاز غریزی به دل بستن در کنار هم قرار می گیرند و بدنبال ایجاد پیوند عاطفی نزدیک بین آنها، این پیوند عاطفی مانند یک الگو برای روابط نزدیک او در آینده در وجودش شکل می گیرد.
اگر الگوی رابطه آنها با مراقبشان الگویی امن باشد و کودک در آن احساس ارزشمندی تجربه کند؛ کودک میخواهد دنیا را کند و کاو کند و به شیوه ای سالم، جدا و بالغ می شود. این الگوی امن موجب می شود در آینده نیز بتواند روابط صمیمی ارزشمندی را با افراد دیگر برقرار کند. روابطی که در آنها هم می تواند به نیاز های خود توجه کند و هم دیگری. همچنین اگر کودکی در سالهای اولیه زندگی اش نتواند دلبستگی همراه با احساس امنیتی را حداقل با یک نفر برقرار کند، در بزرگسالی نیز نمی تواند رابطه صمیمانه ی انسانی مناسبی برقرار کند.
چطور برای فرزندم الگویی امن از رابطه بسازم؟
بنظر می رسد هر والد برای ساخت الگویی امن در رابطه خود و فرزندش باید به این سؤال ها پاسخ دهد : فرزندم چه نیازی دارد؟ الان در ذهن او چه میگذرد؟ من چگونه می توانم به نیاز او پاسخ دهم و سؤالاتی دیگر از این دست. وقتی والد می تواند درک درستی از دنیای درونی فرزندش داشته باشد، می توانیم بگوییم همیشه لازم نیست کاری انجام دهد. گاهی فقط حضور گرم او می تواند فرزندش را آرام کند. فرزند او در این لحظه احساس می کند که درک شده و کسی هست که به او و نیاز هایش پاسخ دهد.
والدینی که بطور مستمر حضوری در دسترس، پاسخگو و تیز بین نسبت به نیاز های فرزندشان ندارند و به جای توجه به ذهن کودک و دنیای درونی فرزندشان، ذهنیت خود را به او تحمیل میکنند نمی توانند الگویی امن از رابطه برای کودک بسازند.
مراقب به عنوان پناهگاهی امن
بچه ها وقتی خسته، ترسیده، گرسنه و ناراحت باشند و یا ظرف احساسی آنها خالی شده باشد؛ در این لحظه نیاز دارند به سوی والد بیایند تا ظرف احساسی آنها با حمایت او پر شود تا بتوانند دوباره به بازی و اکتشاف برگردند.
یک مراقب خوب کسی است که علاوه بر ایجاد آرامش برای کودک، نیاز به امنیت را در کودک برآورده سازد. در واقع اولین نقش والد این است که بعنوان پناهگاهی امن زمانی که کودک برای مدیریت احساساتش به او نیاز دارد حضور داشته باشد و سعی کند با گفتار و رفتاری هماهنگ با کودک به او کمک کند هیجاناتش را مدیریت کند. آغوش مادر چونان پناهگاهی امن برای کودکی که ترسیده و گریه می کند همواره باز است.
بسیار مهم است که والد در هنگام آشفتگی کودک نیاز او را بدرستی تشخیص و پاسخ دهد. پس از کسب احساس امنیت، کودک دوباره می تواند به بازی و کشف محیط اطراف خود بازگردد. مادر با آغوش باز خود به کودک این احساس را می دهد که من برای کمک به تو در کسب آرامش در کنارت هستم.
مراقب بعنوان پایگاهی ایمن
کودک علاوه به نیاز به ارتباط، نیاز دیگری نیز با خود بهمراه دارد. کودک تمایل زیادی به کشف محیط اطرافش دارد. در اینجا والد پایگاهی ایمن برای کودک است تا او را به کشف دنیای بیرون مانند بازی کردن، کار کردن، یاد گرفتن، کشف و خلق کردن و پیدا کردن دوست های جدید تشویق کند. در اینجا والد در کنار کودک حضور دارد و بر بازی او نظارت می کند. هر وقت کودک نیاز به کمک داشت به او کمک میکند اما مداخله نمی کند.
بعضی وقتها کودک تنها نیاز دارد حضور داشته باشید و در واقع تنها او را نظاره کنید. تنها می خواهد بداند شما در صورتی که به شما نیاز داشته باشد حضور دارید تا با شجاعت و اعتماد به نفس بیشتری پیش برود. تصور کنید فرزند شما در حین بازی به شما لبخند میزند و شما با گرمی و تماس چشمی لبخند او را پاسخ می دهید او با خوشحالی مشتاقانه به بازی خود باز میگردد و این نشان میدهد که از شما می خواسته به او بگویید که بودن با او برای شما لذتبخش است.
فرمول مهم والدگری
آنچه در نظریه دلبستگی بعنوان فرمولی کلی برای والدگری مطرح می شود: ” هميشه بزرگتر، قوي تر، باهوش تر و مهربان باش. هر وقت مي تواني بر مبناي نياز من عمل کن و در مواقع ضروري کنترل را به دست بگير.”
در واقع دلبستگی تنها پیوند عاطفی بین مراقبت و حضور در همه لحظات در کنار نوزاد برای برآورده کردن نیازهای او نیست، بلکه چیزی فراتر از آن است . اینکه ما بعنوان والد هر جایی که لازم است مسئولیت را به عهده بگیریم و نقش خود را به عنوان بزرگ تر، عاقل تر و قویتر در عین مهربانی انجام دهیم.
اگر آسیبی در رابطه بوجود آمد، ترمیمش کنید.
شاید در اولین قدم بعد از بررسی نقش های والد و پرداختن به اهمیت روابط اولیه در زندگی هر انسان، والدی با خود بگویید چگونه می توانم همه این نیاز ها را برآورده کنم؟ اگر اشتباه کنم چطور؟ در اینجا آنچه نظریه دلبستگی به والدین توصیه می کند ابتدا اعتماد به غریزه والدگری خود است و پس از آن توجه به این نکته که اگر در رابطه با فرزند آسیبی پدیدار شد ( در مواقعی این آسیب ها به روند رشد کودک و مواجهه او با ناکامی مفید خواهد بود) لازم است به رابطه بازگردند و آسیب بوجود آمده را ترمیم کنند. به این شکل کودک می داند بعد از رخدادهای بد، اتفاق های خوبی در راه است.
دلبستگی رابطه ای از عمق جان و دل است که جهان را در بدو ورودمان به مکانی امن تبدیل می کند.
برای مطالعه ی مقاله «چرا کودک من بی عاطفه است»، اینجا را کلیک کنید.
دیدگاهتان را بنویسید