ما عشق را در خانه آموختیم

مادرم تو از روزهایی دل بستن را به من آغاز کردی که هنوز طعم بودن در دنیای خارج را بدون تو درک نکرده بودم. با اولین تکان هایی که می خوردم، بودنم را بیشتر لمس کردی و پیوند قلب هایمان قوی تر شد. روزهای سخت و شیرین بارداری را با امید لمس دست های کوچکم گذراندی و با آمدنم بیش از پیش طعم مادری را تجربه کردی.
مادرم من هم دنیا را از دریچه چشمان تو برای اولین بار نظاره کردم. انگار هر آنچه در درونت بود بر وجودم حک می شد و من پس از آن دنیا را، دیگران را و خودم را آنگونه دیدم و تجربه کردم که در کنار تو آموخته بودم.
مادرم وقتی تو احساسات مرا با آغوشی باز پذیرفتی و درک کردی من هم هنر تجربه کردن احساسات را آموختم. من هرگز نمی توانستم به تنهایی و فقط برای خودم از عهده تجربه کردن احساساتم برآیم.
مادرم وقتی تو مرا دوست داشتی و با همه ی آنچه که بودم مرا پذیرفتی به من نشان دادی برای شما – مهم ترین آدم های زندگی ام – عزیز و دوست داشتنی هستم و بعد از آن روزها این محبت عمیق تا منتهای استخوان هایم نفوذ کرد و من از هر بی محبتی ای نترسیدم . انگار کسی دنیا را برایم امن کرده بود.
مادرم تو به من کمک کردی که پدرم را بشناسم و محبتش را در قلبم لمس کنم. دیدن آنچه بین تو و پدر می گذشت برای من معنایی بزرگ داشت. ما عشق را در خانه آموختیم.
مادرم وقتی بزرگ تر شدم این تو بودی که گذر سن و تجربه هایم را درک می کردی و با من همراه می شدی. به خاطر دارم روزی که قرار بود نبودن تو را برای مدت کوتاهی تجربه کنم، چگونه کنارم نشستی و کنار همه ی بی قراری هایم در گوشم نجوا کردی که درک میکنی این دوری برایم سخت است و توضیح دادی که چرا باید چند روزی مرا تنها بگذاری. شاید آن لحظه که رفتی آرام نشدم ولی درونم از تو مطمئن بودم که باز می گردی.
امروز که به زندگی نگاه می کنم می بینم این تو بودی که به من یاد دادی که رفتن ها، نبودن ها و تنهایی حتما برای همه ما سخت است اما در کنار تو من آن قدری ایمن بودم که هرگز از لمس این تجربه ها نترسیدم.
روزها گذشت و من و تجربه هایم بزرگ تر شدیم. وقتی ازدواج کردم یادم آمد من عشق را در کنار تو و پدرم آموختم. ما عشق را در خانه آموختیم.
مادرم اولین باری که تکان های فرزندم را در درونم احساس کردم هیچ چیز جز تجربه بودن با تو برایم تکرار نشد. حالا می فهمم چقدر بودنت و چگونه بودنت تا آخرین لحظات عمر با من است.
مادرم الان که برداشتن اولین قدم های کودکم را می بینم، تو نیستی اما من می دانم همانگونه به فرزندم دنیا را نشان دهم که تو به من آموختی…..
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
عالی بود، عاااالی… بغض کردم با این متن ♥️♥️♥️