احساس گناه ؛ نوشدارویی قبل از مرگ، و دمی مسیحایی بعد از مرگ
اگه تحمل احساس گناه برای تو هم سخت و دردناکه و همیشه به دنبال راهی برای تسکین این درد بودی، اگه گاهی برای فرار از اون به هزار و یک راه دست زدی اما به جای تسکین، خودت رو گیر افتاده درون باتلاقی از عذاب وجدان و احساس گناه دیدی، لطفا با من همراه باش.
بهت قول میدم بعد از خوندن این مقاله خداروشکر میکنی برای اینکه احساس گناه درونت بیداره؛ و احتمالا خوب میبینی و درک میکنی که چه چیزی نیازه برای اینکه از پس تجربه ی درد این احساس بر بیای.
تا به حال به این موضوع فکر کردی که چه چیزی مانع ما میشه و اجازه نمیده تا به دیگری آسیب جدی وارد کنیم؟
شده اون قدر از کسی متنفر بشی که با خودت بگی، دلم میخواست با همه ی وجودم بزنمش و نابودش کنم؟ و یا تصوراتی شبیه به این؟
چه چیزی باعث شده که دست نگه داری و جلوی عملی شدن این تخیلات رو بگیری؟
فکر میکنی احساس گناه ، چه نقشی رو در کنترل هیجانات بازی میکنه؟
احساسات مخلوط ما
برای پاسخ به این سوالات باید بدونیم وجود آدمی سرشار از احساسات هست. اما نکته اینجاست که این احساسات عمیقا مخلوط، درهم تنیده و در عین حال متعارضن. احساس گناه هم یکی از این احساسات مخلوط هست که اتفاقا از جایگاه خیلی مهمی برخورداره … .
حقیقت اینه که احساسات ما در حالت نرمال، تکه تکه و جدا از هم نیستن و ما احساساتمون رو به صورت خالص تجربه نمیکنیم و این موهبت بزرگی برای ماست.
شاید بگی «این که احساسات ما خالص باشن که اصلا بد نیست!! مثلا تصور کن ما در لحظاتی فقط و فقط درگیر عشق باشیم؛ اینکه عالیه…»
آره درسته… این طور به نظر میرسه… اما بیا سناریو رو برعکس کنیم… تصور کن در لحظاتی سراسر تنفر باشیم و احساسی جز تنفر درونمون بیدار نباشه، به نظرت چه چیزی مانع میشه تا به عمل در آوردن و بروز پرخاشگرانه ی تنفرمون در صدد جبران تهدیدی که منجر به این احساس شده برنیایم و متقابلا آسیبی وارد نکنیم؟
آیا ما در یک رابطه تنها احساس عشق رو تجربه می کنیم؟
میخوای بگی تا به حال خشمگین و آزرده نشدی یا آسیب ندیدی و برای لحظاتی تنفر تمام وجودت رو سرشار نکرده؟
تا به حال از شدت خشم و تنفر به سمت کسی پرخاش نکردی و بعد از به عمل درآوردن شدید خشم و تنفرت احساس گناه نکردی؟
نشنیدی میگن مرز بین عشق و تنفر مثل مو باریکه؟
در واقع به نظر میرسه حتی مرزی وجود نداره و ما در هر لحظه احساسات مخلوطی رو تجربه میکنیم. مثلا همزمان که پر از خشم و تنفریم، درگیر عشق و دوست داشتن طرف مقابل هم هستیم. بنابراین، از این تناقض، غمگین و مضطرب میشیم و احساس گناه رو هم تجربه میکنیم.
اما نکته درست، همین جاست… .
ذهن یکپارچه ی ما
مسئله اینه که ما در وضعیت نرمال، موجوداتی تاریخمندیم و ذهنمون ظرفیت خوبی برای یکپارچه کردن خاطرات و تجربیاتمون داره. منظورم اینه که ما و ناهشیار ما در لحظه به خوبی بیاد میاریم، کسی که حالا به شدت از اون عصبانی و حتی متنفریم و کسی که آزارمون داده و با آسیب به ما باعث خشم و نفرتمون شده، در واقع همون کسی هست که روزگاری عاشقانه همدیگر رو دوست داشتیم؛ همون کسی که لحظاتی ما رو سرشار از عشق و دوست داشتن کرده و حتی حالا هم اون عشق وجود داره.
این همون دوسوگرایی شفابخش هست. همون ظرفیتی که تحمل وجود این همه احساسات متعارض رو برای ما ممکن کرده و بهمون نشون میده، وجود هر کدوم از این احساسات چه قدر لازم هستن برای اینکه دیگری رو به نوعی و در جایگاه خودشون تعدیل کنن.
جایگاه احساس گناه
اما بیا ببینیم، جایگاه احساس گناه کجای این چند ضلعیه احساسیه؟
کجا سر و کله ی احساس گناه پیدا میشه؟
به نظر میرسه، احساس گناه و غم با وسط کشیدن پای عشق به ماجرا، به ما یادآوری میکنن که هر چند خشمگین و آزرده هستیم، حتی اگه برای لحظاتی تنفر همه ی وجودمون رو پر کرده، نمیتونیم آسیبی به کسی که دوستش داریم وارد کنیم.
احساس گناه ما رو مضطرب میکنه و میترسونه از اینکه نکنه با آسیب به دیگری، رابطه و کسی رو که دوست داریم از دست بدیم.
اما کار احساس گناه هنوز تموم نشده… این تازه نوشدارویی بود برای قبل از مرگ… .
دم مسیحایی احساس گناه
هنوز با دم مسیحایی احساس گناه آشنا نشدیم… .
به یاد بیار که ما موجوداتی اجتماعی و وابسته به هم هستیم و این اجتماعی بودن لازمه ی بهزیستی و بقای ماست. به خاطر همین ذات، هیچ کدوممون نمیتونیم ادعا کنیم اونقدر سالم و معصوم هستیم که هرگز خطا نمیکنیم و امکان نداره که کسی رو بیازاریم یا آسیبی وارد کنیم. بنابراین وقتی در روابطمون کسی رو که دوست داریم آزار میدیم و به رابطه آسیب وارد میکنیم، احساس گناه (سالم) یا پشیمونی این ظرفیت رو در ما ایجاد میکنه تا بتونیم رابطه ی آسیب دیده رو با عذرخواهی، تسلی دادن و جبران اشتباه و خطا، ترمیم کنیم. با تجربه ی این احساس، ما غمگین و پشیمون میشیم و میتونیم به احساس عشق و مهرورزی متصل بشیم.
حالا اگه احساس گناه انقدر مفید هست، چرا ازش فرار میکنیم و میخوایم از دستش خلاص بشیم؟
چه چیزی مانع ماست تا از داشتن و پرورش ظرفیت وجودیمون برای پذیرش این احساس، دور بشیم؟
همون ظرفیت پذیرشی که به ما قدرت تحمل درد اجتناب ناپذیر احساس گناه رو میده و اجازه میده تا با تجربه ی هشیارانه ی این درد از اون گذر کنیم.
آیا تفاوت احساس گناه سالم و ناسالم رو میدونیم؟
با من همراه باش، در قسمت بعد به این موضوع میپردازم و بهت نشون میدم چرا احساس گناه به جای اینکه باعث جبران آسیب و ترمیم رابطه بشه، تبدیل میشه به ملکه ی عذابمون و شیره ی وجودمون رو میمَکه!!!!
بیشتر بخوانید:
دیدگاهتان را بنویسید