احساس گناه سالم یا ناسالم
دوست خوب من، اینکه احساس گناه عمیقا دردناک هست رو همه ی ما خوب می دونیم و با تمام وجودمون تجربش کردیم پس روی این موضوع توافق داریم. در مورد اهمیت اون هم قسمت قبل برات گفتم و به این نتیجه رسیدیم که احساس گناه، ماهیتاً چه عنصر شفابخشی توی سیستم هیجانی ماست و حالا خوب می دونیم که اگه این احساس درونمون بیدار نباشه یا در لحظه با باقی احساساتمون مثل عشق، خشم و غم مخلوط نباشه، می تونه ما رو به موجودات ترسناکی تبدیل کنه. اون قدر که به مهم ترین آدم های زندگیمون آسیب جدی وارد کنیم و به راحتی گذر کنیم.
اما تمام ماجرا این نیست…
احتمالا با خودت میگی:
«خب بر فرض که همه ی اینا درسته…باشه… قبوله، احساس گناه خیلی مفیده… اما واقعا گاهی نمیشه تحملش کرد و آدم رو بیچاره می کنه…چی کارش کنیم …چه جوری میشه از پس این احساس دردناک براومد؟»
– درست میگی، حق با توئه…می تونم بفهمم از چی حرف میزنی. با من همراه باش تا ببینیم چه طور باید این احساس رو به درستی تجربه کنیم و از پس تحمل درد این احساس بربیایم.
توی این مقاله من فرض می کنم تو کنارمی و داریم باهم در این مورد صحبت می کنیم.
پس از مشارکت فرضی تو استفاده کردم…
بنابراین ممنونم از حضورت
چه جوری با درد احساس گناه کنار بیام؟
برای اینکه از پس تجربه ی دردناک احساس گناه بربیایم،
اولین قدم اینکه؛ احساس گناه اصیل رو خوب بشناسیم و بعد مطمئن بشیم،
آیا واقعا داریم این احساس رو تجربه می کنیم؟
شاید بگی:
«منظورت چیه که مطمئن بشیم واقعا داریم این احساس رو تجربه می کنیم. آیا قراره چیز دیگه ای رو با این احساس اشتباه بگیریم؟»
– بله دقیقا همین طوره!
موضوع اینه که ذهن ناهشیار ما اگه نتونه درد احساس گناه رو تحمل کنه و راه درستی رو برای رهایی از این اون پیدا کنه، از ترفندهای ظریف و هوشمندانه ای استفاده می کنه تا از تحمل این درد شونه خالی کنه.
این ترفندها قطعا برای ما کارکردی دارن امّاااااا به نظر میرسه این کارکردها فقط گول زننده هستن… یه جور مسکن که درد رو خفه میکنه اما خود مشکل و علّت رو اون زیر مخفی نگه می داره… وقتی مشکلی وجود نداشته، طبیعتاً راهکاری هم برای حل مشکل وجود نداره…
بنابراین؛
نتیجه ی این ترفندها به خصوص در تجربه ی احساس گناه چی میشه؟
مسلما تبدیل کارکرد مفید احساسات ما به یک عملکرد مخرب و بدکار.
در حقیقت، اون چیزی که می تونه ذات شفابخش احساس گناه رو بروز بده یا اینکه تبدیلش کنه به ملکه ی عذابمون و باعث آسیب به خودمون و رابطه بشه یا اصلا برعکس، کلا دیده نشه و ما رو به فردی بی احساس و غیر مسئول تبدیل کنه،
ظرفیتِ تحمل این احساسِ دردناکه…
احتمالا گوشه ی ذهنت درگیر این سوال هستی که:
«خب حالا این ترفندهای ذهن ناهشیار ما چطور عمل می کنن؟ هر کدوم از ما چطور با این احساس رو به رو میشیم و از چه مکانیزمی برای دفاع در برابر این احساس استفاده می کنیم؟»
ترفند های هوشمندانه ی ناهشیار ما برای فرار از درد
برای درک این موضوع، تصور کن…
آرمان و مریم موقع برگشت از مهمانی، توی ماشین در مورد اتفاقی که توی مهمانی افتاده مشاجره ی شدیدی می کنن. دعوا بالا می گیره و آرمان به قول خودش عصبانی میشه و محکم میزنه تو گوش مریم. مریم هم شروع می کنه به گریه کردن و بحث میخوابه…
آرمان بعد از این اتفاق احساس گناهش رو نمیبینه… اون معتقده کار اشتباهی نکرده و در واقع مجبور بوده این کار رو انجام بده…
چرا؟
چون دعوا تو ماشین بالا گرفته بوده و این حواس آرمان رو پرت می کرده. بنابراین هر لحظه ممکن بوده تعادل ماشین از دستش خارج بشه و تصادف کنه. برای اینکه دعوا رو تموم کنه و بحث بخوابه، میزنه تو گوش مریم و اینجوری از تصادف کردنشون جلوگیری میکنه.
انکار و دلیل تراشی
چه اتفاقی توی ذهن آرمان جریان داره؟
به نظر می رسه، آرمان برای فرار از احساس گناهش بعد از زدن مریم، در وهله ی اول دست به انکار میزنه تا با آسیبی که وارد کرده و عواقب اون رو به رو نشه. بعد هم شروع به دلیل تراشی کرده و داره ذهنش رو قانع می کنه که چاره ای نداشته و بهترین کار رو انجام داده. پس به نوعی گوش هاش رو در مقابل هر ندایی از احساس گناه می گیره.
مقصرپنداری
توی همین سناریو،
آرمان بعد از زدن مریم با صدای بلند خطاب به مریم میگه: ببین اصلا حقت بود از اولم باید همین کارو می کردم تا تو باشی منو جلوی جمع سکه یه پول نکنی…
چه اتفاقی توی ذهن آرمان جریان داره؟
درسته…
آرمان با مقصر تصور کردن مریم و محق دونستن خودش از احساس گناه و درد ناشی از اون فرار می کنه.
دوپاره سازی
اما بدتر از همه این ها وقتی اتفاق میفته که؛
ذهنِ آرمان خوبی و بدی مریم رو یکپارچه نمی بینه و تو اون لحظه مریم رو سیاه سیاه می بینه….
بنابراین به کل فراموش می کنه عشق و دوست داشتنی در این رابطه جریان داشته و این رابطه روزها و لحظات خوبی رو هم به چشم دیده و از اون ها گذر کرده.
اون لحظه آرمان، مریم رو فقط و فقط دشمن تصور می کنه؛ دشمنی که قصد آسیب داره…
پس سراسر نفرت خالص میشه و با خودش میگه: حالا که آسیب دیدم، باید آسیب بزنم… بنابراین به سمت مریم حمله می کنه و به جبران آسیب اولیه و جلوگیری از تکرار مجدد اون، آسیب میزنه…
بعد از اون هم چون به دشمن، در جهت دفاع آسیب زده، بنابراین احساس گناهی رو هم تجربه نمی کنه.
اما، یک اتفاق دیگه هم خیلی رایجه و اکثرمون این دفاع رو با احساس گناه اصیل اشتباه می گیریم.
سرزنش گری و تنبیه خود
خیلی از ما تصور می کنیم وقتی بعد از انجام اشتباهی چه در رابطه با خودمون و چه در رابطه با دیگری، مدام در حال سرزنش خودمون هستیم، به خودمون حمله می کنیم و خودمون رو مجازات و تنبیه می کنیم، در واقع داریم احساس گناه رو تجربه می کنیم…
اما در واقع اینم یه دفاعه که ذهن ناهشیار ما برای مقابله و فرار از درد احساس گناه پیش می گیره و به جای تجربه ی این احساس و بعد از اون جبران و ترمیم آسیب، میره سراغ پرخاشگری و تنبیه خودمون. اینجوری به نظر می رسه درد اون احساس رو کمتر حس می کنه. علاوه بر این تصور می کنه به خاطر اشتباهی که مرتکب شده مجازات شده و خب دیگه عدالت برقرار شده و لازم به جبران، ترمیم و عذرخواهی هم نیست.
این هایی که گفتم بخشی از دفاع های هوشمندانه اما آسیب زای ذهن ناهشیار ما برای مقابله با درد ناشی از این احساس بود.
چراغ راهنمای تشخیص احساس گناه سالم از ناسالم
اما در نهایت، چیزی که به ما نشون میده،
آیا داریم احساس گناه حقیقی و سالم رو تجربه می کنیم یا این یک تکنیک دفاعی هست که ذهنمون برای فرار از این احساس پیش گرفته، این هست که بعد از رخ دادن اشتباه یا آسیب وارد کردن به خودمون، دیگری و رابطه ببینیم،
آیا میلی برای جبران آسیب داریم؟
و آیا برای این کار قدمی برداشتیم؟
یا برعکس؛ به جای میل به جبران و ترمیم رابطه، اجتناب می کنیم از فرد آسیب دیده و رابطهمون، و دور میشیم تا نبینیم چه تهدیدی در جریانه…
در مدح آگاهانه زیستن
دوست من، وقتی ما بتونیم ببینیم و درک کنیم که چه اتفاقی در جریانه و من در لحظه در حال تجربه ی چه احساسی هستم، وقتی بتونیم احساسات و هیجاناتمون رو شناسایی کنیم و در عوض فرار از اون ها به طور واقعی تجربه و تحملشون کنیم، اون وقت می تونیم متوجه کارکرد مفیدشون بشیم و در نهایت، از این کارکردها بهره مند بشیم…
کافیه به درونمون هشیارانه تر نگاه کنیم…
کافیه به بدنمون آگاه تر باشیم و یادمون باشه توجه به هیجاناتمون راهنمای خوبی برای این آگاهانه تر زیستن هست و جایگاه این هیجانات نه در ذهن ما، که در بدن ماست…
پس لازمه بتونیم احساساتمون رو درون بدنمون با تمام وجود تجربه کنیم و بعد، از اون ها به سلامت گذر کنیم.
فراموش نکن، مسیر شناخت و آگاهی
برای هیچ کس، هرگز
بدون درد و رنج نبوده و نخواهد بود…
که نابرده رنج، گنج میسر نمی شود…
پس،
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها، به باران
برسان سلام ما را…
بیشتر بخوانید:
- حسادت؛ نیرویی سازنده یا مخرب
- داستانی از اشک ها و لبخندها
- قانون پایستگی احساسات
- فرافکنی احساسات درونی بیمار به درمانگر
- نمیتونم توی جمع صحبت کنم