شاهکار “خشم پردازی” (مروری بر خشم و ابعاد آن در شاهنامه فردوسی)

قسمت دوم: شاهنامه زیبا!
با توجه به توضیحات مقاله قبلی، شاید دیگر این مسئله برطرف شده باشد که منظور از “هنر خشم پردازی” فردوسی، یک آفرینش کمنظیر هنری و انسان شناختی از تاثیرات خشم در انسان است.
بدون اغراق، این اثر توانسته است به خوبی پویایی انسان در برخورد با خشم را به تصویر بکشد.
آنچه در این قسمت به آن می پردازیم، جنبههایی از هنر ترسیم خشم در شاهنامه فردوسی است.
شروع شاهنامه، داستان گیومرت و خشم مقدس
خشم در شاهنامه فردوسی وجهههای متفاوتی دارد، یکی از وجهههای مثبت خشم که فردوسی آن را ستوده است، زمانی است که خشم در خدمت یک راه یا عقیده مقدس مثل دفاع از سرزمین (در قالب دفاع از حکومت، دفاع از پادشاه و …) استفاده می شود. اما ظرافت و پختگی حکیم در آنجا پیداست که اگر چه این نوع از خشم مقدس را ستایش می کند، اما در بسیاری از داستانها به بررسی انگیزههای پشت این خشم در شخصیتها می پردازد (نقد کردن شخصیتها و مذمت کردن پرخاشگری که از حرص، زیادهخواهی یا کینه آنها برخواسته است؛ مانند افراسیاب).
به جز آنکه پهلوانان را صرفاً به دلیل جنگاوری و یا شجاعت آنها ستایش کند، در اکثریت اوقات از خردمندی، صبوری و یا موقعیتسنجی آنان صحبت می کند (سام پهلوان نمونه جذابی از این پختگی است).
او اگرچه در آفریدن صحنههای حماسی سنگ تمام گذاشته است، اما پشت این حماسههای اغراق آمیز به طرز شگفتانگیزی پیچیدگیها و پویاییهای روان انسان را به تصویر کشیده است و همین پختگی او در روایت، این کتاب کم نظیر را از نژادپرستی و افراطگرایی دور نگه داشته است.
البته که با تمام این تفاسیر هنوز هم بین نگاه حکیم با آنچه امروزه از لحاظ علمی و اجتماعی برای ما مطلوب است، تفاوت وجود دارد و نمی توان نگاه او به خشم را در همه جای کتاب کاملاً تایید کرد؛ اما آنچه لازم است از یاد نبریم این است که این اثر مربوط به چندین قرن پیش بوده و این تفاوت طبیعی است؛ چرا که روان ما، از جمله احساسات و عقاید ما در طی قرنها همراه با ما تغییر میکنند و تکمیل میشوند.
گیومرت تا هوشنگ، خونخواهی پدرانه
جالب است که در ابتدای شاهنامه، کل دنیا در فرمانروایی پادشاهی عادل و مهربان به نام “گیومرت” است که با حکم ایزدی به پادشاهی رسیده است و هیچ دشمنی ندارد تا اینکه اهریمن به دشمنی با او برمیخیزد و پسر اهریمن به نام “خَزَر وان ” بنای اولین دشمنی و اولین جنگ را در دنیا میگذارد.
او به جنگ پسر گیومرت شاه رفته و اولین شاهزاده که نام او “سیامک” است را به قتل میرساند.
پس از این داغ بزرگ، گیومرت از طرف ایزد یکتا پیامی دریافت میکند که عزاداری کافیست؛ اکنون زمان گرفتن انتقام خون سیامک است. پس گیومرت، پسر سیامک به نام “هوشنگ ” را با قصد و هدف خون خواهی پدر روانه میکند و البته که او میتواند اهریمن را شکست دهد و او وارث تخت پادشاهی است.
این داستان: خشم مقدس!
طبیعتاً هیجانات تنها پدیدههای موجود در روان ما نیستند. ما هزاران هزار باور و عقیده داریم و هیجانات، باورها، افکار و البته عادات رفتاری ما در هم پیچیده هستند. البته که این اجزاء روی یکدیگر تاثیر دارند و یکدیگر را کم و زیاد میکنند.
زمانی که انسانها در کنار یکدیگر قرار میگیرند و یک گروه و جمعیت را تشکیل میدهند، به نوعی از دلبستگی جمعی و یک هویت جمعی دست پیدا میکنند.
پس از این، یکی از مهم ترین اصول برای آنها محافظت و حراست از نظام جمعی است. از اینجا آدمها به خودی و غیرخودی تقسیم میشوند و محافظت از گروه در برابر غیرخودیها دغدغهای مهم خواهد بود. همان چیزی که به ایجاد ارتش در کشورها منجر میشود.
برای اینکه بتوان به انسان دیگری آسیب زد و عذاب وجدان و احساس گناه نکرد، باید او را در گروه غیرخودیها و غریبهها قرار داد و احساس محبت و نزدیکی به همنوع را در خود سرکوب کرد.
این همان اتفاقی است که در تمام میدانهای نبرد میافتد. به هیچ عنوان این قصد را ندارم که برچسب خوب یا بد بودن به این مسئله بزنم؛ زیرا هر ساختاری با توجه به موقعیت خودش میتواند خوب یا بد باشد. برای درک پیچیدگی این موضوع، میتوان اشاره کرد که این همان چیزی است که باعث میشود افراد برای حفاظت و حراست از خانواده يا سرزمین در برابر یک مهاجم یا سارق بجنگند. همانطور که در داستان بالا، خونخواهی هوشنگ نوعی دفاع از حکومت عادلانه انسانی در نظر گرفته شده است.
اما این همان ساختار روانی اجتماعی مرتبط با خشم است که ممکن است از دل آن داعش و نازی بیرون بیاید و آدمهایی که تا قبل از آن حتی به یک حیوان کوچک آزار نرساندهاند، حالا بتوانند بجنگند، مرگ را ببینند و متوقف نشوند.
چطور “خرسِ خشم” به “هیولایِ پرخاش” تبدیل می شود
تقدس، یکی از پدیده های روانی است که میتواند خشم را تقویت کند و هرچقدر هویت فردی انسان ضعیف تر باشد، بیشتر ممکن است بدون نگاه نقادانه در خدمت رهبران گروه قرار بگیرد و با تهییج شدن برای حراست از هویت جمعی بجنگد.
شما حتماً نوجوانان را دیده اید که گروه دوستی تشکیل میدهند و به صورت متعصبانه از گروه دفاع میکنند، یا جذب یک مذهب و عقیده خاص شده و به صورت افراطی از آن دفاع میکنند. این اتفاق در نوجوانی تا حدودی طبیعی است؛ زیرا نوجوان در حال تلاش برای یافتن هویت فردی است و هنوز نتوانسته بحران هویت را پشت سر بگذارد. به همین دلیل پشت “هویت جمعی” پنهان شده، آرامش و معنا به دست می آورد!
در حالت طبیعی پس از گذر از نوجوانی، افراد به نگاهی نقادانه و معتدل نسبت به خود و گروههای اجتماعی دست پیدا می کنند و کمتر ممکن است به دفاع یا انکار متعصبانه پدیدهها یا عقاید دست بزنند. اما گاهی افراد هرگز نمیتوانند به یک هویت مستقل دست پیدا کنند؛ پس در سایه گروه و اهدافش به دنبال معنا و ارزش برای خود میگردند؛ حتی گاهی تا پایان عمر! اینان بهترین طعمهها برای شخصیتهای دیکتاتور هستند تا میل خودشیفتهوار شان به قدرت را تحقق ببخشند.
حالا دیگر آسیب به (حیات من) مطرح نیست؛ بلکه آسیب به (هویت من، معنای من و تمام آنچه به من دلیل زنده بودن می دهد) مطرح است. چاقوی برنده به ذات نمیتواند خوب یا بد باشد و این بسته به استفاده کننده و نوع استفاده دارد، هرچند هرچه سلاح برنده تر، خطر افراط بیشتر …
منظورم از تقدس چیست؟ کافیست به بار ارزشی این واژه ها فکر کنید: خانواده، وطن، مذهب، قوم، نژاد، جنسیت، ناموس و…. .
ادامه دارد…
بیشتر بخوانید:
دیدگاهتان را بنویسید