اعتیاد به مواد مخدر ؛ جانشینی برای آغوش مادر
فهرست محتوا:
Toggleاندکی تامل!
یکی از مراجعان با سابقه بیش از 10 بار اقدام به ترک مواد مخدر به صورت تمایلی و اجباری باز هم اصرار به مصرف مجدد مواد مخدر ، به محض اتمام دورهی درمانی خود داشت! شنیدن و دیدن چنین مواردی چندان عجیب و غیر قابل باور نیست. همیشه به خانواده و خود شخص که برای درمان اعتیاد مراجعه میکنند میگوییم که ترک و قطع مصرف مواد مخدر شاید مهم باشد، اما تضمینکننده و لزوما به معنای یک درمان موفقیتآمیز نیست.
چون اعتیاد خودِ درد نیست، ما باید بر درد اصلی تمرکز کنیم تا درمان واقعی اتفاق بیفتد. اگر پای صحبت و درد و دل مراجعانی که سابقه اعتیاد دارند بنشینید متوجه تجربیاتی در زندگی آنها میشوید که برای آنها بینهایت دردناک و غیرقابلتحمل بوده است. تجربیات ناخوشایندی که از روابط عاطفی گرفته تا مسایل مالی و اجتماعی و… را در بر میگیرد. اما این تجربیات هر چقدر هم دردناک باشد باز یک سوال اساسی اینجا مطرح میشود: چرا یک نفر در برابر چنین تجربیاتی که گاهی مشترک هستند، به مواد مخدر گرایش پیدا میکند و چرا دیگری هیچ نشانهای از اعتیاد ندارد؟
اعتیاد چیست؟!
در خیلی از کتابها با تعریف اعتیاد به عنوان یک بیماری پیچیده، مزمن و چندبعدی که با میل اجباری و غیرقابلمقاومت مصرف مواد، علیرغم عوارض منفی و عودهای مکرر پس از دورههای پرهیز از مصرف طولانی مشخص میشود مواجه شدهایم. اما در حوزه مشاوره و رواندرمانی اعتیاد بهتر است بگوییم: اعتیاد هیچ تعریف قاطعی ندارد!
برای درک درست از ماهیت اعتیاد و تایید یا رد آن هیچ علامت قاطعی وجود ندارد. در اینجا میتوان از نظریه “شباهت خانوادگی” که توسط ویتگنشتاین، فیلسوف برجسته اتریشی مطرح شد بهره برد. در نظریه شباهت خانوادگی برای یک پدیده، هیچ مولفه قاطع و هیچ شرط لازم و کافی وجود ندارد. بلکه صرفا یک سری عناصر مشترک وجود دارد.
در مورد اعتیاد به این عناصر مشترک «هستههای اعتیاد» میگویند و شامل: مصرف ممتد، خود درمانی، از دست دادن کنترل، وسوسه، انتخاب، اجبار، عادتهای آموختهشدهی ثانویه، مصرف با وجود عوارض و مصرف با وجود نشانهها آن را تشکیل میدهند که بر اساس برجستگی یا عدم برجستگی آنها در کنار هم میتوانیم به وجود یا عدم وجود آن پدیده پی ببریم.
اعتیاد از منظر روانپویشی
فروید و همعصرانش اعتیاد را تمایلی واپسروانه و خودارضایی غرایز قلمداد میکردند. واپسروی به مرحلهی دهانی و ارضای غرایزی که ناکام شده و یا بیش از حد ارضا شده بودند. دیدگاهی که توسط نظریهپردازان بعدی دنبالهرو رویکرد روانکاوی مطرح شد، اما اعتیاد را به عنوان واکنشی پیشرو از سمت فرد معتاد جهت کنار آمدن با نقصانهایی که به دلایل گوناگون فردی، ارتباطی و اجتماعی و در طی دوران رشد روانی فرد روی داده بود ارزیابی میکرد.
جالب اینکه گفتار شخص معتاد نیز تا حدودی نظریهی جدید را تایید میکند. او علت مصرف خود را تلاشی مداوم جهت کنترل و غلبه بر احساسات ناخوشایند و رسیدن به حالتی بهتر و تحت کنترل در آوردن اوضاع نابسامان میدانند. در واقع اعتیاد از ابتدا مشکل اصلی آنها نبوده است. مشکلات دیگری وجود داشته که شخص را به سمت اعتیاد سوق دادهاند.
از طرف دیگر مصرف مواد مخدر در دیدگاه روانپویشی نوعی «تلاش برای خوددرمانی» محسوب میشود. بهطوریکه هر شخص با توجه به زمینه خاص خود مواد خاصی را مصرف میکند. به طور مثال: کوکایین و آمفتامین که منجر به افزایش انرژی و اعتماد به نفس در فرد معتاد میگردند برای افراد کمانرژی از یک سو و از دیگر سو برای فرد پرانرژی که نیاز به بالا بردن سطح انرژی خود دارد جذاب است.
ناتوانی در تنظیم هیجانات و احساسات
پژوهشها نشان میدهند فرد معتاد توانایی کمی در تجربه عواطف و احساسات خود دارد و عواطفش «کلی، نامتمایز و پیشکلامی» هستند که فراتر از ظرفیت فرد است. در افراد معتاد به علت عدم آرامش درونی و یا نقصان الگوهای آرامبخش مادرانه در دوره کودکی، فقدان توانایی تخیل و توانایی تجربه ذهنی عواطف و ظرفیت کلامی کردن عواطف، توانایی تحمل عواطف کمتر مشاهده میشود.
احساسات معتادان، طاقت فرسا، غیر قابل تحمل و یا غایب و اغلب گیجکننده هستند. بیماران به طور متناوب بین از دست دادن کنترل رفتار و مصرف مواد خود و سپس اغلب در همان زمان تلاشهای متعدد و متنوع برای به دست آوردن و حفظ کنترل در نوسان هستند.
اعتیاد، یک دژ دفاعی برای پناه بردن
مواد مخدر برای فرد معتاد همچون پناهگاهی ست که او را از آنچه به اعتقادش آزاردهنده است محافظت میکند. شاید تشبیه مواد مخدر به آغوش مادر و شخص معتاد به نوزاد در اینجا جالب باشد.
نوزادی که در ابتدا خود را در برابر این جهان بیدفاع میداند و وسیلهای جز برونریزی هیجانی همچون گریه که آن هم با توجه به تجربه و برداشتهای مراقبان تعبیر و تفسیر متفاوتی دارد و به تبع آن پاسخهای متفاوتی نیز میطلبد. مادر برای نوزاد همچون پناهگاهی امن است که هم از او محافظت میکند و هم نیاز های روانی و جسمانی او را ارضا میکند.
در اینجا شخص معتاد به مواد مخدر نیز درست مثل نوزادی است که در برابر جهان بیرون و درون احساس ضعف کرده و چون توانایی محافظت از خود و ارضای نیازهای خود به صورت کارآمد را ندارد، در جستوجوی پناهگاهی امن همچون آغوش مادر است. اما زمان در آغوش مادر پناه گرفتن و ارضای امیال به سر آمده است! پس جایگزینی مادر (ابژه محبوب اولیه) با چیزی همچون مواد مخدر که از او محافظت کند رخ میدهد.
رواندرمانی روان پویشی و درمان اعتیاد
رواندرمانی پویشی فشرده و کوتاه مدت با تمرکز بر تنظیم اضطراب، بازشناسی هیجانات و دفاعها و خنثیسازی دفاعها میتواند به شخص معتاد در رهایی از اعتیاد کمک کند. همانطور که ذکر شد مصرف مواد مخدر نوعی واکنش دفاعی است که در برابر تجربهی احساسات ناخوشایند به کار گرفته میشود. این نوع رواندرمانی به عنوان یک درمان تجربهای و هیجانمدار میتواند ظرفیت تنظیم هیجانی را در این افراد بالا ببرد.
مداخلات رواندرمانی پویشی به فرد معتاد جهت تنظیم اضطراب به صورت آزاد و بدون وابستگی به یک منبع بیرونی از قبیل مواد مخدر کمک میکند.
دیدگاهتان را بنویسید