وسواس فکری-جبری، علائم و علل آن
فهرست محتوا:
Toggleوسواس چیست؟
همه ما بعضی اوقات به یک چیز گیر میدهیم، مثلا وقتی در ماشین را قفل کردیم و کلی مشغله در ذهن داریم، چند قدمی که دور شدیم به این فکر میکنیم که آیا واقعا در را قفل کرده بودیم یا نه. بسیاری از ما دوباره در ماشین را چک میکنیم و به راه خود ادامه میدهیم. این میتواند یک رفتار طبیعی باشد. تا اینکه، بعضی از ما وقتی به چیزی گیر میدهیم، از آن دست نمیکشیم. بعضی اوقات هم خود این گیر دادن در ما میماند و فقط از موقعیتی به موقعیت دیگر منتقل میشود.
این گیر دادن وقتی مسئله میشود که روابط بینفردی، شغل و یا تحصیل ما را به هم بریزد. حتی شاید در این حیطهها مشکل قابل توجهی پیدا نکنیم ولی در کل از زندگی لذت نبریم. فقط در این موارد هست که این رفتار به مشکل یا اختلال تعبیر میشود. در غیر اینصورت، رفتارهای وسواسگونهای که بسیاری از ما از خود نشان میدهیم کاملا عادی هستند و اختلال محسوب نمیشوند.
وسواس فکری چیست؟
وسواسهای ما از جنس فکر، تصویر ذهنی، و یا تکانه است که بهزور در ذهن خود میآوریم. در تلاش هستیم که آنان را سرکوب یا کنترل کنیم. ولی هر چه بیشتر آنان را سرکوب میکنیم و میخواهیم کنترل کنیم، بیشتر آنان را در ذهن خود نگه میداریم. انگار تلاشهای ما برای رهایی از آنان بیفایده است. سرکوب و کنترل کردن تلاشهای بیفایدهای هستند چون کمکی در رفع علل اصلی آن نمیکنند. وقتی زیربنا و علل اصلی وسواس رفع شود، فکر، تصویر ذهنی و تکانهای نمیماند که بخواهد ما را پریشان کند. در ادامه در مورد هر کدام از محتواهای وسواس میگوییم.
فکر
گاهی در مورد مسئلهای به صورت مکرر فکر میکنیم. مثلا اینکه آیا در خانه را قفل کردهایم یا نه. این فکر آنقدر ما را پریشان میکند که مانع خوابیدن ما میشود. یا این که وقتی در حال درس خواندن هستیم، به جای اینکه به مطالب درسی توجه داشته باشیم، به موضوعاتی تکراری فکر میکنیم. این فکر کردن باعث میشود که نتوانیم در زمان مشخصی مطلبی که قرار بوده بخوانیم را تمام کنیم.
تصویر ذهنی
مادری را تصور کنید که در حال خرد کردن پیاز است. وقتی کودکش به کنارش در آشپزخانه میآید و میایستد، به این تصویر فکر میکند که با چاقو به چشم کودکش زده و صحنه وحشتناکی را متصور میشود. این صحنه او را به حدی پریشان میکند که نمیتواند به کار خود ادامه دهد. در این حالت است که وسواس به شکل تصویر ذهنی در میآید.
تکانه
گاهی هم به شکل تکانه است. یعنی ما با برمیانگیزاند که کاری انجام دهیم. مثل فردی که میگوید: “با دیدن گلوی زنان، حسی بهم دست میده که انگار میخوام باهاشون عمل جنسی داشته باشم. این حس اذیتم میکنه و خیلی پریشون میشم”. حسی که این فرد در موردش حرف میزند همان تمایل به انجام یک رفتار است. در این مثال، فرد میداند که با دیدن گلوی زنان، به آمیزش جنسی با آنان تمایل پیدا میکند. تا اینجای کار همین که فرد دانسته این مشکل را دارد و برایش نزد متخصص آمده به خودش بسیار کمک کرده. در حین کمک حرفهای، فرد میتواند متوجه شود که چه چیزی باعث این تکانه شده است و همچنین برای آن چکار باید بکند.
محتوای فکر، تصویر ذهنی یا تکانه در وسواس متفاوت است. ممکن است فردی محتوای وسواس کثیفی داشته باشد و مجبور شود برای رفع آن شست و شوی مداوم انجام دهد. فرد دیگری در ذهنش محتوای کفر بگذرد و در او تنش ایجاد کند. این فرد مجبور میشود برای رفع تنش کارهای دیگری انجام دهد. مثلاً به آدابی مانند خواندن نمازهای طولانی متوسل شود.
وسواس جبری چیست؟
فرد برای اینکه تنش حاصل از وسواس فکری را رفع کند به رفتارهایی متوسل میشود. رفتارها ممکن است بهصورت ظاهری نمایان باشند. مانند مراجعی برای اینکه “مادرش نمیرد” مجبور بود از در حیاط خانه تا ساختمان را لیلی کند.
ممکن است این رفتارها پنهان باشد و رفتارهای ذهنی باشد مانند مراجعی که مجبور بود ده بار کلمه خاصی را در ذهنش بگوید تا از شر تنش حاصل از افکاری که در ذهنش میآمد رها شود. یا فردی که مجبور می شود تمام موزائیکهای یک قسمت را بشمارد تا آرام شود.
دلیل تفاوت محتوای وسواسها در افراد مختلف چیست؟
زیر ساز سازمان روانی هر انسانی با ارثی که با تولد با خودش به دنیا میآورد به همراه تجارب کودکی و تعاملاتی که با افراد و محیط پیرامون داشته شکل میگیرد و تغییر میکند. بنابراین، بهاندازه و شدتی که افراد در این جنبهها باهم متفاوت هستند، محتوای وسواسها و متعاقباً جبرها باهم فرق میکنند. مثل مراجعی که در خانواده مذهبی بزرگشده که نجس و پاکی برای آنان بسیار مهم بوده و وسواس شستشو را برای “طاهر” شدن یا پاک شدن دارد. و مراجع دیگری که پدر شیمیدان داشته. پدر این مراجع اعتقاد داشته که هرچقدر همدستت را با آب بشویی مواد شیمیایی صابونی که به دستت مالیدی از بین نمیروند. مراجع برای از بین بردن “اثرات سمی” صابون زمان زیادی را پشت روشویی بگذراند.
آیا محتواهای وسواسها مهم هستند؟
در نهایت، اصلا مهم نیست که محتواها متفاوت هستند. مهم این است که ما تنش و پریشانی داریم که از گیر دادنهای مکررمان به موضوعاتی خاص بالا میگیرد. فهمیدن نوع محتوا ممکن است به فهمیدن زیربناها، حوادث دوران کودکی و … کمک کند. ولی مهم تر از همه اینها این است که در ابتدا متوجه این چرخه مکرر مخرب شویم. چرخهای که هر بار آن را ایجاد میکنیم و باعث میشود که از کار و زندگیمان وابمانیم.
چرخههای مکرر مخرب
ما این چرخه را آنقدر ادامه میدهیم تا اینکه به جایی برسیم که روانمان یارای ادامه نداشته باشد. یا اینکه اطرافیان به ما بگویند که از دستمان خسته شدهاند. مانند مادری که مدام در حال شستشو است و بقیه اعضای خانواده از دست او به ستوه آمدهاند. در این نقطه است که معمولا مراجعان به فکر گرفتن کمک حرفهای میافتند. وگرنه، تا قبل از اینکه با وسواس زندگی شخصی، اجتماعی، تحصیلی یا شغلی خود را به خطر بیاندازیم، خیلی هم از آن دفاع میکنیم. چون همین گیردادنها گاهی به دادمان رسیدهاند. درست است که شاید حالمان خوب نبوده به خاطر اینکه باعث تنش و استرس میشدند، ولی از جهتی دیگر باعث میشدند تا به خیال خودمان مثلا از کثیفی، بینظمی و … دور باشیم. اما وقتی این تنش به جایی میرسد که عملکرد ما را به خطر میاندازد باید به دنبال کمک حرفهای باشیم.
علائمی که در ظاهر وسواس هستند ولی …
تصور کنید که اتومبیل خود را به کارواش بردهاید و بهجای یک کار نیمساعته، دو ساعت معطل ریزبینیهای شوینده ماشین شدید. انگار مجبور است تکتک قطرههای روی اتومبیل را که غیرقابلدسترس هستند پاک کند. به رفتارش که دقت کردید علائم جبری دیده میشد و در کنارش از ظاهر فرد پیدا بود که مصرفکننده مواد است. گاهی افراد در پی مصرف مواد یا دارو و یا ابتلای به یک بیماری جسمی علائم وسواس فکری-جبری را بروز میدهند. در این صورت، علائم وسواس ثانویه هستند و بعد از علتی آمدهاند. بنابراین، باید برای درمان علت را مدنظر قرار دهیم تا علائم وسواس رفع شوند.
همچنین، ممکن است در کنار اختلال تیک علائم وسواس هم تجربه شوند. این مورد بایستی در حوزه تشخیص و درمان مدنظر قرار بگیرند.
آیا میدانید که وسواس دارید؟
اختلال وسواس فکری-جبری در سه نوع ظاهر میشود. به نسبت بینشی که فرد نسبت به علائمش دارد، به سه دسته بدون بینش، بینش ضعیف و بینش خوب یا مناسب تقسیم میشوند. فرد ممکن است از علائمش بسیار راضی باشد. مانند فردی که میگوید “من نمیدانم بقیه چطور زندگی میکنند. من خیلی تمیز هستم.” این افراد نهتنها از علائمشان آگاه نیستند بلکه نسبت به آنان افتخار هم میکنند.
هرچقدر که بینش فرد نسبت به علائمش کم باشد، بیشتر در قالب اختلالش فرو میرود. نسبت به درمان مقاومتر است. معمولاً این افراد با اعتراض اطرافیانش نسبت به شرایطی که با علائمش پیش میآورد به سمت درمان کشیده میشوند. وقتی بینش فرد نسبت به علائمش خوب باشد، یعنی میداند که رفتارهایی دارد که عذابآور و طاقتفرسا هستند. بنابراین، بیشتر احتمال دارد که با خواست خودش برای درمان بیاید. و درنهایت احتمال بهبودی نیز بالاتر میرود.
دیدگاهتان را بنویسید