اعتیاد از منظر روانکاوی
روانکاوی ، نوعی نظریه، روش درمان و دیدگاهی در مورد انگیزه های انسان به شمار می رود. نگاه این دیدگاه به سمت انگیزه ها و تمایلات آگاهانه و سرکوب شده به صورت ناخودآگاه می باشد.
فهرست محتوا:
Toggleنظریه سیستماتیک فروید
فروید با ارایه رویکردی سیستماتیک نشان داد که چگونه زندگی روانی ما به طور ناهشیار بر دیدگاه ما از جهان تاثیر می گذارد. در این نظریه سیستماتیک کارکردهای ذهن به سه بخش تقسیم می شود: 1. ایگو (که توسط “اصل واقعیت” اداره می شود) 2. سوپرایگو (وجدان، تعهد گاهی اوقات بسیار سفت و سخت به قوانین جامعه) 3. نهاد (میل به لذت، زودتر از دیرتر)
نهاد، ایگو و سوپرایگو به دنبال چه چیزی هستند؟
نهاد منبع انرژی بوده و این انرژی معمولا با اصطلاح لیبیدو شناخته می شود. تمایل به ارضای فوری نیازها از نهاد می آید و کاملاً «خودخواه» است و بر اساس به اصطلاح «امیال حیوانی» عمل می کند. دانشمندان علوم اعصاب معاصر ممکن است مکان نهاد را در مغز در بخش آمیگدال بیابند.
کارکرد ایگو در علوم اعصاب با قشر جلوی مغز نسبتا سازگار است. در واقع ایگو با اصلاح نهاد و سوپرایگو به مدیریت تعارض و خطر می پردازد. سوپرایگو نیز با درونی سازی ارزش ها و هنجارها نمایان می شود.
رشد روانی چگونه حاصل می شود؟
فروید معتقد بود که بیشتر اختلالات روانی (به عنوان مثال، افسردگی) به دلیل تأثیر احساساتی است که تحت کنترل ما نبوده اند. افزایش آگاهی از طریق روانکاوی می تواند به فرد کمک کند تا کمتر به خودش آسیب بزند و ظرفیت تحمل تجارب عاطفی در او افزایش یابد. رشد روانی نیازمند پذیرش خود می باشد و پذیرش خود زمانی رخ می دهد که ما از تلاش برای تبدیل خود یا دیگران به شخصی که آرزو می کنیم باشند، دست می کشیم.
اضطراب چه پیامی برای ما دارد؟
طبق استدلال فروید اضطراب زمانی ایجاد می شود که میل یا خواسته ای درون نهاد شکل می گیرد. در این زمان اضطراب به عنوان یک هشدار عمل می کند و باعث می شود که ایگو سرکوب را همراه با طیف وسیعی از دفاع های دیگر (کناره گیری، انکار، فرافکنی) بسیج کند تا جلوی آرزوی اضطراب آور را بگیرد یا آن را پنهان کند.
ردپای مکانیزم های دفاعی در تجربه اعتیاد
اضطراب در مقابله با رویدادهای خارجی (تروما) می تواند منجر به احساس درماندگی و ناتوانی شود. بیمارانی که توانایی مقابله با حالات منفی را ندارند، در تلاشی برای اجتناب از این احساسات منفی، دفاعی قدرتمند و گاه غیرقابل تحمل ایجاد می کنند. فردی که از دفاع استفاده می کند به طور کلی سعی در مدیریت اضطراب و حفظ عزت نفس دارد. به عنوان مثال، الکلیها اصرار دارند که مشکل نوشیدن ندارند. دور نگه داشتن احساسات غیرقابل قبول از آگاهی منجر به ایجاد “خود کاذب” می شود. و این حفاظت از خود به قیمت جلوگیری از افزایش ظرفیت افراد تمام می شود.
اعتیاد به عنوان یک استراتژی دفاعی برای جلوگیری از احساس درماندگی یا ناتوانی توصیف میشود. سوء مصرف مواد، تلاشی بیهوده و بدون موفقیت برای جبران پوچی درونی است. فرد مصرف کننده سعی میکند از طریق رفتار اعتیادآور حالتهای ذهنی دردناک مثل عزت نفس پایین، شک و اضطراب را جبران کند. دنیای واقعی برای بیماران مبتلا به اعتیاد جایی است که فرد احساس می کند در آن بی فایده است و کنترلی روی محیط ندارد، بنابراین با مصرف مواد دنیایی خیالی میسازد که در آن کنترل کامل دارد. استفاده از مواد مخدر باعث ایجاد احساس پذیرش و اعتماد به نفس موقت میشود و به مرور استفاده مکرر از مواد و داروها برای به دست آوردن تسکین به یک روش زندگی و در طولانی مدت به یک هدف تبدیل می گردد.
کجا به دنبال ریشه های اعتیاد باشیم؟
دیدگاه روانکاوی بیان میکند که اعتیاد اساساً یک اختلال خودتنظیمی است. به عنوان مثال، افرادی که سابقه قرار گرفتن در معرض محیطهای نامطلوب دوران کودکی (مانند سوء استفاده فیزیکی و جنسی) دارند، ظرفیت آنها برای مقابله با احساسات منفی کاهش مییابد و از طرفی قدرت مقابله موثر با استرسورهای زندگی در آنها تضعیف میشود. اعتیاد در این افراد ممکن است راهی برای خوددرمانی در مقابله با اختلالات اضطرابی و خلقی باشد.
رویکرد روان پویشی برای درمان اعتیاد چه می کند؟
موفقیت درمان و تغییر پایدار مستلزم آن است که بیماران با جنبههای غیرقابل دسترس احساسات درونی خود در تماس باشند. کمک به بیماران برای افزایش توانایی برای درگیر شدن با احساسات و رفتارها و دلایل پنهان شده در پشت این رفتارها و شناسایی راههای جایگزین برای مدیریت احساسات دردناک بخشی از رویکرد روان پویشی در درمان اعتیاد میباشد.
بیشتر بخوانید:
دیدگاهتان را بنویسید