شخصیت وابسته و دشواری های آن
چوب لباسی ات را به من ترجیح می دهی
همیشه عاشق آویزان شدنی ….
“نسترن شهبازی”
وقتی نوزادی به دنیا می آید، سراسر نیاز و وابستگی ست. چیزهایی که می خورد، لباس هایی که می پوشد، مکان هایی که می رود، نظافت او و عشقی که دریافت می کند، همه و همه تا حد بسیار زیادی به دیگری (معمولا مادر) وابسته است. این برای یک نوزاد طبیعی ست اما آیا تا به حال آدم بزرگ هایی تا این حد با شخصیت وابسته دیده اید؟ من بزرگسالانی را دیده ام که تا همین حد نیاز های خود را معطوف به دیگری کرده اند.
_چی سفارش بدیم؟
_هر چی که تو می خوری.
معمولا در بزرگسالی، این وابستگی به خوراک و پوشاک محدود نمی شود و به نیاز های کمی پیشرفته تر مثل تجربه ” شایستگی” جابه جا می شود.
حیاتِ روانی افرادِ با شخصیت وابسته، به دیگران معطوف است. آنها تنها در ارتباط با دیگران احساس ارزشمندی می کنند و خود را بر اساسِ آن ارزش گذاری می کنند. این افراد به محض برقراری رابطه احساس خشنودی میکنند و به محض برخورد به مشکل، افسرده می شوند
فهرست محتوا:
Toggleچسبندگی
برای دوری از صمیمیت دو راه وجود دارد.
١. دوری از آدم ها و صمیمی نشدن با آنها
٢. چسبیدنِ به آنها
شما به عنوان شخصیت وابسته راه دوم را انتخاب کرده اید.
کابوس شما ترک شدن است. همین ترسِ بیش از اندازه ی شما برای از دست دادنِ دیگری موجب می شود او را از دست بدهید. اما چه طور؟
شما به دیگران می چسبید و خود را نادیده می گیرید. موجودی ضعیف، بی اراده منفعل …این چیزی ست که به همراهان زندگیتان نشان می دهید. بدون تردید اگر طرف مقابلِ شما فرد سالمی باشد. شما را ترک خواهد کرد. چرا که طعم واقعی حضور را در کنار شما نمی چشد. باید بگویم که هیچ انسان سالمی از این چسبندگی لذت نمی برد.
چرخه های شیطانی این جا هم کار را خراب می کنند. شما از ترسِ این که مبادا ترک شوید، به دیگران می چسبید. این احساسِ بدی به همراهان شما می دهد و آنها شما را ترک می کنند. بنابراین به مرور زمان، با انباشتِ تجارب منفی، شما ترس بیشتری از ترک شدن پیدا می کنید و بیشتر در روابط به الگویِ چسبیدن پناه می برید و بیشتر هم طرد می شوید! بله شما از ترک شدن واهمه دارید اما نادانسته با حد اکثر سرعتِ ممکن به سمت آن حرکت می کنید.
سایر خصوصیات فرد با شخصیت وابسته
فرد وابسته مدام نگران از دست دادن روابط خود می باشد و برای حفظ آن، دست به هر کاری می زند. این افراد به تنهایی احساس غیر مفید بودن دارند و به سادگی تحت تاثیر نظرات دوستان و خانواده قرار می گیرند.
هم چنین آنها همیشه در روابط به شدت توسط دیگران کنترل می شوند. احساس ضعف و بی کفایتی می کنند و بر این باورند که برای ادامه ی زندگی به کمک سایر افراد قوی محتاجند.
وابستگی و خشم
وابستگی و خشم در افراد دچار اختلالِ شخصیت وابسته، به یکدیگر گره خورده اند. با وجود این که به نظر می رسد این افراد در روابط، به شدت مورد بهره برداری و سوءاستفاده قرار گرفته اند، اما آنها معمولا خشمِ خود را نیز به صورت غیر مستقیم و منفعلانه ای ابراز می کنند. برای مثال ممکن است از ترس از دست دادن روابطشان به دیگران دروغ بگویند یا آنها را بپیچانند.
علاوه براین، شخصیت وابسته در لایه های ناهشیار ذهن خود، خشم زیادی را نسبت به مراقبین اولیه احساس می کند. شاید تعجب کنید زیرا بیشترِ اوقات این افراد از علاقه ی وافر خود به خانواده دم می زنند، از اینکه به آنها بسیار دلبسته اند. اما فردِ متخصص خوب می داند که آنها در پس این وابستگی، خشمِ عمیقی را پنهان کرده اند. خشمی که ناشی از مراقبت هایی ست که مانع از رشد بالغانه ی آنها به عنوان یک انسان مستقل شده است. آنها به احتمال زیاد والدینی داشته اند بیش از حد مراقب و گاهی کنترلگر، پس حق دارند که نسبت به این شیوه ی تربیتی و کسانی که مانع استقلال روانی شان شده اند، عصبانی باشند.
آن روی سکه ی وابستگی: گسلش عاطفی
گاهی اوقات افرادِ وابسته ماسکِ “استقلال روانی” را به صورت می زنند. به این معنا که آنها به صورت غیر قابل انعطافی استقلال دارند، و می گویند به هیچ کس و هیچ چیزی نیاز ندارند. آنها در روابط اگر احساس نیازی هم داشته باشند، نسبت به ابراز آن بی میل هستند. اصطلاحا از آن طرف بوم افتاده اند.
برای مثال نوجوانی را تصور کنید که برای زندگی دور از خانواده و داشتن خانه ای مجزا اصرار فراوان دارد. از نظر درمانگرِ متخصص این نوجوان هم از مشکل وابستگی رنج می برد. تنها تفاوتش این است که در تلاش است تا از این وابستگی به آن طرف طیف، یعنی گسلش عاطفی فرار کند.
افراد سالم در میانه ی طیف یعنی استقلال روانی قرار دارند.
صمیمیت، درمانی همیشگی
افراد با شخصیت وابسته، وابستگی را به صمیمیت ترجیح می دهند. آنها وابستگی را جایگزین صمیمیت کرده اند. چسبیدنِ به آدم ها را.
وقتی به کسی می چسبیم یعنی نمی توانیم نزدیکیِ واقعی را به او تحمل کنیم. به او می چسبیم تا او را تمام و کمال نبینیم. به او می چسبیم و چشمانمان را می بندیم. و دیگر نمی توانیم چیزی ببینیم.
یک رابطه ی بالغانه و سالم نیازمند حفظ فاصله دو انسان به عنوان دو طرف رابطه است. حل شدن در رابطه تنها وضعیت را وخیم می کند. با حفظ این فاصله است که می توانیم نگاهِ یارِمان را ببینیم، به قلب یکدیگر نزدیک شویم و عشق را تجربه کنیم.
دیدگاهتان را بنویسید