آن سوی ناکامی

در اين لحظه که تازه شروع به خواندن این متن کردید یک لحظه به سوالی که در ادامه می پرسم فکر کنيد. شده چیزی را خیلی بخواهید و برای رسیدن به آن همه تلاش تان را به خرج دهيد، اما آخرش هم نرسید؟ شده یک هدف برای خودتان مشخص کنيد اما به هر دلیلی به آن دست پیدا نکنید؟ آن لحظه چه احساسی داشتید؟ احتمالا احساس خشم، ناراحتی یا شاید هم پشیمانی. در اين شرايط ما دچار ناکامی مي شويم.
ناکامی
ناکامی یعنی این که من به چیزی که می خواهم نرسم، حالا به هر دلیلی که می خواهد باشد. همه ما در زندگی مان زمان هایی پیش آمده که دچار ناکامی شدیم و خواسته هایی که عمیقا تشنه ی رسیدن به آن ها بودیم اما براي مان دست نیافتنی شدند. اما حال می خواهم در مورد آن طرف این دیوار بزرگ ناکامی براي تان بگويم.
ناکامی بهينه
ناکامی همیشه هم بد نیست. حتی گاهی اوقات می تواند مفید هم واقع شود. تجربه از دست دادن ها و نرسیدن ها برای هر کسی می تواند تجربه دردناکی باشد، اما در کنار ماهیت دردناکش می تواند مرهمی باشد برای دیگر زخم هاي مان. همه ما در کودکی چیزهایی را می خواستیم و تمایل داشتیم که بلافاصله آن ها را به دست آوریم. گاهی وقت ها موفق شدیم، گاهی هم ناکام. این ناکامي برای ما خوب بوده است، می دانید چرا؟
چون مادامی که من این ناکامی را در کودکیم تجربه نکرده باشم، آن وقت در بزرگسالی و در روابطم با سایر افراد، در مسیر اهداف و در زندگیم، وقتی با تجربیات هرچند کوچک ناکامي رو به رو می شوم، به شدت واکنش نشان می دهم یا شاید خشکم بزند از این که چرا این طوری شد و احتمال دارد احساساتي نظير خشم و ناراحتی را تجربه کنم یا گاهی هم ممکن است خودکشی را آخرین راه حل خود بدانم.
اما این روي مثبتي هم داشت که ما حدی از این ناکامی را تجربه کردیم. در اينجا مفهومي به نام ناکامی بهينه خود را نمايان مي کند. ناکامی بهینه یعنی این که من نرسیدن هایی را متناسب با سطح تحمل و ظرفیت روانی خويش تجربه کردم، که این خود باعث می شود وقتی من با تجربه مجدد از دست دادن ها و نرسیدن ها ( ناکامی) رو به رو می شوم، خشکم نزند، بُهت برم ندارد که چرا این طوری شد و خودکشی را آخرین راه حل خويش در مقابل مشکلات و ناکامی ها ندانم.
“می توان اين طور گفت؛ که این سطح مناسب از ناکامی باعث افزایش ظرفیت روانی ما در برابر مشقت ها و نرسيدن ها مي شود”
کودک که بوديم…
براي برخي از شما پیش آمده که وقتی کم سن و سال تر بودید در عالم کودکی خويش این فکر را در سر مي پرورانديد که پدر من بهتر و قوی تر از پدر ديگران است و احتمالا این قهرمان دانستن پدر را می خواستید به سایر دوستان تان هم نشان دهيد یا تحمیل کنید. بعدها همه ما فهمیدیم که این طور نبود و پدر من هم ممکن است نتواند هر کاری را انجام دهد، ممکن است نتواند کوهي را جا به جا کند و مي تواند اين طور هم باشد که پدر بعضی ها قوی تر از پدر من و شما باشد، اما این تنها ساخته ذهن خلاق ما بود. در نتیجه رسیدن این آرمان های کوچک به ناکامی باعث شد تا ما بپذیریم که نه تنها پدر ما بلکه سایر افراد هم نمی توانند آنقدر کامل باشند.
یا وقتی بزرگتر که شدیم براي مان پیش آمد که خوراکی یا اسباب بازی را سريعا از والدین مان طلب کنیم، باید بگويم خیلی از اوقات این طور نشد و ما مجبور بودیم اندکی بیشتر تحمل داشته باشیم تا والدین مان بتوانند آن خواسته را براي مان اجابت کنند. شاید هم هیچ وقت فراهم نمی شد اما این سبب افزایش ظرفیت روانی ما در مقابل ناکامی ها شد و کم کم و آرام آرام، ما رشد می کردیم و در برابر نرسیدن ها کمتر آسیب پذیر می شدیم.
این گونه شد که در بزرگسالی واکنش ها و ظرفیت هر یک از ما در برابر ناکامی متفاوت شد.
پس ناکامی بهینه آنقدر هم بد نیست…
بیشتر بخوانید:
دیدگاهتان را بنویسید