به خود اجازه دهیم انسان باشیم!
در ذهن ما چه میگذرد؟
احتمالاً تا حالا پیشآمده است که در حال گذراندن زندگی هستید و همانطور که پیش میروید، در یک آن به نقطهای میرسید که ممکن است احساس کنید گیر کردهاید. کمی که با خودتان خلوت کنید و به صدای ذهنیتان گوش دهید احتمال دارد با افکاری برخورد کنید که مدام در حال تکرار است: “من بهاندازه کافی کار نمیکنم”، “من شکست خواهم خورد”، “من ناامید خواهم شد”، “اصلاً آیندهای برای من وجود ندارد”. متأسفانه این چرخه فکری پایانناپذیر بوده و هر فکری، فکر بعدی را با خودش به همراه دارد و اگر بخواهیم صادق باشیم، تا حدودی طاقتفرسا هم هست و بدون اینکه بدانید در حال مصرف از سوخت شما بوده و از شما انرژی میگیرد.
خبر بد اینکه درست فکر میکنید زندگی سخت است و ممکن است که بخشی از ما بخواهد برای راحت شدنش کنترل تمام آن را به دست بگیرد که اگرچه کنترل کردن، نوعی راهحل به نظر میرسد، اما اینکه مدام به دنبال راهی برای کنترل بگردیم، فقط باعث میشود که گیرافتادن ما را در این چرخه تداوم بخشد.
ما با احساساتمان چهکار میکنیم؟
خیلی از موقعیتها در زندگی سر راهمان قرار میگیرد که ممکن است باعث شود ما احساس ناخوشایندی داشته باشیم، هر یک از ما ظرفیت محدودی در مواجهه با واقعیتهای زندگی داریم، گاهی بعضی از حقایقی که با آنها روبرو میشویم فراتر از گنجایش ظرف روانی ما است و ممکن است توان تحمل دیدن احساساتی که از واقعیتهای زندگی ما برخاسته است را نداشته باشیم. اینجاست که ذهن ما تلاشهایی برای فرار از واقعیتها و تجربه احساسات دردناک انجام دهد تا با تحریف حقایق بیرونی و درونی، به سرکوب احساساتمان بپردازد و یا حواسمان را از آن پرت کند، اما بیایید این بار با ایجاد فضایی برای احساساتی که بهواسطه انسان بودن مان درون ما شکل میگیرند به خودمان نشان دهیم که درکش میکنیم، حامیاش هستیم و در برابرش صبوریم.
اما ما انسانیم و محدودیتهایی داریم …
برای مثال شاید سخت باشد که بپذیریم غمگینیم، یا گریه کردن برای ما مساوی با ضعف باشد، یا حتی اذعان کردن به اضطرابی که تجربه میکنیم، میتواند بسیار ترسناک باشد. اما یادتان نرود که زمانی که اجازه میدهید که به احساسی آگاه بشوید، در این صورت است که میتوانید از آن عبور کنید و این تجربه انسانی را در آغوش بگیرید. ما انسانیم و بهواسطه انسان بودن مان محدودیم و همین موضوع ممکن است باعث بشود که ما خیلی جاها آسیبپذیر باشیم. چون ما مجموعه پیچیدهای از احساسات، افکار، رفتار، تجربیات و بسیاری از چیزهای دیگر هستیم.
بپذیر که نقصهایی داری
شاید بخشی از معنای انسان بودن ما، مبارزه باشد اما شاید زیبایی آن در این باشد که ما در این مبارزه تنها نیستیم. همه ما نقصهایی داریم، و به قول ایزاک “فاولر نقصهای شما نشانه اصالت شماست و همه زیبایی شما در نقصهای شماست.”تمایل ما به بینقص بودن، به کامل بودن یکی از خطرهایی است که زندگی ما را در این دنیایی که در هر بخش آن نقصهایی وجود دارد، به خطر میاندازد. این تمرین را امتحان کنید، هرکجا که خواستید به خودتان بگویید: تو کافی نیستی! تو دوستداشتنی نیستی! تو آیندهای نداری! همان جا لحظهای مکث کنید و از خودتان بپرسید: اگر بهجای خودم فرزندی داشتم که در موقعیت من بود، با او چگونه حرف میزدم.
به احتمال خیلی زیاد درکش میکردیم، با او مهربان بودیم و مشوق و همراهش میشدیم. شفقت خود همین است، اینکه ما یاد بگیریم واکنشی را که نسبت به فردی عزیز داریم، به درون خود هدایت کنیم. افرادی که نسبت به خود شفقت دارند در شکستها، در مواجهه با نقصها بهجای قضاوت خود، با خودشان مهربان هستند، آنها میدانند که شکست تجربهای انسانی بوده و آنها بهواسطه انسان بودن شان شکست را تجربه میکنند و از همه مهمتر زمانی که اشتباه و لغزشی در خود میبینند، به احساسات ناخوشایند اجازه حضور میدهند و باتجربه آن از آن عبور میکنند. شما هم تمرین کنید تا با خودتان شبیه به کسی حرف بزنید که بیشتر از هرکسی دوستش دارید و به او اهمیت میدهید. یادتان نرود شفقت به خود میتواند نیرویی شفابخش باشد.
بیشتر بخوانید:
- ترس از صمیمیت؛ چرا و چگونه؟
- داستانی از اشک ها و لبخندها
- نامهای به زندگی
- احساس گناه ؛ نوشدارویی قبل از مرگ، و دمی مسیحایی بعد از مرگ
- رویای بازگشت!