تحلیل فیلم میناری (minari)؛ وقتی مردان را در کوره می سوزانیم!
از روزی که انسان آفریده شد، دو قالب داشت: زن؛ مرد. دو جنسی که همیشه آنها را در مقابل هم قرار دادیم و حتی به آنها جنس مخالف می گوییم. در این نوشته تحلیل فیلم میناری (minari) را با هم می خوانیم: یک درام خانوادگی که بیش از هر چیز به جدایی دو جنس و تبعات آن می پردازد. فیلمی که ایده ی مخالف بودن دو جنس را به چالش می کشد و به ما کمک می کند بخش های زنانه و مردانه ی درونمان را بیشتر بشناسیم.
جداسازی دو جنس
جیکوب و همسرش مونیکا در یک مرغداری وظیفه جدا کردن جوجه های نر و ماده را به عهده دارند. فعالیتی که در نگاه اول بسیار طبیعی و بی خطر به نظر می رسد. اما در سکانسی متوجه می شویم که جوجه های نر جدا شده، بیرحمانه سوزانده می شوند. جیکوب در مکالمه با پسرش، بلافاصله خودشان را با جوجه های نر مقایسه می کند. او معتقد است که نرها سوزانده می شوند چون بی فایده هستند و وظیفه ی مردان این است که فایده ای داشته باشند وگرنه لایق نابودی اند.
از همین جا، تقابل اساسی دو جنس در فیلم آغاز می شود. شاید این بیرحمی در واقع نمایش جامعه ی انسانی است که بیرحمانه زنان و مردان را جدا کرده است. از همان کودکی و در قالب کلیشه های جنسیت، مسیر دختران و پسران را جدا کرده است و در نهایت بار موفق بودن و جاه طلبی را بر دوش مردان گذاشته است. در حالیکه، زنان به خودی خود ارزشمند تلقی می شوند، چرا که زنان زاینده و پرورش دهنده اند.
نوشته ای ضد فمینیسم
در دنیای امروز بسیاری از زنان در قالب جنبش فمینیسم، در تلاش برای احقاق حقوق خود هستند. از سویی ستم هایی که جوامع اکنون و در طول تاریخ بر مردان روا داشته اند به راحتی نادیده گرفته می شوند. فرهنگی که از مردان می خواهد همواره جاه طلب باشند و موفقیت های مالی را مانند وظیفه ای سنگین بر دوش آنها گذاشته است. بیرحمی تا جایی است که مردانی که به چنین موفقیت هایی دست پیدا نمی کنند، بی فایده و بی ارزش در نظر گرفته می شوند. این نوشته به هیچ وجه، بیانیه ای در مقابل فمینیسم، علیه زنان و در دفاع از مردان نیست. بلکه انتقادی است به جداسازی بیرحمانه ی دو جنس. مشکل درست از دوگانه انگاری زن و مرد آغاز می شود.
چه کسی مسئول دوگانه انگاری زن و مرد است؟
در پاسخ به این سؤال خیلی ساده است که فرهنگ و جامعه را متهم کنیم. اما شاید مفیدتر آن است که هر فرد نگاهی به درون خود بیندازد و ببیند آیا این جنگ را در درون خود هم می بیند؟ به فیلم برگردیم؛ از ابتدای فیلم، زن و مرد در حال نزاع هستند اما در واقع این کشمکش بین دو نفر نیست، بلکه جنگی درون هر کدام از شخصیت هاست.
جیکوب که به ظاهر به دنبال محقق کردن ویژگی های مردانه مثل جاه طلبی است، در واقع به دنبال به دست آوردن چیزی زنانه است که تاکنون از خود دریغ کرده است. او به دنبال داشتن یک زمین کشاورزی است. چیزی که نماد زایش و رویش است. جیکوب در واقع می خواهد ویژگی های زنانه ی درون خودش را به رسمیت بشناسد. از طرفی او معتقد است که مردان باید فایده داشته باشند یا به عبارت دیگر، ویژگی هایی که از طرف فرهنگ، مردانه تلقی می شوند را دارا باشند. او درون خودش این تعارض و کشمکش را احساس می کند؛ جاه طلبی و پیشرفت در مقابل سکون و پرورش. موفقیت شغلی یا ملحق شدن به خانواده.
پس آنچه که ما نزاع زن و مرد در نظر می گیریم شاید تنها انعکاسی از تعارض های درونی ماست. کشمکش بین ویژگی های زنانه و مردانه ی درون خودمان. این جنگ تنها زمانی پایان می یابد که این ویژگی ها را در درون خودمان به رسمیت بشناسیم.
مادر بزرگ، نماد انسجام جنبه های زنانه و مردانه
از قضا مادر بزرگ داستان، اصلا شبیه مادر بزرگ ها نیست. او شبیه مردان بی پرواست و حتی لباس مردانه می پوشد. تصویری که با مادر بزرگ هایی که مدام مراقبت می کنند و در منزل شیرینی می پزند کاملا متفاوت است. با این حال، داستان به گونه ای روایت شده است که انگار همه می دانیم که چیز درستی در شخصیت اوست. این چیز درست در واقع انسجام است. مادر بزرگ ترکیبی از جنبه های مختلف انسانی است که ما آن را در قالب ویژگی های مردانه و زنانه در دو دسته ی جداگانه قرار می دهیم.
میناری ، زندگی دوباره
مادربزرگ در گوشه ای دنج، میناری (نوعی سبزی کره ای) کاشته است. درست در لحظه ای که همه چیز تمام شده به نظر می رسد، میناری آغازی دوباره را نوید می دهد. این داستان، تداعی گر انسجام روانی در انسان است. انسجام معمولا بعد از دوره ای دشوار و پس از فروپاشی به دست می آید. انسجام آغازی دوباره نه تنها بعد از تحمل دشواری ها بلکه همراه با تجربه ی سختی هاست!
آیا ما هم دچار تعارض های درونی در ارتباط با مردانگی و زنانگی هستیم؟
از آنجایی که در جوامع مختلف، از همان کودکی بعضی ویژگی ها زنانه و بعضی مردانه تلقی می شوند، طبیعی است که اکثر ما دچار چنین کشمکشی باشیم. با این حال، دیدن این تعارض ها، خود قدمی بزرگ برای حل آن است.
در جایی از فیلم، پسربچه به سمت ماری سنگ پرتاب می کند. مادربزرگ از این کار جلوگیری می کند و می گوید با این کار، مار پنهان می شود. «بهتره الان که قایم نشده نگاهش کنی، چیزایی که قایم می شن خطرناک تر و ترسناک ترن!» این درس بزرگی برای ماست: اگر درون خودمان مشکل یا تعارضی احساس نمی کنیم شاید به این معنی است که به مشکلمان سنگ پرت کرده ایم تا مخفی شان کنیم! قطعا چنین برخوردی با مشکلات و کشمکش های درونی، چاره ی کار نیست و آرامشی که به بار می آورد موقتی است.
یکی شدن زن و مرد
پس سفری که در ابتدای فیلم شاهد هستیم، سفری است به سوی انسجام ویژگی های زنانه و مردانه. در فرهنگ شرق این ویژگی ها در نماد یین و یانگ گنجانده شده است. دو بخشی که به خوبی یکدیگر را در آغوش گرفته اند و از یکدیگر جدا نیستند. در انتهای فیلم، در حالیکه همه چیز می سوزد، زن و مرد، در کنار هم، یکدیگر را در آغوش گرفته اند. این صحنه به زیبایی تداعی گر این نماد (یین و یانگ) است. زن و مرد اکنون دیگر دو جنس جدا از هم نیستند، بلکه یکی هستند و به صلح رسیده اند.
بیشتر بخوانید:
- تحلیل فیلم «Nomadland» (سفر به عالم تنهایی)
- با خودم چه کنم؟ ( تحلیل مینیسریال «گامبی وزیر»)
- بهترین راه برای فراموش کردن گذشته در فیلم سولاریس
- ازدواج های موفق و ناموفق
- مادر، آغوشی در دنیایی ناامن