حرف، باد هوا نیست (در باب اهمیت معنای کلمات)
هاینریش بل میگوید: «… بعد از هیتلر، همه آلمان درک کردند که او چه بلایی بر سر کشور و زیرساختهای آن آورد، اما یکچیزِ نابود شده هم بود که ما روشنفکران آن را میفهمیدیم، و آن خیانت هیتلر به کلمات بود؛ خیلی از کلمات شریف، دیگر معانی خویش را از دست داده بودند، پوچ و مسخره شده بودند، عوض شده بودند، آشغال شده بودند؛ کلماتی مثل: آزادی، آگاهی، پیشرفت، عدالت و… ».
در واقع، هیتلر، معنای کلمات را از بین برده بود. در جامعهای که مفاهیم خوب وجود ندارد، نمیتوان خوب زندگی کرد. در این جوامع رسالت شما مبارزه با مفاهیم بد و معناهای اشتباه است.
افسونزدایی از کلمات
در دنیای فردی نیز چنین است. کنفوسیوس میگوید «اکثر ظلمهایی که بر آدمیان میرود، از ظلمهایی است که بر واژگان میرود». مثلا وقتی شما مادران را -خواسته یا ناخواسته- مقدس میدانید، یعنی تمامِ آن ویژگیهایی را که یک موضوع مقدس دارد، باید مادران نیز داشته باشند، دیگر مادران زمینی نخواهند بود، دیگر مادران “حق” ِ داشتنِ نیازهایی که پست شمرده میشوند را نخواهند داشت و این کاری است که واژه ی مقدس با مادر میکند. بنابراین در چنین فرهنگی، ظلمی که بر مادران میرود، ظلمی است که در ابتدا واژه ی “مقدس” به “مادران” روا داشته است و این همان ظلمِ معنای کلمات است. برای شروعِ پایاندادن به این ظلم، باید مادران را مقدس ندانید.
یا مثلا به عنوان مثال دیگری در ادبیاتِ رایج آموزشیِ ما، همیشه، غریزه همراه با واژه های حیوانی، پست، جنسی و… همراه بوده است؛ بنابراین به محض شنیدن کلمهی غریزه، صرفا ویژگیهای منفی در ذهن فراخوانده میشوند. درصورتی که غریزه نه تنها ضروری بلکه در اکثر اوقات کارکردی تماماً مثبت دارد، و صرفا به دلیل همنشینی مصنوعی با واژه های منفی، خودِ غریزه نیز برای ما منفی شده است. بنابراین نه با دلیل و برهان، بلکه صرفا با همنیشی با کلمات منفی، این اصلِ مهم در زندگیِ انسان، از معنا تهی میشود و حتی بار معنایی منفی به خود میگیرد. پس برای مدیریت صحیح غرایز، ابتدا باید آن را از سیطره کلمات و معانی منفی، آزاد کنیم و آن را همانگونه که هست معنا کنیم و اجازه ندهیم معنای کلمات به صورت عادت برای ما تداعی شوند.
معنای درست، رفتار درست
شخصی را تصور کنید که هر روز بعد از ۸ ساعت کار و بعد از مواجههی با خیلِ عظیمِ حوادث و خبرهای ناگوار، جسم و روح خود را فاقدِ حس زنده بودن، پویایی و شادابی میبیند و ممکن است به خود برچسب «افسرده» بزند، در صورتی که واژه ی درست برای توصیف چنین وضعیتی «خستگی» است. حال آنکه با برچسب افسردگی، تمامِ آنچه را که نتیجهی افسردگی است به زندگی خود وارد میکند. این شخص افسرده نیست، این شخص بعد از یک روزِ کاری «خسته» شده است و نه بیش از این؛ همین اصلاح واژه در ذهن و دیدگاه او، میتواند رفتارهای بعدی را نیز اصلاح کند، در مسیر درستتری قرارشان بدهد و در نهایت به نتیجه و وضعیت مطلوبتری برسد.
برای فهم بهتر وضعیت کنونی خود، ضروری است با واژه ها و معنای کلمات بازی کنیم تا به معنای درست و دقیقی از توصیف وضعیت برسیم. نترسیم از بازی با کلمات و برای انتخاب رفتار درست، ابتدا تعریف درستی از شرایط موجود برای خود مشخص کنیم. اهمیت درکِ درستِ وضعیت موجود کمتر از انتخابِ عملِ مناسب نیست.
ایجاد تغییر با معنای کلمات
کلمات و معنای کلمات بسیار قدرتمند هستند و همینها هستند که ذهن ما را مدیریت و ساماندهی میکنند. برای شروع تغییرات درونی، نیاز نیست که اتفاق خارقالعادهای در دنیای بیرونی رقم بزنیم، بلکه همین تغییرات در معنای واژه ها میتواند، آبستن تغییرات جدی در زندگیمان باشد.
زبان همان زندگیست؛ استفاده درست از زبان در هر لحظه برای یک زندگیِ خوب ضروریست، برای انجام رفتار درست، برقراری ارتباط درست، گفتوگوی سالم و… . پس به آنها اهمیت بدهیم و حرف را باد هوا ندانیم. مبارزه برای زندگی خوب را با مبارزه با کلمات اشتباه شروع کنیم.
بیشتر بخوانید:
- حرفی برای گفتن، گوشی برای شنیدن
- نامه درمانگر به مراجع
- من مراجعت نیستم! (نقد رفتار روانشناسان در روابط شخصی شان)
- احساس گناه سالم یا ناسالم
- تحلیل فیلم «Nomadland» (سفر به عالم تنهایی)
