از رنجی که میبریم: تاثیر مردسالاری بر جامعه
مردسالاری یک نظام سیاسی-اجتماعی است که اصرار دارد مردان برتر از همهچیز و هر کس هستند. مردسالاری یعنی مردان تمام نقشهای اصلی در جامعه را بر عهده بگیرند.
در نظامهای اجتماعی مردسالار، زنان و کودکان تحت سلطهی مردان هستند. تمامی داراییهای جامعه متعلق به مردان است. مردسالاری بر بسیاری از جنبههای زندگی ما تأثیر میگذارد، از رهبری سیاسی گرفته تا مدیریت تجاری، نهادهای مذهبی، سیستمهای اقتصادی و مالکیت دارایی.
در جامعهی مردسالار از زنان به عنوان «جنس دوم» یاد میشود. تمامی نگرشهای مردانه هنجار به حساب میآیند. مردسالاری از زنان انسانزدایی میکند؛ در نتیجه بعضی مردان فکر میکنند که زنان لایق خشونت هستند.
کودک همسری، ازدواجهای اجباری، تجاوز جنسی، قاچاق انسان، خشونت خانگی، و زن کشی، از جمله خشونتهایی است که زنان هر روز با آن روبهرو هستند. خشونت عاطفی به همان اندازه و گاهی ناتوانکنندهتر از خشونت فیزیکی است.
همهی خشونتها علیه زنان توسط مردان انجام نمیشود. گاهی اوقات بعضی از زنان نیز میتوانند از مردسالاری حمایت کنند. خشونتهای علیه همجنسان خود را نادیده میگیرند و از آن حمایت میکنند. حتی وقتی زنان برای خشونت خانگی به قانون پناه میبرند، به آنها برچسبهایی مثل «بیش از حد احساسی، خشمگین، پارانوئید و هیستریک» زده میشود.
مردسالاری و سلامت روان زنان
مردسالاری در مراحل مختلف بر سلامت روان زنان تأثیر میگذارد.
افسردگی
یکی از شایعترین اختلالاتی است که به شدت با نقشها و انتظارات جنسیتی مرتبط است. زنان در جامعهی مردسالار، افسردگی بیشتری را تجربه میکنند.
اضطراب
تجربهی خشونت خانگی و خشونت جنسی باعث بروز اختلالاتی مثل استرس پس از سانحه، اختلالات اضطرابی و روانپریشی میشود.
درماندگی آموختهشده
زنانی که نمیتوانند از روابط بینفردی آزاردهنده فرار کنند و تحت هر شرایطی خشونت را تجربه میکنند، یاد میگیرند که درمانده شوند. انگار که این شرایط تا ابد عوض نخواهد شد. چرخههای مکرر تروما باعث میشود تا به آن عادت کنیم.
همهی احساسات عادی هستند اما وقتی قرار است فقط احساساتی را نشان دهیم که جامعه آنها را محترم میداند، این احساسات ناسالم میشود. جملههایی مثل «دختر نباید بلند بخندد»، «دختر نباید بلند گریه کند»، «دختر نباید عصبانی شود و داد بزند» باعث سرکوب احساسات در دختران میشوند.
زنانی که ازدواج نمیکنند، انگ و فشار زیادی را تحمل میکنند. زنان مجرد در جامعهی ما بیشتر از بقیه زیر ذرهبین جامعه و مردم قرار دارند. زندگی در یک جامعهی مردسالار عزت نفس زنان را پایین میآورد.
جامعهی مردسالار زن را کالایی فرض میکند که برای استفادهی مرد است. زن باید از استانداردهای زیبایی خاصی پیروی کند. او باید شخصیتی مطیع و فروتن داشته باشد و از سنتها حتی اگر بر خلاف میلش باشد اطاعت کند.
مردسالاری و سلامت روان مردان
مردسالاری با وجود تمام مزایایی که برای مردان به عنوان جنس برتر به ارمغان میآورد، به روشهای مختلف به شدت به آنها آسیب میزند. اولین کسی که از مردسالاری آسیب میبیند خود مرد است. مردسالاری یکی از بزرگترین تهدیدها برای سلامت روحی و جسمی مردان است.
مردسالاری مردان را از احساساتشان جدا میکند. یک مرد نباید احساسات خود را ابراز کند. اگر نیاز به حمایت عاطفی دیگران داشته باشد فردی ضعیف به شمار میآید. به همین دلیل مردان بیشتر آسیب میبینند یا بیمار میشوند و حتی کمتر به دنبال کمک هستند. آنها کمتر به دکتر مراجعه میکنند. برای مسائل مربوط به سلامت روان به دنبال مشاوره و درمان نمیروند.
با اینکه مردان زیادی از مردسالاری حمایت میکنند، به دلیل سیستم مردسالارانه، وضعیت اسفبار سلامت روانی و ظرفیت عاطفی خود را نادیده میگیرند. مردسالاری همیشه از آنها انتظار دارد که مثل یک مرد قوی بمانند.
مردسالاری مردان را مجبور میکند تا با «نسخهی از پیش تعریفشدهی مردانگی» هماهنگ شوند. مرد مجبور است مرد بودن خود را با تسلیم کردن فردیت و انکار انسانیتش ثابت کند. مردسالاری مرد را از لحاظ عاطفی فلج میکند.
مردسالاری به روابط معنادار و سالم مرد با دیگران آسیب میزند. جای تعجب نیست که در سرتاسر جهان، امید به زندگی در مردان حدود سه تا چهار سال کمتر از زنان است.
گاهی اوقات جامعه ما را مجبور میکند تا از خود واقعیمان و آنچه که واقعا میخواهیم و هستیم، فاصله بگیریم. مردسالاری ابزاری است که جامعه از آن استفاده میکند تا مرد و زن را محدود کند.
رد پای مردسالاری در کودکی
مردسالاری از نظر جسمی و روانی نقشهای جنسیتی خاصی را در طول نسلها به وجود آورده است. از بدو تولد، کودکان یاد میگیرند تا خود را با نقشهایی که به جنسیتشان نسبت داده شده، هماهنگ کنند. دختران باید خالهبازی کنند و لباس صورتی بپوشند. پسران با ماشین و تفنگ بازی کنند و قوی باشند. علاوه بر این، مشاهدهی غیرفعال اتفاقاتی که در جامعه و خانه اتفاق میافتد نیز بر دختران تأثیر میگذارد. دخترانی که شاهد خشونت علیه مادرشان هستند، درد را درونی میکنند و وقتی در موقعیتی مشابه قرار میگیرند، به سختی میتوانند با آن کنار بیایند.
سالهای کودکی، از بدو تولد تا نوجوانی، توسط مجموعهای از انتظارات و باید و نبایدهای اجتماعی تعریف و محدود میشود. از دختران خواسته میشود تا از لحاظ عاطفی همیشه در دسترس باشند و از دیگران مراقبت کنند حتی اگر خودشان نیاز به مراقبت داشته باشند.
به طور خلاصه، هویت ما بر اساس ارزشها و باورهای مردسالارانه در مورد جنسیت شکل گرفته است. ما مردسالاری را به شکل تجربی در جامعه یاد گرفتیم. مردسالاری از هنجارها و رفتارهایی حمایت میکند که نه دستیافتنی هستند و نه مطلوب، و در این فرآیند همهی ما از آن رنج میبریم.
دیدگاهتان را بنویسید