من هم در رابطه حقوقی دارم (قسمت دوم)
در ادامۀ مقالۀ قبلی، میخواهیم به حقوق فردی مان در رابطه اشاره کنیم. دانستن این حقوق، به ما کمک میکند که به دیگران باج ندهیم، زمینه را برای سلطهگری آنها فراهم نکنیم و خلاصه، در کنار رابطه داشتن، نیازمان به آزادی را هم برطرف کنیم. اگر هنوز مقالۀ قبلی را نخواندهاید، پیشنهاد میکنم اول آن را بخوانید و سپس، خواندن این متن را ادامه بدهید.
حق داریم بگوییم نمیدانم یا نمیفهمم
بدیهی است که ندانستههای ما بیشتر از دانستههایمان است. ما موظف نیستیم همهچیز را بدانیم. اگر قرار باشد که ما جواب هر سؤالی را بدانیم، سرزنشها و سلطهگری دیگران، در برابر ندانستنهای ما، معنا پیدا میکند؛ اما در دایرۀ واژگان ما، جملۀ «نمیدانم» وجود دارد و گاهی که از چیزی اطلاعی نداریم، از آدرس گرفته تا یک سؤال علمی یا…، به کار میآید.
گاهی ممکن است با کسی رابطه داشته باشیم که نیازش را با ما در میان نمیگذارد و چیزی نمیگوید؛ اما انتظار دارد که ما آن را بفهمیم و رفع کنیم. مثلاً ممکن است از ما شکایت کند که چرا نیازش را نفهمیدهایم، یا چرا به او بیتوجهی کردهایم. در این موقعیت، اگر به او حق بدهیم و با او همراهی کنیم، یعنی «تو درست میگویی. من باید نیاز تو را میفهمیدم»؛ و این یعنی ما موظفیم که با بهرهمندی از علم غیب (؟)، ذهن طرف مقابلمان را بخوانیم و نیازش را بفهمیم و برطرف کنیم. در واقع با این کار، راه سلطهگری دیگران را باز میکنیم.
اما اگر به خودمان حق بدهیم که «همهچیز را نمیدانم» یا «حق دارم وقتی چیزی نمیگوید، نیازش را نفهمم»، میتوانیم جلوی سلطهگری دیگران را بگیریم. در این حالت، طرف مقابل ما موظف میشود که نیازش را با ما در میان بگذارد؛ یا اگر ترسی دربارۀ بیان نیازش دارد، برای آن ترس کاری کند.
حق داریم بینیاز از خشنودی دیگران باشیم
بعضی از انسانها، به خاطر سبکهای ارتباطی مشکلداری که در دوران کودکی داشتهاند، همیشه باید در همۀ کارهایشان خشنودی دیگران را در نظر بگیرند. اگر رضایت بقیه را لحاظ نکنند، نمیتوانند احساس رضایت کنند یا حال خوبی داشته باشند. انگار کودک بیپناهی هستند که اگر بزرگترها را از خودشان راضی نگه ندارند، نمیتوانند به بقایشان ادامه بدهند. روشن است که دائماً نگران رضایت دیگران بودن، راه را برای سلطهگری دیگران باز میکند و باعث میشود فرد، مدام از خودش و خواستههایش عقب بکشد.
گاهی ارتباط مؤثر و پایدار، زمانی اتفاق میافتد که انسانها خودشان باشند و احساس بینیازی کنند از اینکه حتماً بخواهند دیگری را خوشحال کنند.
حق داریم در تصمیمگیری غیرمنطقی باشیم
منطق، نظامی است که استدلالهای درست و هماهنگ را متمایز میکند؛ اما منطق ما، با استفاده از پردازش پیشفرضها کار میکند؛ یعنی هر منطق و پردازش عقلانیای، پیشفرضهای اولیهای دارد و این پیشفرضها، متنوع و مختلفاند. از طرفی، عقل و منطق، تنها نظام پردازش ذهنی ما نیست. ما احساسات، نیازها، خواستهها و انگیزههایی هم داریم که با توجه به شرایط زمانی و مکانی مختلف، کموزیاد میشوند. گاهی حتی نسبت به یک پدیدۀ واحد، احساسات متعارض داریم. منطق در همۀ ابعاد زندگی ما کار نمیکند و حتی گاهی هم پایش لنگ میزند. پاسکال میگوید: دل دلایلی دارد که عقل آنها را نمیشناسد.
فراموش نکنیم که منطق میتواند ابزار خوبی برای سلطهگری کسانی باشد که رفتار ما را نمیپسندند. حتی ممکن است از آن، برای وادار کردن ما به کاری که دوست نداریم استفاده کنند. پس لزومی ندارد که تنها بر پایۀ منطق رفتار کنیم و برای همۀ رفتارهایمان دلایل منطقی داشته باشیم.
حق داریم اهمیت ندهیم
راهها و چیزهای گوناگونی در جهان هستند که ما مجبور نیستیم همۀ آنها را برویم. ما نهایتاً به سمت چیزی میرویم که برای خودمان آرمانی میبینیم. ما باید مدام خودمان را اصلاح کنیم و به سمت کمال خودمان حرکت کنیم. برای اصلاح خودمان، نیازی نیست که حتماً پیشنهادهای تحمیلی دیگران را عملی کنیم. باید ببینیم آیا از نتیجۀ کارمان، به شکل اصیل، راضی هستیم؟ اگر نیستیم، به هر شکلی که میدانیم تصمیم به اصلاح خودمان بگیریم؛ وگرنه اهمیت ندهیم.
به پایان آمد این دفتر
تمام حقوق فردی که در این مقاله و مقالۀ قبلی گفتیم به این جمله برمیگردد: «قضاوت نهایی دربارۀ رفتارمان، با خود ما است.» از طرف دیگر، پذیرش سلطهگری دیگران و کوتاه آمدن از حقوق فردی خودمان، زمانی اتفاق میافتد که میخواهیم رابطهمان را به هر قیمت نگه داریم؛ چراکه به رابطه و منافعش نیاز داریم.
گاهی برای برطرف کردن نیازمان به رابطه و منافع آن، آزادی و تمایلات واقعیمان را خفه میکنیم. با این کار، دیگر رفتارها و زندگیمان اصیل نیست و زمینۀ ناراحتیهای درونیمان فراهم میشود. حتی ممکن است به روابط مان در درازمدت آسیب بزنیم.
ما همانطور که به رابطه نیاز داریم، به آزادی هم نیاز داریم. پذیرفتن این حقوق، به ما کمک میکند که تصمیمهایمان را با دیدن هر دو نیاز بگیریم؛ تا هیچوقت حس نکنیم در قفس یک رابطه گیر افتادهایم.
این متن برگرفته از کتاب «سبکها و مهارتهای ارتباطی» نوشتۀ «دکتر نیما قربانی» است.
بیشتر بخوانید:
- رابطه عاطفی و ترس از تغییر آن
- دست عقل، پای دل!
- ترجمه ی تجربه!
- ناقص سازی جنسی زنان در فیلم گل صحرا
- قانون پایستگی احساسات
