حال من خوب است، اما تو باور نکن!
زندگی رنگ و رو رفته و بیاشتیاق میگذرد و تقویم به سرعتی کنترل ناپذیر در حال به جلو رفتن است، گویی که روی صندلی های سینما نشسته و فیلمی دنباله دار و حوصله سر بر از زندگی را نگاه میکنید. این احوال هر روز زندگیست. تابه حال با چنین وضعیتی مواجه شده اید؟
فقدان و ترس از دست دادن!
زندگی همواره مملو از سختی ها و دشواری های گوناگون است. مشکلات انواع گوناگونی دارند و نوع برخورد با این مشکلات و چگونگی حل آنها میزان رضایت و شوق به زندگی را در انسان تعدیل میکند. از جمله اساسی ترین سختیها در زندگی مسئله فقدان و از دست دادن است. همواره و هر روز ترس و نگرانی از فقدان ما را تهدید کرده و سایه خود را بر سرمان میگستراند.
فقدان انواع گوناگونی دارد. هر گونه ارتباط با افراد و اشیاء در دنیای بیرونی ترس از فقدان و از دست دادن آن را به همراه میآورد. ترس از دست دادن افراد و یا برهم خوردن روابط، ترس از دست دادن محبت دیگران و علاوه بر این ترس از دست دادن دارایی ها و یا سلامتی از جمله موضوعاتیست که میتواند مسئله فقدان را در زندگی پررنگ تر کند. گرچه همهی داشتههای آدمی در معرض از دست رفتن است لیکن ترس از دست دادن افراد و شخصیت های محبوب در زندگی، کابوس عمیق تری را برای هر یک از افراد میسازد.
منظور از از دست دادن تنها مسئله ارتحال نیست، مرگ به عنوان عاملی طبیعی سبب فقدان است و نوعی از فقدان همراه با غم و رنجش بسیار را ایجاد میکند، لیکن با پذیرش آن و گذراندن سوگ حاصل از فوت عزیزان، و با درک عدم کنترل بر این مسئله، قابلیت و توانایی افراد برای تحمل آن بالاتر میرود.
فقدان عشق، دغدغه ای پنهان!
غیر از ترس از دست دادن حضور جسمانی و عاطفی افراد که به واسطه فوت رخ میدهد نوعی دیگر از ترس فقدان نیز همواره وجود دارد که عبارت است از، ترس از دست دادن محبت، علاقه و حمایت عاطفی افراد محبوب زندگی … .
بیشتر افراد از اینکه محبت، حمایت و به عبارتی بهتر عشق را در ارتباط با فرد یا افرادی که آنان را دوست دارند از دست بدهند، میترسند.خانم ترس از دست دادن محبت همسرش را دارد و فرزندان از فقدان محبت، علاقه و حمایت والدین میترسند. این ترس به عنوان منبعی انگیزشی سبب تلاش برای ایجاد روابط به گونه ای حسنه میشود. ترس از فقدان موجب انعطاف پذیری، سازگاری و تلاش بیشتر برای حفظ روابط به شیوه ای صمیمانه و محترمانه است.
حالا موقعیتی را در نظر بیاورید که در آن با یک ناسازگاری با فردی که او را بسیار دوست دارید، مواجه شده اید، چه میکنید؟ پاسخ به این سوال و نوع پاسخ به این پرسش نشان دهنده شیوه و سبک زندگی ست.
انتظار میرود در ارتباط با افراد دوست داشتنی زندگیمان تلاش کنیم تا از ایجاد کدورت و ناراحتی دوری کرده و با ایجاد مصالحه و توافق ناسازگاری ها و اختلاف نظرهای ایجاد شده را رفع کنیم. در این میان اگر به واسطه بروز هیجانات و ایجاد خشم افراد دوست داشتنی زندگیمان هتک و یا آزاری را نسبت به ما متحمل شوند، ما نیز به گونهای صحیح و کنترل شده به دور از تخریب، هیجانات منفی، خشم و عصبانیت خود را نسبت به آن فرد ابراز نموده و وی را نسبت به اعمال ناراحتکنندهاش آگاه میسازیم.
آیا همهی ما در زندگی واقعا چنین رفتاری را داریم؟
پاسخ به این سوال منفیست.
بعضی از افراد به دلیل ترس از فقدان افراد دوست داشتنی در زندگی در مواقعی که ناملایمات و تعارضات سبب ایجاد ناراحتی و بدرفتاری میشود، جرئت بیان خشم و ناراحتی خود را حتی به صورت کنترل شده و منطقی ندارند. این افراد تصور میکنند بروز خشم و بیان اینکه از فرد مقابلشان ناراحت هستند، سبب میشود آن فرد وی را ترک کرده و از حمایت خویش بیبهره سازد. این افکار آنقدر قوی و مخرب است که فرد تصمیم میگیرد با سرکوب احساسات و هیجانات خود خشم را درونی کرده و خود را مقصر سازد. تصور کنید مردی دربارهی خطای کوچکی مانند کوبیده شدن درب خانه و ایجاد صدای بلند ناگهانی، همسرش را مورد ضرب و شتم قرار دهد.
واکنش صحیح را در این موقعیت چه میدانید؟
اگر واکنش خانم از این اتفاق توجیه مسئله به این ترتیب باشد که عصبانیت همسرش به دلیل مشکلات کاری بوده و او حق داشته که خشم خود را به گونهای ابراز کند و همچنین خود نیز خطای بدی نظیر کوبیدن ناگهانی درب خانه را انجام داده و تقصیر با خودش است؛ در اصل این فرد خشم را درونی کرده و حق ابراز هیجان را به واسطهی ترس از فقدان محبت، توجه و یا ترک همسر، از خود گرفته است. این واکنش به مرور سبب ایجاد ناراحتی های عمیق درونی، احساس بیکفایتی، بیارزشی و ایجاد افسردگیهای روانی میشود.
فردی که نمیتواند هیجانات خود را به علت ترس از از دست دادن دیگریِ محبوب ابراز کند، رفته رفته این خشم را به اضطرابی همیشگی تبدیل کرده و لذت زندگی را از دست میدهد. این افراد میل و اشتیاق به زندگی را از دست داده و توان مقابله با رنج های دیگر را نیز ندارند. همچنین با اهمالکاری های فراوان موقعیت های بسیاری را از دست میدهند. بسیار خود را سرزنش کرده و از نشاط زندگی تهی هستند گویی که داستان زندگی با سرعت از پیش روی آنان میگذرد و میلی برای پیگیری جدی آن وجود ندارد.
راه حل چیست؟
افرادی که به واسطهی ترس از دست دادن به سرکوب هیجانات و احساسات خود روی میآورند، باید ریشه این ترس را بررسی نموده و تلاش کنند آسیب های پیشینی که در سالهای اولیه زندگی برای آنان ایجاد شده است را رفع کنند. در گام بعد تجربهی هیجانات سرکوب شده به صورت عمیق و تلاش برای بازگرداندن احساس کفایت و لیاقت در این افراد از جمله عوامل کلیدی است. همچنین تمرین برای رفع سرکوب احساسات در موقعیت های حساس نیز ضروری میباشد.
بیشتر بخوانید:
دیدگاهتان را بنویسید