چرا وارد هر رابطه ای میشم آسیب می بینم و به سرانجام خوبی نمیرسه؟
خانمی ۳۰ ساله مشکل خودش رو اینجوری مطرح کرد:
این پنجمین مرد زندگی من بود. چرا هر کسی رو برای رابطه انتخاب میکنم آدم بدیه و من از تمام روابطم آسیب میبینم؟
یعنی مردها اینقدر بدن و یک مرد خوب نیست که بشه بهش اعتماد کرد؟
خیلی از افراد هستن که درگیر این چنین روابطی میشن و در هر رابطه آسیب جدیدی به آسیب های قبلی شون اضافه میشه.
اما دلیل چیه؟
چی باعث میشه ما مدام درگیر روابط آسیب زننده باشیم و مدام شاهد تجربه روابط سمی تکراری باشیم؟
اجبار به تکرار
فروید از مفهوم اجبار به تکرار میگه که به انگیزهای اشاره داره که افراد به منظور تکرار حوادث آسیبزای گذشته و ادامه رنجی مشابه، خودشون رو در موقعیتهایی قرار میدن که یادآور اون خاطرات است.
اما این یعنی چی؟
یعنی تاثیر عوامل ناخودآگاه بر انتخاب های ما.
یعنی ما اشخاص رو برحسب تصادف و یا انتخاب هشیار انتخاب نمیکنیم و منشأ این انتخاب های ما در ناهشیار ماست و این یعنی رد فرضیه های مربوط به عشق در یک نگاه.
مثلا این خانم عنوان میکنه که همه بهش آسیب میزنن و از رابطه های متعدد فقط رنج میبره.
شخص شاید فعلا متوجه نباشه که منشأ رنج درونش خودش هست و نه دیگران و برای همینم مسئولیت رابطه ای که منجر به آسیب دیدن میشه رو به گردن دیگران میندازه و عنوان میکنه تمام مردها بدن و بهش آسیب میزنن.
اما واقعیت اینه که درگیر این روابط شدن نه از سر آگاهی ایشونه و نه مردهایی که ایشون باهاشون رابطه برقرار میکنه واقعا بد و غیر قابل اعتمادن، در واقع این خانم خودشون انتخاب کننده شخص آسیب زننده هستن.
تاثیر ابژه عشق
اول از همه باید یادآور شد که اولین تجربه عشق آدمی در رابطه با ابژه محبوب اولیه است، یعنی مراقبی که پیوند عاطفی عمیقی باهاش برقرار میکنیم.
این ابژه اولیه که ابژه عشق ماست در انتخاب ابژه های بعدی ما نقش داره و انتخاب های مارو تحت تاثیر خودش قرار میده.
اگر ابژه عشق ما ایمن باشه ما هم توانایی برقراری رابطه ایمن رو کسب می کنیم و اگر ناایمن و آسیب زننده باشه گرفتار چرخه انتخاب های ناهشیار آسیب زننده خودمون میشم.
خانمی که پدری متعصب و سخت گیر داشته که آزادی های نسبی دختر رو در بچگی محدود و سرکوب میکرده در بزرگسالی در انتخاب پارتنر خودش ناخودآگاه یا شخصی رو انتخاب میکنه که شبیه به پدرش باشه و بازم چرخه سرکوب امیال خودش که در تجربیات گذشته محدود شده رو بازسازی میکنه (یعنی تجربیات رو بازسازی میکنه که آسیب زننده است).
و یا اینکه برعکس این مورد عمل میکنه و به صورت ناهشیار مردهایی رو انتخاب میکنه که بتونه بهشون زور بگه و آسیب بزنه و رفتاری که پدرش در بچگی باهاش داشته رو حالا در رابطه جدید با همجنس های پدر بازسازی میکنه و به این طریق امیال سرکوب شده خودش رو ارضا کنه.
اینجا انتقال و فرافکنی نقش داره.
ما تصویر ذهنی ناهشیار والدین (به عنوان ابژه عشق ) رو به ابژه جدیدی انتقال و فرافکنی میکنیم.
ملاقات با افراد حاضر در ناخودآگاه
زیگموند فروید میگه:
ما هیچکس را به طور تصادفی انتخاب نمیکنیم، بلکه ما فقط با آنهایی ملاقات میکنیم که از قبل در ناخودآگاه ما حضور داشتهاند.
یعنی اینکه ما کسایی رو انتخاب میکنیم که در تجربیات عاطفی گذشته ما نقش داشتن، ما کسایی رو انتخاب میکنیم که در گذشته عاطفی ما بودن که در اکثر موارد والدین نقش ابژه عاطفی ما رو به عهده داشتن و ما در زمان حال احساسات گذشته خودمون رو به شخص دیگه ای انتقال میدیم.
در واقع اگر ابژه محبوب ما خواستنی باشه ما کسایی رو انتخاب میکنیم که برای ما خواستنی باشن.
این خواستنی بودن هم میتونه مثبت و هم منفی باشه.
نظریه روانکاوی در مورد عشق و به طور کلی انتخاب معشوق چی میگه؟ (۱)
نظریه روانکاوی انتخاب معشوق رو برخلاف سایر انتخاب ها به صورت کاملا غیرعمد، کنترل نشده و غیر عقلانی میدونه.
فروید در مقاله “در باب خودشیفتگی” از دو نوع انتخاب ابژه عشق حرف میزنه:
اول – انتخاب ابژه ای از نوع خودشیفته:
که شخص کسی رو دوست داره که شبیه خودش در حال حاضر یا شبیه شخص در گذشته و یا شبیه ایده آل شخص باشه.
دوم – انتخاب ابژه از نوع وابستگی:
در این نوع انتخاب شخص زنی رو که بهش غذا میده یا مردی که ازش محافظت میکنه و سایر اشخاصی که جایگزین میشن رو دوست داره.
در این مقاله گفته شده که وقتی که ما عاشق میشیم، عاشق تصویری از شخص دیگه ای میشیم که یا چیزی از وجود ما رو بازتاب میده یا ما رو یاد کسی میندازه که دوستش داشتیم.
گاهی هم عاشق چیزی میشیم که اصلا نداشتیم ولی میل به داشتنش وجود داشت.
انتخاب ناهشیار و اجبارگونه معشوق
ما گفتیم در انتخاب های ما عوامل ناخودآگاه دخیل اند و از طریق مکانیزم جا به جایی و فرافکنی ویژگی های ابژه قدیمی رو به ابژه جدید انتقال میدیم.
تاثیری که افراد توی بچگی روی ما گذاشتن و توی ناخودآگاه ثبت شده، بدون آگاهی ما باعث میشه یکیو بینیم و حس کنیم ازش خوشمون میاد.
مثل دیدن یک خانم در جمع و توجه کردن بهش و گفتن اینکه من دیدم و خوشم اومد، در ظاهر شاید فرد عنوان کنه مثلا شیفته نگاه، جذابیت، بدن و… این زن شدم، اما این مرد شیفته و جذب نگاه، جذابیت، بدن و…. این زن نشده و صرفا داره ویژگی های افراد گذشته که براش جذاب بودن رو انتقال میده و در افراد دیگه مشاهده میکنه.
در چنین انتخاب هایی ناهشیار ما نقش پررنگی رو ایفا میکنه و شاید در آخر لازم باشه به مثال کوه یخ فروید اشاره کنیم. کوه یخی که فقط قسمت کوچیکی ازش بیرون از آبه و ما اونو میبینیم و بهش آگاهی داریم و قسمت بیشترش در زیر آب مخفیه و ما به اون قسمت کوه یخ که در زیر آب مخفیه آگاهی نداریم.
و جالب تر اینکه اکثر اعمال به ظاهر هشیار ما تحت سیطره قسمت ناهشیار قرار داره که نقش بیشتری در رفتار، شناخت و هیجانات ما ایفا میکنه. و به دلیل اینکه ما به ناهشیار آگاهی نداریم اکثر رفتار و انتخاب های خودمون رو کاملا هشیار و ارادی میدونیم.
بیشتر بخوانید:
- عشق یا کنترلگری در رابطه
- رابطه ناایمن
- صحنه هایی از یک ازدواج (۲۰۲۱)؛ یک رابطه خصوصی، زیر ذره بین
- من هم در رابطه حقوقی دارم
- بایدها و نبایدهای یک رابطه صمیمی

«ما جذب حافظه عاطفی می شویم»
احسنت،زبان ساده شما خیلی خوب و کاربردی بود!
ممنون از توجه شما