شفقت خود ؛ آشتي با درون
حتما پيش اومده در شرايطي قرار گرفتي که خواسته يا ناخواسته احساساتي از درد و رنج در وجودت تجربه کردي. همين جا صبر کن! همين حالا يکي از اون لحظاتو بيار به ذهنت. در اون لحظه چه کاري براي خودت انجام دادي؟ خودتو سرزنش کردي يا از تجربه دردناکت اجتناب؟ يا شايد هم با آغوشي باز به استقبالش رفتي!
در روانشناسي کلمه اي به نام شفقت خود وجود دارد. شفقت خود يعني توجهي که من به رنج خود و ديگران دارم، يعني حساسيت من نسبت به تجربه دردها و رنج هاي خودم و تمايل قوي براي تسکين آنها. شفقت خود با پذيرش رنج آغاز مي شود و متوجه درون من است. به طور مثال وقتي من با رنج از دست دادن يک رابطه باارزش رو به رو هستم اولين کاري که مي توانم براي خودم انجام دهم، پذيرش وجود احساساتي دردناک درون خودم است.
از نظر نف: شفقت خود يعني گشوده بودن و همراه شدن با رنج هاي خود، تجربه حس مراقبت و مهرباني با خود؛ يعني بدون قضاوت نگاه کردن به نقص ها و شکست هاي خودم و تشخيص اينکه تجربه من، بخشي از تجربه جدايي ناپذير زندگي ام است.
شفقت خود به سه بخش تقسيم مي شود:
1. مهرباني با خود در برابر سرزنشگري خود
مهرباني با خود شامل بخشش، همدلي، حساسيت و گرمي نسبت به همه ي جنبه هاي وجودي خودم از جمله احساساتم ،افکارم و تکانه هايم است.
مهرباني با خود بر اين نکته تاکيد مي کند: که من حتي پس از شکست هم، مستحق عشق، شادماني و محبت نسبت به خود هستم. در مقابل سرزنشگري خود يعني نسبت به خودم خصمانه، پرتوقع و انتقادگر باشم و مدام خودم را مستحق تنبيه و سرزنش بدانم.
2. تجربه مشترک بشري در برابر انزوا
ما همگي در پيوندي نزديک با يک ديگر هستيم و در نظر گرفتن خودمان جداي از ديگران اشتباه است. حس تجربه مشترک يعني اينکه من انساني کامل نيستم؛ من هم شکست مي خورم، اشتباه مي کنم و ممکن است گاهي اوقات رفتارهاي غلطي هم داشته باشم. تجربه مشترک بشري يعني اين که من خودم را ببخشم به خاطر انسان بودنم، محدود بودنم و ناکامل بودنم.
اما هنگامي که من اين ذهنيت را داشته باشم که وجودم، شکست هايم و احساساتي که دارم شرم آور است، آن وقت بايد خود واقعي ام را پنهان کنم و حس مي کنم که فقط تنها اين من هستم که شکست مي خورم و محدود هستم.
3. بهشياري در برابر اجتناب
بهشياري يعني من در زمان حال باشم، يعني نگاهي غيرقضاوتي به تجربه همين لحظه داشته باشم. همچنين با تجربه کنوني ام، صميمانه و مهربان باشم. بهشياري مي گويد: من دردم را احساس مي کنم و شفقت خود مي گويد: من در زمان دردم تسلي بخش دردهايم خواهم بود.
در مقابل بهشياري اجتناب وجود دارد. اجتناب از افکار و احساسات دردناک و ناديده گرفتن آنها که در نهايت احساسات منفي را در طولاني مدت در وجودمان افزايش مي دهد.
به طور مثال، هنگامي که من در يک رابطه ي باارزش با شخص ديگري باشم و به هر دليلي يا اتفاقي رابطه مهم کنوني ام را از دست بدهم، احساساتي مثل غم، گناه، و يا خشم در وجودم روشن مي شوند. حالا من مي تونم در ابتدا از وجود اين عواطف دروني ام آگاه باشم و اجازه تجربه اين احساسات را به خويش بدهم. به خود دروني ام بگم که چقدر ناراحتم، چقدر غم از دست دادنش برايم دردناک و سنگين است. اما با وجود همه اين ها زندگي همچنان جريان دارد و اين تجربه بخشي از اين جريان است که امکان دارد براي هر کسي پيش بيايد.
من مي پذيرم که در زندگي با وجود همه شيريني ها، تجربيات تلخ زيادي هم مي تواند وجود داشته باشد. پس وقتي با اين تجربيات تلخ دردناکم رو به رو مي شوم باز هم با خودم مهربان خواهم بود و تک تک تجربيات تلخم را در هر لحظه تجربه مي کنم. در آخر خودم را در آغوش مي کشم و به خاطر تحمل بار اين همه تجربيات تلخ، التيام بخشيدن به زخم هاي سخت و احساسات دردناک از خود تشکر مي کنم. با اين شيوه ها مي توانيم زندگي خود را ازصميم دل، در آغوش بگيريم.
دیدگاهتان را بنویسید