چرا من انقدر رنج می برم؟ (قسمت سوم)
تو جریان دردهای گریزناپذیر زندگی، هم میشه غرق شد و رنج کشید، هم میشه اون دردها رو پذیرفت و ازشون یاد گرفت. شما کدوم رو انتخاب می کنید؟
همونطور که تو قسمت اول مقاله گفتم، گاهی اوقات ما شروع می کنیم به (۱) شونه خالی کردن از زیر بار مسئولیت انتخابهامون، (۲) سرزنش کردن خودمون و رفتارمون، و (۳) مقایسه کردن نداشته های خودمون و داشته های دیگران؛
(۴) گاهی هم آنچنان فاصله ای از واقعیت های حال حاضر خودمونو اطرافمون می گیریم که وزن این دردها رو بیشتر می کنه: (۴- ۱) غرق میشیم تو خاطرات گذشته و همش با افسوس مرورشون می کنیم؛ (۴-۲) یا اینکه هر کاری می کنیم که اون احساسی که اون لحظه داریم رو نداشته باشیم: عصبانی هستیم اما چون می ترسیم مبادا از روی عصبانیت کاری بکنیم که پشیمونی دستمون بده، به عصبانیتمون میگیم: هیسسس! تو حق تجربه شدن نداری! (دو موضوعی که تو قسمت دوم مقاله بهشون پرداختم)
تو این قسمت می خوام بپردازم به سه تا کار دیگه ای که کاملا ناخودآگاه انجام میدیم تا از شر درد تجربه ی احساسات ناخوشایند خلاص بشیم. اما به چه قیمتی؟ درد بیشتر و رنج بردن!
اون سه تا کار چیا هستن؟
(۳-۴) از پذیرفتن خودمون، احساسات و تمایلات رفتاری خودمون می ترسیم و در نتیجه اونها رو به دیگری نسبت می دیم.
(۴-۴) به احساساتی پناه می بریم که احساسات واقعی ما رو می پوشونن. و
(۵-۴) به احساساتی پناه می بریم که به واسطه ی اونها خودمون رو تنبیه کنیم.
بریم تا با این سه تا فریب خودمون به خودمون (سه تا دفاع) آشنا بشیم.
(۴-۳) از پذیرفتن خودمون، احساسات و تمایلات رفتاری خودمون می ترسیم و در نتیجه اونها رو به دیگری نسبت می دیم.
تو قسمت قبلی این مقاله گفتم که بعضی وقتا روبرو شدن با واقعیت برامون درناکه. برای همین سعی می کنیم واقعیتو طوری ببینیم و درک کنیم که برامون درد کمتری داشته باشه. یکی از مدل های شایعی که ناخودآگاه به واسطه ی اون واقعیتو تحریف می کنیم نسبت دادن عناصری از موجودیت خودمون به دیگرانه. یعنی یه چیزهایی رو که متعلق به خودمونه ولی نمی تونیم در خودمون ببینیم به دیگران منعکس می کنیم. یعنی اونها رو به دیگران فرافکنی می کنیم. چون از روبرو شدن با اون عناصر در خودمون یا پیامد داشتن اونها در خودمون می ترسیم پس، سعی می کنیم یه سپر دفاعی داشته باشیم که اونا رو از خودمون دور کنیم. سپری که باهاش خودمونو گول بزنیم که: «نترس اونا مال من نیستن، مال دیگری ان»!
محتوای فرافکنی های ما چیا هستن؟
گفتیم فرافکنی یه دفاعه برای محافظت از ما در برابر هر عنصری در خودمون که ازش احساس خطر می کنیم. حالا اون عناصر چیا هستن؟ یا ما چه چیزایی رو فرافکنی می کنیم؟ چندتا از مهم تریناشو بهتون می گم:
فرافکنی فکر:
ما گاهی افکارمون رو به دیگران فرافکنی می کنیم.
مثال: (مراجعی که می ترسه با فکر خودش روبرو بشه، چون دیدن فکر خودش باعث میشه احساس ناتوانی کنه و این او رو شرمسار و در نتیجه غمگین می کنه)
+ چرا ازش کمک نخواستی وقتی می دونستی می تونه کمکت کنه؟
- اگه ازش کمک می گرفتم اون فک می کرد من آدم ضعیف و بیچاره ای هستم.
+ اون فکر می کرد تو آدم ضعیفی هستی یا خودت این طور فکر می کنی؟
- خودم… این فکر منه. این فکر منه که فکر می کنم اگه از کسی کمک بگیرم یعنی آدم ضعیف و بیچاره ای هستم.
فرافکنی اراده:
ما گاهی اراده مون به انجام کار و تغییر شرایط رو به دیگران فرافکنی می کنیم. چیزی شبیه انداختن بار مسئولیت انتخاب هامون بر دوش دیگری!
مثال: (ماجرای مراجعی که تو متن اول هم گفتم: با دوستش به یه مصاحبه کاری دعوت میشن اما به خاطر تعلل دوستش در آماده شدن از پرواز جا می مونن و اون موقعیت کاری رو از دست میدن)
- دوستم باعث شد من ازون پرواز جا بمونم و اون مصاحبه ی کاری رو از دست بدم.
+ کی انتخاب کرد که منتظر دوستش بمونه با اینکه می دونست اون داره با تاخیر آماده میشه؟
- …، خب، من!
فرافکنی احساس:
گاهی هم دیدن احساساتمون نسبت به خودمون اونقدر درد آوره یا از پیامدش می ترسیم که ترجیح میدیم اونا احساسات دیگری باشن تا احساسات ما!
(مراجعی که از دست استادش که نمرشو کم داده عصبانیه اما چون می ترسه اگه عصبانیتشو تجربه کنه، استادش بفهمه و بخواد ترم بعد تلافی کنه. عصبانیتشو به استادش نسبت میده تا اونو در خودش نبینه)
- استادم چون از من خوشش نمیومد و ازم عصبانی بود بهم نمره کم داد.
با این فرافکنی ها چه کنیم؟
فرافکنی یه مکانیسمه که خیلی هامون باهاش آشناییم اما ممکنه ضربه چندانی ازش نخورده باشیم چون گه گداری ازش استفاده کردیم. فرافکنی و هر مکانیسم دیگه ای وقتی مشکل ساز میشن که مث یه الگو تو زندگی مون مدام تکرار بشن. مثل وقتی مدام فکر می کنیم که دیگران الان در مورد ما این فکرو می کنن (فرافکنی فکر)! همش دیگرانو مقصر میدونیم (فرافکنی اراده) و … .
خب، حالا وقتی فرافکنی الگو میشه و آزارمون میده چه کنیم؟
حتما مراجعه به یه روان درمانگر خوب. چون فرافکنی ازون دفاعهاییه که خیلی نامحسوس اتفاق میفته و کمک گرفتن از یک رواندرمانگر خوب لازمه تا هر جا که رنگ و بوی فرافکنی بود، بهمون تلنگر بزنه. بعد از طی کردن جلسات درمان و وقتی کم کم آماده ی پذیرش خودمون و شرایط اونطوری که هستن میشیم، می تونیم از همون تکنیک خود مشاهده گری (همونکه هر وقت حواسمون بود … روش درست رو بریم) که تو قسمت اول این مقاله گفتم کمک بگیریم.
خب، حالا با یه مکانیسم نامحسوس دیگه آشنا بشیم که شاید باورتون نشه چقدر زیرکانه عمل می کنه!
(۴-۴) به احساساتی پناه می بریم که احساسات واقعی ما رو می پوشونن.
- گاهی تو یه موقعیت و تحت تاثیر محرکی، ما احساسی پیدا می کنیم که تجربه ی اون احساس خیلی برامون سخت و دردناکه. بنابراین اونو با یه احساس دیگه ای که تحملش راحت تره می پوشونیم. یعنی یه احساس جعلی میاد میشینه جای احساس واقعی ما! اسم این احساس جعلی، احساس دفاعی هست! مثلا: ممکنه ما از دست کسی که دوسش داریم (مثلا پدر، مادر یا همسرمون) عصبانی باشیم اما چون می ترسیم تجربه ی عصبانتیمون به رابطمون آسیب بزنه، خشممون نسبت به او رو به خودمون منتقل می کنیم و غمگین میشیم. اینجا: ما خشم (احساس واقعی) رو با غم (احساس دفاعی) پوشوندیم تا از پیامدی که ممکنه عصبانتیت برامون داشته باشه در امان باشیم.
- گاهی هم با تحریف واقعیت، به جای تجربه ی احساس واقعی مون، احساسی جعلی بر مبنای واقعیتی جعلی رو تجربه می کنیم که اینم یه احساس دفاعیه! مثلا من با فرافکنی اراده خودم به دیگران، اونا رو مقصر بدبختی های زندگیم می دونم، بنابراین از دستشون عصبانیم! این خشم، یه خشم دفاعی و فرافکنانه است که جلوی دیدن احساس واقعی منو (احساس گناه) می گیره.
چطوری با احساسات دفاعی رنج می بریم؟
با ندیدن احساس واقعی مون، درد اونو تجربه نمی کنیم. پس، انرژی اون احساس سرکوب شده بالاخره یه روزی، یه جایی خودشو نشون میده. برای همین گاهی از دردی رنج می بریم که نمی دونیم چرا کم نمیشه و همیشه باهامون هست!
چجوری بدونیم احساسمون واقعیه یا جعلی؟
دوتا راهشو اینجا می گم:
- یکی از راها اینه: نتیجه ی تجربه ی هر احساس به ما نشون میده آیا اون احساس واقعی بوده یا نه.
وقتی ما فک می کنیم که ناراحتیم و دلمون می خواد یه گوشه بشینیم و گریه کنیم (نمود رفتاری احساس غم)، اگه بعد از گریه کردن سبک بشیم و حالمون بهتر بشه، یعنی احساس واقعی ما غم بوده؛ اما اگه فک کردیم ناراحتیم و دوست داشتیم بریم یه جا تنها بشینیم گریه کنیم اما هر چی گریه می کنیم حالمون بدتر میشه، این یعنی احساس واقعی ما غم نیست!
۲) اگه ما سپری مثل فرافکنی جلوی خودمون گرفته باشیم، حتما احساسی هم که داریم تجربه می کنیم یک احساس فرافکنانه و جعلیه؛ یک احساس دفاعی! و تا زمانی که اسیر فرافکنی هامون باشیم احساسمون واقعی نیست!
چطوری رها بشیم ازین احساسات دفاعی؟
بازم می گم: اول از همه کمک گرفتن از یه روان درمانگر خوب و دوم همون تکنیک خود مشاهده گری بعد از نزدیک شدن به ناخودآگاهمون و آماده شدن برای دیدن واقعیت ها!
خب، حالا نوبت پرداختن به احساسات دفاعی ای هست که ما برای تنبیه کردن خودمون بکار می بریم!
(۴-۵) به احساساتی پناه می بریم که به واسطه ی اونها خودمون رو تنبیه کنیم.
این احساسات هم از دسته ی همون احساسات دفاعی هستن که روی احساس واقعی ما رو می پوشونن. این احساسات دفاعی که از نوع گناه و شرم هستن، روی احساسات واقعی قرار می گیرن تا ما رو به خاطر تجربه ی احساسات واقعی سرزنش کنن.
چطوری این نوع احساسات دفاعی باعث رنج ما میشن؟
بیاین موقعیتی رو تصور کنیم که:
فردی از دست کسی که دوسش داره و خیلی کارا براش انجام داده عصبانی میشه. اما بعدش عذاب وجدان (احساس گناه) می گیره که: « آخه مگه آدم از دست کسی که دوسش داره عصبانی میشه؟ از خودم به عنوان یه آدم قدرنشناس خجالت می کشم (احساس شرم) که به خودم اجازه دادم ازش عصبانی بشم»!
می بینین؟ گاهی به محض اینکه که فرد متوجه عصبانیتش میشه، از اینکه مبادا عصبانیت به رابطه اش با آدم مقابلش صدمه بزنه می ترسه. بنابراین، سریع جلوی خشمش رو با احساس گناه و شرم می گیره تا دیگه عصبانیت اجازه ی تجربه شدن پیدا نکنه.
و در آخر:
چطوری از دست اونها خلاص بشیم؟
- اول از همه با کمک گرفتن از یه درمانگر خوب
- خود مشاهده گری بعد از قرار گرفتن در فرآیند درمان
- توجه به این نکات:
۱-۳) اگر موقعیتی برای اغلب آدما آزارنده است پس طبیعتا حق داریم متناسب با موقعیت خشمگین بشیم اما یادمون باشه که تجربه ی خشم با عمل کردن بر مبنای خشم فرق می کنه (تو قسمت دوم مقاله کامل گفتم)
۲- ۳) ما در هر موقعیتی مجموعه ای از احساسات رو تجربه می کنیم: حق داریم که هم کسی رو دوست داشته باشیم، هم از دستش عصبانی بشیم و هم برای نبودنش غمگین باشیم. اگر تمام این احساسات متناسب با محرک و موقعیتشون تجربه بشن، جایی برای سرزنش و احساس گناه یا شرم نمی مونه.
۳- ۳) احساس گناه و احساس شرم هر کدوم در جایگاه مناسبشون احساسات مفیدی هستن: مثل وقتی ما به واسطه ی کار اشتباهمون باعث آزار کسی میشیم و احساس گناه متناسب با موقعیت باعث میشه ما اشتباهمونو جبران کنیم.
حرف پایانی:
دوستای خوبم، تو این مقاله ی سه قسمتی تلاش کردم تا علاوه بر تبیین علت هایی که باعث رنج های ما میشن، اهمیت توجه همه جانبه به خودمون رو نشون بدم و تلنگری بزنم برای نزدیک تر شدن به واقعیت خودمون، روابطمون و جهانی که در اون زندگی می کنیم.
از انتقادات و پیشنهادات شما استقبال می کنم، کامنت هاتون رو با دقت می خونم و پاسخ می دم.
بیشتر بخوانید:
- میخواهم از خودم دفاع کنم
- کار با دفاع فرافکنی
- ۲۰ نشانۀ پارتنر کنترلگر (قسمت اول)
- نامهای به زندگی
- تحلیل روانشناختی فیلم اسب وحشی (۲۰۱۹)