بهار ؛ تماشاخانه ی دل
نو بهارا جان مایی جانها را تازه کن
باغها را بشکفان و کشت ها را تازه کن
گل جمال افروخته است و مرغ قول آموخته است
بی صبا جنبش ندارد هین صبا را تازه کن
امسال بهار با رستاخیزی عظیم همراه است. همراه با قیامتی در درون و لحظاتی پر شور که نور و ظلمت را در برابر دیدگانمان نمایان میسازد و ما را به تماشاخانه ی نهان می برد. در این بحبوحه ی هراس از بیماری، از سویی خواهان پیوندی عمیق با نزدیکانمانیم و از سویی دیگر کنترل ناپذیری واقعیت، قدرت خیالی مان را به سخره میگیرد تا با نگاهی خاضعانه بر عجز خود زانو زنیم. عجزی زاینده که فروغ زندگی را نمایان تر میسازد. چون بهار که اوج اعتدال است و تولد پس از نیستی. چرا که در چمن آمد گل از عدم به وجود. گرچه مسیری دردناک است و نیازمند همراهی همدل و پذیرا.
از بهاران کی شود سرسبز سنگ
خاک شو تا گل نمایی رنگ رنگ
سالها تو سنگ بودی دلخراش
آزمون را یک زمانی خاک باش
فروغ زندگی
دلهره ای همایون را در آخرین دقایق پایانی سال لمس میکنیم تا زندگی نزیسته مان را صادقانه و ژرف تر تورقی زنیم که گاه دردناک است و پر حسرت. احساسات عمیقی در دلمان موج میزند که پر از شور است و حسرت. فرصت هایی که میتوانستیم صمیمانه تر با عزیزانمان تجربه کنیم و به دور از ترسها و تعصباتمان طعم رابطه ای انسانی و بی غل و غش را لمس کنیم. صمیمیتی که شاید سالهاست از خود دریغ داشته ایم. عشق هایی که در درونمان خاک کردیم تا مبادا سر بر بیاورند و نظاره گر هر آنچه با خود روا داشته ایم گردیم و لحظات باشکوهی که از خود دریغ ساخته ایم در برابر مان نمایان شوند.
قلب خود را خاک کرده ایم تا ویرانه ی خودساخته مان را نبینیم اما این لحظات پر هراسِ ترس از بیماری ویرانه ای عظیم تر را مقابل چشمانمان می آورد تا قلبمان را به لرزه درآورد که هر چه تا به امروز از دست داده ای را با تمام وجودت لمس کن و رها کن ترس ها و منیت هایت را. آنگاه است که افسوسی بزرگ بر قلبمان مینشیند و عشقی گمشده نسبت به خود وجودمان را لبالب می سازد تا مشفقانه درد ها و رنج هایمان را درآغوش گیریم و وجودمان را لبریز از نور شوق و صمیمیت سازیم. همچون شاخ و برگ گیاهان که از دل ظلمت خاک سر بر می آورند و جوانه ها، شاخ ها را میشکافند و زندگی و عشق را می سرایند.
ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان
بر شاخ و برگ از درد دل بنگر نشان بنگر نشان
گفتند ای زاغ عدو، آن آب بازآید به جو
عالم شود پر رنگ و بو همچون جنان همچون جنان
بهار درونی
امید که با این اعتدال و بهار درونی، همراه با بینشی ژرف تر به لحظات ناب زندگی و قلبمان، عیدمان جاودانه گردد و فارغ از زمان و مکان مستانه میان بیم و امید رقصان شویم. بیمی که زنگار غفلت را از وجودمان می زداید و امیدی که شوق زندگی را نوید بخش است.
عیدتان جاودانه باد
2 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
خیلی زیبا بود. عید همه مبارک باشه 🙂
ممنونم😊. عید بر شما هم مبارک🌹