تعصب پدیده ای دارای قدمتی دیرینه
[joli-toc]
تعصب پدیده ای نیست که به تازگی به وجود آمده و رواج یافته باشد، بلکه این پدیده همواره در طول تاریخ جریان داشته و عملکرد افراد، گروه ها و جوامع را تحت تاثیر قرار داده است. برای ما عجیب نیست که بشنویم تعصب، باعث شکلگیری بسیاری از جنگ ها و کشته شدن افراد زیادی شده باشد. اما این امر که تعصب، بدون پدید آوردن هیچ نزاع و جنگ تن به تن و بیرونی، به ناگاه جان یک نفر را بگیرد، امری قابل تامل است!
تعصب به چه معناست؟
برای معنی کردن این واژه از کلمات متفاوتی نظیر جانبداری، حمایت، سختگیری و پیش داوری استفاده می شود. به طور کلی منظور از تعصب و کاربرد آن را می توان در دو دسته جای داد؛ در دسته ی اول، هنگامی، یک شخص به عنوان شخصی متعصب شناخته می شود که نگرشی منفی را نسبت به یک فرد، گروه، اقوام، رویداد، تیم ورزشی و … داشته باشد و بدون در دست داشتن اطلاعات و شواهد منطقی و استدلال کافی، به قضاوت در رابطه با این امور بپردازد.
در دسته ی دوم، فرد بدون وجود و ارایه اطلاعات و استدلال منطقی و کافی، به جانبداری افراطی از یک فرد، گروه، نگرش و … اقدام می کند.
هیجان، مسدود کننده کانال شناختی
بدون تردید نمی توان هر نوع پایبند بودن را تعصب نامید، به نظر می رسد یکی از عناصر اصلی تعصب، بالا بودن شدت و افراط در خصومت ورزیدن یا جانبداری از یک امر و پدیده است.
آن چه در تعصب رخ می دهد، آن است که کانال شناختی فرد مسدود می شود، به گونه ای که از پذیرش و حتی گاهی از گوش دادن به اطلاعاتی که با باورها و عقاید قبلی اش مغایرت دارد، امتناع می کند.
در فرد متعصب، مولفه هیجانی بر مولفه شناختی تسلط می یابد. به نحوی که هیجانات فرد، میزان پذیرش شناختی و گشودگی فرد را در برخورد با تجارب و باورهای جدید و مغایر با تجارب و باورهای پیشین شخص، تعیین می کند.
در این فرآیند هیجانِ ترس نقش اصلی و اساسی را بازی می کند. فرد متعصب هر آن چه را که نسبت به آن تعصب می ورزد جزئی و گاهی کل شخصیت خود می پندارد و هر گونه تهدید در رابطه با آن امر را تهدیدی علیه خود می انگارد.
تحریف شناختی پیامدی برای تعصب
احتمالا در اطراف خود افرادی را مشاهده کرده اید که به شدت به یک تیم ورزشی خاص عشق می ورزند. به عنوان مثال فردی را در نظر بگیرید که به شدت و به گونه ای افراطی به تیم فوتبال a علاقه دارد و به نوعی شخصیت و هویت خود را وابسته به آن تیم و با آن تیم یکی می داند به طوری که شکست تیم مورد علاقه اش را شکست و تهدیدی بر علیه شخصیت خود می پندارد و به همین دلیل از شکست تیم محبوب خود به شدت هراسان می شود.
این فرد پیروزی تیم فوتبال مورد علاقه اش را اوج خوشبختی می داند و با افزایش پیروزی های آن تیم، میزان رضایت فرد از زندگی نیز افزایش می یابد.
اگر تیم فوتبال b رقیب تیم فوتبال a باشد، این شخص نهایت تنفر را نسبت به تیم b در خود پرورش می دهد و بازیکنان موجود در آن تیم را افرادی فاقد صلاحیت و راه و روش فوتبال بازی کردن و حتی زندگی آنها را نادرست و غیر قابل پذیرش می داند. میزان تعصب در این فرد میتواند به میزانی افزایش یابد که تحریف شناختی را در او به حدی برساند که به طور ناهشیار گل سالم تیم رقیب را گلی آفساید و مردود و گل ناسالم تیم مورد علاقه خود را گلی سالم و زیبا و شایسته ی انتخاب شدن به عنوان بهترین و حرفه ای ترین گل لیگ بداند. در چنین شرایطی تهدید یا فروپاشی آن چه فرد نسبت به آن تعصب می ورزد، میتواند آسیب و فروپاشی جسمی و روانی فرد را در پی داشته باشد.
تربیت فرزندانی متعصب
موضوع زمانی به اوج خطر می رسد که افراد متعصب تصمیم می گیرند تعصب را به فرزندان خود نیز آموزش دهند و نسلی هم عقیده و همراه خود را تربیت کنند.
چنین افرادی نه تنها به کودکان خود مي آموزند که تعصب امری طبیعی در زندگی آن هاست بلکه تعصبِ آن ها را قابل ستایش نیز می دانند به گونه ای که با تشویق کردن فرزندان خود، موجب تداوم پدیده ی تعصب در آن ها می شوند.
بیشتر بخوانید:
دیدگاهتان را بنویسید