مار از پونه بدش میاد، در لونه اش سبز میشه

هر کدوم از ما ممکنه از یه سری آدم با یه ویژگی مشخص بدمون بیاد. یکی ممکنه ازآدمای کنترلگر بدش بیاد، یکی از آدمای وابسته و منفعل، یکی از آدمای پرخاشگر و … . اما نقطه ی دردناک قصه اونجاست که ببینیم ای بابا چرا هر کی سر راه من قرار میگیره همین جوریه؟! اینکه از یه ویژگی بدمون بیاد و تو آدمای اطرافمون زیاد این ویژگی رو ببینیم، باعث میشه احساس خشم و دلسردی پیدا کنیم. اما واقعا چی شده که انگار همه ی این آدما یه ویژگی مشترک دارن و اون هم دقیقا همون ویژگی که ما ازش بیزاریم؟! آیا این آدما به پست بقیه هم میخورن یا نه انگار فهمیدن ما بدمون میاد، هر کی این شکلیه سر راه ما قرار میگیره!
مثال 1. از آدمای وابسته و منفعل بدم میاد…
شما از اون آدمایی هستین که از کسایی که منفعل و وابسته هستن بدتون میاد؟ از اون کسایی که تصمیمای زندگیشونو میندازن رو دوش بقیه، از تصمیمای کوچیک گرفته تا تصمیمای بزرگ. اون کسایی که وقتی در حقشون ظلم میشه از بقیه میخوان تا ازشون حمایت کنن و حق اونا رو بگیرن. اگر از این آدما بدتون میاد، حتما شما آدم مستقلی هستین که همیشه رو پای خودتون وایسادین.
اگر از آدمای وابسته بدتون میاد و در عین حال میبینین چقدر دوستا و اعضای خانواده و حتی همکارا به شما وابسته هستن، روابطتون رو مرور کنین و ببینین شما چه نقشی رو انتخاب می کنین؟ آیا دلتون میخواد همیشه مشکلات دیگران رو حل کنین و حامی اون ها باشین؟ آیا بیشتر از کسی که بهش ظلمی شده، خون شما به جوش میاد؟ آیا همیشه پای درد دل آدما میشینین، در صورتی که مشکلات خودتونو برای خودتون نگه میدارین و با کسی در موردش حرف نمیزنین؟ اگر این گرایش ها و رفتارها رو دارین، خب شما یه تکیه گاه قوی برای افراد وابسته به حساب میاین که در کنارتون میتونن راحت وابسته باشن.
مثال 2. از آدمای کنترل گر بدم میاد…
شما از اون آدمایی هستین که از کسایی که کنترلگری میکنن خیلی بدتون میاد؟ کسایی که به جای شما تصمیم می گیرن، نظر شما رو در مورد مسائلی که کاملا مربوط به شماس نمیپرسن، مدام بهتون میگن فلان جا باید فلان کارو میکردی و فلان حرف رو میزدی.
اگر از آدمای کنترلگر بدتون میاد و در عین حال میبینین چقدر بقیه آدما تو کار شما دخالت میکنن و استقلال شما رو زیر سوال میبرن، روابطتون رو مرور کنین و ببینین شما چه نقشی رو انتخاب می کنین؟ چقدر با آدما رودربایستی دارین و سختتونه مرز و حریمی رو برای خودتون تو رابطه حفظ کنین؟ چقدر از جزئیات زندگی و تصمیماتون با بقیه صحبت می کنین؟ چقدر به حق و حقوق و خواسته های خودتون بی توجهی می کنین؟ اگر این رفتارها زیاد در شما دیده میشه، شما فرد مناسبی هستین تا آدمای کنترلگر به راحتی نظرات و خواسته های خودشون رو به شما تحمیل کنن.
اینکه ما چه جور آدم هایی رو برای ارتباط انتخاب می کنیم، ما در رابطه چه نقشی رو می پذیریم، و دوست داریم برای طرف مقابلمون چه جور آدمی باشیم؛ همه ی این موارد تأثیر میذاره رو اینکه ما چه آدم هایی رو جذب می کنیم و ناخواسته چه رفتارهایی رو در اون ها تقویت می کنیم که در نهایت رنجش خودمون رو در رابطه به دنبال داره!
چی شده که مار از پونه بدش میاد؟
این سوال پیش میاد که یه ویژگی مثل کنترلگری یا وابستگی آدما چطور انقدر برای یه نفر ویژگی مهم و آزاردهنده ای میشه؟ چی شده که از بین ویژگی های مختلفی که میتونه هر کدوم از ما رو تا حدی اذیت کنه، ما نسبت به یک ویژگی حساسیت پیدا کردیم؟
برای اینکه راهی باز بشه برای فهمیدن پاسخ این سوال، باید برگردیم به روابط مهم و اولیه ای که تو خانواده مون تجربه کردیم. آیا پدر و یا مادر ما هم همین ویژگی ای که ما ازش بدمون میاد رو داشتن؟ یا حتی ویژگی ای کاملا برعکس اون چیزی که ما الان ازش بیزاریم؟
یه سوال دیگه هم پیش میاد، اینکه تو اون روابط اولیه، ما چه نقشی رو در رابطه پذیرفتیم؟ آیا این نقشی که الان در روابط مختلف به عهده می گیریم، شبیه همون نقشی نیست که در رابطه با پدر و یا مادرمون بازی می کردیم؟ این نقش که الان در روابط ما مشکل و رنجش ایجاد کرده، آیا در دوران کودکی میتونست به ما کمک کنه؟
بیشتر بخوانید:
دیدگاهتان را بنویسید