میخواهم از خودم دفاع کنم در برابر آنچه برایم دردناک است
تجربۀ گریزناپذیر درد در دنیای روانشناختی ما
تا زمانی که خواستن وجود دارد ناکامی و نرسیدن هم وجود دارد. چرا که در جهانی زندگی میکنیم که قواعد و قوانین مخصوص به خودش را دارد، جسمی که در معرض آسیب است، عمری که در گذر است و امکان بازگشت و اصلاح و جبران به ما نمیدهد؛ و در کنار انسانهایی زندگی میکنیم که توانمندیها و محدودیتها و خواستهها و نیازهای مخصوص به خودشان را دارند؛ که حتماً این دو موجب تجربۀ تعارض بین خواستهها و آرزوها با واقعیت آنچه هست، میشود.
درد این تعارض در زندگی همواره همراه ما است. لحظهای شوق وصال و همسو بودن خواستۀ درونی و آنچه رخ میدهد، و لحظهای درد در تعارض بودن خواسته و آنچه هست و فکر چاره که با این درد چه باید کرد. اینکه انسان بتواند از درد زندگی بکاهد، نشاندهندۀ توانایی او است؛ اما امکان گریز از همۀ دردهای زندگی نیست و گریز از هر دردی نیز سودمند نیست.
دوراهی مواجهه با تعارضها یا چشم پوشیدن از آنها
تعارض ذاتاً اضطرابزا است. میتوان احساسات را ندید و فکر چاره کرد و میتوان احساسات را دید و راه چاره کرد. هر دو اضطراب را کاهش میدهند. پس چه فرقی دارد احساسات پیچیده و اضطرابآور خود را ببینیم یا نبینیم؟
درد ناشی از دیدن احساسات متعارض دردی اصیل است، درد ناشی از دیدن واقعیت و منجر به راه چارهای سازگارانه و مطابق با واقعیت میشود که صفا و کمال را در پی دارد؛ اما رنج و زجر ناشی از ندیدن محکوم به تکرار و تداوم است. از درد و اضطراب خود فرار میکنیم، اما در دایرهای در حرکتیم که به نقطۀ اول باز میگردیم و دوباره در همان مسیر فرار میکنیم. حرکت رو به جلویی که در دیدن تعارضات و تجربۀ احساسات پیچیده و دردناک همراه با آن هست، در ندیدن نیست.
بیایید با مثالی نگاه ملموستری به این فرایندها و تفاوت آنها بیاندازیم.
دختری وقتی پسری را میبیند که میخواهد با او وارد رابطه شود، با دیدن چند ویژگی از او، پسر را همان کسی میبیند که میخواهد در ادامۀ زندگی با او همراه باشد و سریع به او اعتماد میکند. مدتی رابطۀ پرشوری با یکدیگر دارند. تا روزی که رفتاری از پسر میبیند که اصلاً توقعش را ندارد. شوکه میشود از این تصویری که الآن میبیند و چقدر این تصویر با تصویر اولیه در تضاد است. رابطه تمام میشود. بعد از چند ماه این دختر پسر دیگری را میبیند و حال احساس میکند او همان کسی است که منتظرش بوده؛ و متأسفانه دوباره این تجربۀ سخت تکرار میشود.
دختر، مردها را غیر قابل اعتماد یافته و خود را قربانی میبیند. با داشتن این تجربیات دردناک و تکرارشونده حق هم دارد این برداشت را داشته باشد؛ اما تا زمانی که سهم خود را در تجربۀ این سختی نبیند و به اینکه در ابتدا فرد مقابلش را تماماً خوب میبیند و سریع اعتماد میکند، آگاه نشود؛ در چرخۀ ضربه دیدن از کسی و پناه بردن به شخصی دیگر برای جبران این ضربه گرفتار میشود.
دفاع ، تجربۀ جهانشمول انسانی
اما گاهی ظرفیت و توان تحمل درد آنقدر نیست که امکان مواجهه با واقعیت فراهم آید. همۀ ما با ظرفیت کم در تحمل ناکامی به دنیا میآییم، به محض اینکه گرسنه میشویم با گریه و فریاد مادرمان را از نیازمان با خبر میکنیم و به سرعت باید این نیاز ما برآورده شود چون ما نمیتوانیم نیاز داشتن و برآورده نشدن آن را تحمل کنیم. همینطور که بزرگ میشویم، ظرفیت ما در تحمل ناکامی و مواجهه با واقعیت رشد میکند. اینکه تا چه حد این ظرفیت ما رشد میکند به اینکه چقدر روابط ما با والدینمان سالم بوده است و چه تجربیاتی داشتهایم و آیا این تجربیات مطابق با ظرفیت ما بوده است یا نه بستگی دارد.
برای همۀ آدمها واقعیتهایی وجود دارد که مواجهه با آن برایشان سخت است؛ برای بعضی دوست داشته نشدن، بعضی موفق نشدن، بعضی ناتوانی در برآورده کردن نیازهای دیگران؛ بنابراین آدمها با یک سری از سازوکارهای ذهنی و رفتاری از مواجهه با واقعیتهای زندگی و احساساتی که این واقعیتها را برمیانگیزند، میگریزند. مثلاً کار کردن زیاد در زمانی که در رابطۀ خود ناکام شدهاند، گفتن دروغی خوشایند به خود ’ نه! او مرا دوست دارد‘، پرداختن به موضوعی کاملاً منطقی بدون در نظر گرفتن احساسات خود در رابطه با آن.
دفاع های روانی چه کارکردی دارند؟
این سازوکارهای گریز از مواجهه با واقعیت، دفاع های روانی نام دارد. دفاع ها برای مراقبت از ما به وجود آمدهاند و همۀ ما از آنها استفاده میکنیم، به خصوص در زمانهایی که تنش و فشار روانی زیادی را تجربه میکنیم، این دفاع ها از درد ما میکاهند؛ اما این دفاع ها میتوانند رنج و زجر نیز بیافرینند، آن زمان که به آنها بچسبیم و همه جا و همه زمان به صورت انعطافناپذیر از آنها استفاده کنیم.
اشکال گوناگون گریز از واقعیت
همچنین دفاع های روانی بر اساس اینکه چه میزان واقعیت را تحریف میکنند و با توجه به موقعیت چه تأثیری بر کارکرد فرد میگذارند، جایگاه متفاوتی در پیوستار سالم تا ناسالم بودن به خود اختصاص میدهند.
• اینکه وجود بیماری را انکار کنم و در نتیجه از خودم مراقبت لازم را به عمل نیاورم، منجر به آسیبپذیری بیشتر من در ابتلا و پیشرفت بیماری میشود. این انکار واقعیت به عنوان دفاعی رشدنایافته تلقی میشود.
• زمانی میتوانم برای فرار از تعارض در روابطم به کار و یا معاشرت زیاد و افراطی روی بیاورم تا احساسات ناخوشایندم را سرکوب کنم. این سرکوب کردن احساسات، واقعیت درونی من را تحریف میکند اما نسبت به انکار واقعیت بیرونی رشدیافته تر است.
• یا ممکن است در مورد ناکام شدن توسط کسی که برایم بسیار مهم است صحبت کنم، اما احساسات دردناکم را تجربه نکنم و برای خودم در این ناکامی اشک نریزم. اینجا با دیدن و پرداختن به واقعیت اما جدا کردن احساساتم از آن، به شیوهای رشد یافته تر واقعیت را تحریف میکنم اما تأثیر سوء آن میتواند دیگر ابراز نکردن خواستههایم در رابطه و فاصله گرفتن هیجانی از فرد مهم زندگیام باشد.
• یا میتوانم در مورد کرونا جوک بگویم و به این طریق از اضطراب ناشی از آن بکاهم. شوخطبعی دفاع کاملاً رشدیافتهای است که در صورتی که با انکار و سرکوب همیشگی همراه نشود، تأثیر منفی بر کارکرد ندارد و به فرد برای تابآوری هیجانش کمک میکند.
در جریان یک رابطۀ امن یا در رواندرمانی، هر چه به نحوهای که واقعیت را تحریف میکنیم تا برایمان قابل تحمل تر شود، آگاهتر شویم و بتوانیم دفاع سالمتر و رشدیافته تری را متناسب با شرایط به کار ببریم، سلامت روان بیشتری را تجربه میکنیم.
بیشتر بخوانید:
- روانشناس کیست؟
- نقش هیجانات در زندگی
- اضطراب فراگیر
- مهارتهای اجتماعی در کودکان
- چطور میتوانم در تربیت و زندگی فرزند خود نقش مؤثری داشته باشم؟
سلام دوست عزیز. مطلب فوق العاده عالی و کاربردی و ارزشمندی بود. ممنونم بابت چنین محتوای پرباری.
فقط بنظرم یک مورد در انتهای متن بود که اگر ادیت بشه قطعا بهتره. اینکه نوشتید در مورد کرونا جوک بگیم تا با شوخ طبعی بتونیم موقعیت دردناک رو پشت سر بذاریم, یک بداموزی داره. کسانی که با بی مسئولیتی و بی توجهی در طول این دوسال درد و رنج مبتلایان و خانواده هاشونو زیر سوال بردند, و از هر دردی جوکی ساختن, تشویق میشن.
بنظرم بهتره برای استفاده از شوخ طبعی جهت مدیریت موقعیت های پراضطراب یا دردناک, مثال متفاوت و بهتری بزنید.
با سپاس از تلاش تون برای اگاه سازی
سلام
ممنونم و خوشحالم که براتون مفید بوده.
در مورد نکته ای که فرمودید، شوخطبعی الزاما با بیمسئولیتی همراه نیست، و همچنین شوخطبعی میتونه کاملا در فضای شخصی اتفاق بیفته، اما وقتی در اجتماع ازش استفاده بشه، قطعا نکتهای که شما گفتین قابل توجه هست.