پدر چه هدیه ای دوست دارد؟ (از مجموعهی سوالهای سختِ زندگی)

باباي معمولی
بعد از اینکه کل سال را با شوخیهای بانمک دربارهی پدرهای ایرانی گذراندیم میرسیم به روز پدر. از چند روز قبل فکر میکنیم که چه هدیهای میتواند برای پدر مناسب باشد اما خریدکردن برای پدرها ممکن است سخت از آن چیزی باشد که فکر میکنیم. در اکثریت مواقع هم ممکن است به خرید پوشاک به عنوان یک نیاز اساسی انسانی قانع شویم. اما هیچ فکر کردهایم چرا ؟
نزدیک روز پدر که شد اینترنت را برای پیداکردن متنهای ادبی سنگین و احساسی برای روز پدر زیر و رو میکنیم تا بگوییم او اسطوره تکرار نشدنی زندگی ماست و احتمالا یک عکس از خندیدنش را نیز به آن اضافه میکنیم.
در انتها همه این تلاش ها، بابا که به خانه آمد کمی میخندد و فارغ از آنکه هدیه چه چیزی باشد تشکر میکند. و روز پدر هم خیلی بیدردسر تمام خواهد شد.
اما اگر پدر بودن اسطوره بودن نباشد چه؟ اگر بابا دلش نخواهد قهرمان بیخطا و محکم زندگی باشد چه؟ اگر نتواند چه؟
بابا ها آدم معمولی اند. کوه نیستند، خستگیناپذیر و مسئول تمام فشارهای زندگی نیستند. میتوان برای دقایقی آنان را فارغ از نقشها و مسئولیتهایشان دید!
او یک پسر بچه بود!
راستش تمام این مردهای پوست کلفتی که از دور محکم و بیتفاوت به نظر میرسند روزی تنها یک پسر بچه کوچک بوده اند. ترسیده اند، در خلوت و ازدحام گریه کرده اند و نیاز به آغوشی برای اطمینان بخشیدن داشته اند. به اینکه کسی نگوید تو مردی، مردها گریه نمیکنند! راستش احتمال اینکه پسر بچه ها حمایت عاطفی دریافت کنند کمتر از دختربچه هاست چون معمولا فرهنگ، آنها را به سمت درخواست نکردن ابراز نکردن هیجانات سوق میدهد. انگار رسالت تربیت آن است که آنها را هرچه زودتر از آغوش مادر بیرون کنیم تا تنهایی را تجربه کنند.
این اولین قدمهای محرومیت است. وقتی نمیگویی چقدر ترسیده ای، چقدر تنهایی و چقدر عصبانی هستی. مخالف این روند میتواند سرکوب کردن شجاعت باشد. والدینی که با کنترل بیش از حد و سلطهگری فرصت استقلال و رشد را برای پسربچهها محدود میکنند و پس از گذراندن نوجوانی از او میخواهند که بتواند مستقل و محکم باشد، چیزی که هیچگاه کسی به او یاد نداده است!
او شوهر یک خانم است!
(پیش از پدر شدن)
اکثریت اوقات وقتی زن ها در فرهنگ ما از ازدواجشان برای مجردها تعریف میکنند ما به غیر از موارد محدودی که از زندگی راضی هستند با دو دسته زن مواجه ایم: موجودات لطیف و بیگناهی که در دستان مردان ستمگری اسیرند که آنها را محدود میکنند و فرصت رشد شخصی را از آنان سلب کردهاند. یا زنانی که با پسر بچههای لجوج و غیرقابل اعتمادی زندگی میکنند که باید به هزاران ترفند و سیاست زنانه آنان را در بند خود نگهدارند وگرنه زنان دیگر آنان را خواهند دزدید چرا که به نظر میرسد این پسر بچههای بزرگ هیچ اراده و تعهدی ندارند و باید تمام ساعات شبانه روز کنترل شوند!
جالب اینجاست که این نقش ها میتوانند با هم جابهجا شوند و یک مرد میتواند هر دو نقش را در یک زندگی داشته باشد. انگار که شوهر به عنوان یک انسان مستقل که میتواند برای امورات شخصی زندگی خودش تصمیم بگیرد و در عین حال حق مشارکت در تصمیمات و نه سلطهگری در زندگی مشترک را نیز دارد یک ایده آل دست نیافتنی است! بسیار با زنانی مواجه شدهام که تلاششان برای مطیع و رام کردن همسرانشان در نهایت به خشونت خانگی بیشتر و سلطهپذیری بیشتر ختم شدهاست چرا که آنان نمیخواهند رابطه متعادل داشته باشند بلکه به دنبال کنترلکردن و مسلطبودن هستند.
به عنوان کسی که همیشه حقوق زنان در جامعه برایم دغدغه بوده است اما فکر میکنم دفاع از زن و حقوقش هرگز به معنای نادیده گرفتن حقوق مردان نیست. اصلا مگر میتوان در رابطه ای تعادل برقرار کرد ولی هر دو طرف را به اندازه کافی مورد توجه و مهرورزی قرار نداد؟
حالا تو یک پدری!
اگرچه فرزندآوری برای مادران بسیار پراضطراب و سخت است اما در این بین اکثریت اوقات پدر را از دایره ارتباطات به بیرون پرتاب میکنیم! با خشم و تنفر از مردانی صحبت میکنیم که پس از بارداری همسرانشان، دیگر از زندگی کنار میکشند و به جای حمایت و ماندن کنار همسر، خود را از او جدا میکنند و مسئولیتها را به دوش مادربزگها میاندازند .
در کنار تمام دلایل ممکن ، بخشی از این ماجرا میتواند به طرد شدن در رابطه با همسر مربوط باشد. حجم زیادی از اضطراب و فشار مالی برای تامین هزینههای زندگی یک انسان جدید را در کنار بیشتر محروم شدن از ارتباط عاطفی بگذارید.
حالا تو یک پدری باید محکم باشی باید مراقب من و بچه باشی باید هزینههای زندگیمان را تامین کنی ! از اینجا به بعد بچه نو ورود مرکز تمام توجه هاست و فراموش میکنیم که این مرد به ظاهر کوه، هنوز هم به عنوان یک انسان نیازمند توجه و محبت است.
پدرت هم کنار ماست نه روبه روی ما
خطر دیگری که در زندگی ممکن است اتفاق بیفتد لشکرکشی یکی از والدین در مقابل دیگریست. وقتی رابطه والدین تنشزا میشود اکثریت بچه ها مادر را به پدر ترجیح میدهند، این اتفاق دلایل بسیاری دارد که در اینجا نمیتوان به آن پرداخت اما در این کشمکش، نگاه بچهها ممکن است به پدر نه به عنوان یک والد بلکه به عنوان یک دشمن ترسناک و خشن ساکن در خانه تغییر کند. حالا تو نه تنها یک پدری و نه تنها لبریز از نادیده گرفته شدن هستی بلکه تو یک پدر تنهایی !
با من از علائقت حرف بزن پدر!
حالا باز به هدیه روز پدر فکر کنید! چرا کمتر میتوانیم برای پدرها هدیه بخریم؟ شاید چون به ندرت با آنها درباره خودشان و هیجاناتی که گاهی به سطلآشغال ریختهاند صحبت کردهایم. شاید هیچگاه زمانی برای نگاهکردن به او به عنوان یک آدم معمولی نه صرفا برای حمایت کردن بلکه برای شنیدهشدن، برای مورد محبتبودن صرف نکردهایم!
برای مطالعه مقاله ی «چرا پس از مواجه شدن با برخی مشکلات نمی تونیم به زندگی معمولی خودمون برگردیم؟»، اینجا را کلیک کنید.
4 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
عالی بود ، فکر کنم تا الان کمتر کسی از این زاویه به پدر ها توجه کرده بود و در موردشون نوشته باشه ، واقعا دیدگاه زیبا و وقعیت زندگیه همه پدر ها هست 🌹
خواهش میکنم مهندس، شما لطف دارید.
خوشحالم که براتون جالب بوده.
عالی بود تا حالا اینطوری به پدر بودن نگاه نکرده بودممم
خیلی ممنون لطف دارید.