تجربه کودکی و ذوق خلاقانه
روانتحلیلگری یکی از توهمات باطل جهانشمول ما را از میان بردهاست: افسانه بهشت کودکی. اکنون ما میدانیم که این افسانه خلق شده است تا از ما در برابر یادآوری خاطرات دردناک کودکی محافظت کند.
همان خاطرات و تجاربی که در ناهشیار سرکوبشده ما ثبتشدهاند. فرضیات اولیه فروید مبنی بر جنسی بودن همه این خاطرات دردناک نادرست بود. اما بزرگترین کشف روانتحلیلگری آن است که در دوران کودکی با مخاطرات بیشماری مواجه میشویم که فراتر از ظرفیت ذهنی کودک است.
اما آیا این افسانه جنبه مثبتی ندارد؟ آیا این افسانه تنها سرکوب خاطرات ناخوشایند با خلق محتوایی خلاف آن است و بس؟
طبیعت مخاطره آمیز کودکی
معتقدم که هم انکارگری و انکارشدهها ریشهای واقعی در تجارب کودکی ما دارند. میگوییم که طبیعت مخاطرهآمیز کودکی ناشی از مواجهه با مخاطراتی است که روان بزرگسال میتواند به راحتی بر آن غلبه کند و یا حداقل راه بهتری برای غلبه بر آن بیابد به نحوی که نیازی به قربانی کردن تمام و کمال برخی کارکردهای روانی نباشد. علاوه بر این چنین فرض میکنیم که توانایی ایگوی بزرگسال مبتنی بر مقادیر بیشمار ناکامیهایی است که هربار در حد تحمل بودهاند و منجر به پیدایی ساختاری توانا شدهاند. چنین ساختار ایگویی در مواجهه با دنیای درون و بیرون، به عنوان سپری در برابر محرک و سدی در تعاملات عمل میکند. چنین ایگویی در جهت خنثیسازی امیال و تخلیه کارآمد آنها عمل میکند.
آنچه زمانی موجب تشویش میشده است، اکنون تنها اضطرابی قابلتحمل را پدید میآورد؛ اما من باور دارم که نه تنها تجارب ناخوشایند کودکی شدیدتر هستند، بلکه تجارب خوشایند کودکی نیز شدتی دارند که ایگوی سپردار و خنثیکننده بزرگسال جلوی آنها را میگیرد و مانع از آن میشود که در بزرگسالی هم مانند کودکی تجربه شوند.
تفاوت نوابغ
در پرتو چنین تحلیلی، کوهوت در این نوشتار عنوان میکند که ذوق هنری هنرمندان و خلاقیت دانشمندان بزرگ ناشی از نوعی کارکرد خاص ایگوی آنها است: ایگوی آنان در برابر محرکها سپر ندارد فلذا میتوانند همانند کودکان احساساتی عمیق و شدید را تجربه کنند و در عین حال، تخلیه این هیجان در هنر و علم موجب میشود تا ساختارهای نوروتیک نیز شکل نگیرند. درواقع او معتقد است که نوابغ تعارضاتی مانند همه ما دارند، اما از دو وجه متفاوت هستند:
- ایگوی آنها با واقعیت ارتباط ملموستری دارد و در مقابل تجارب هیجانی درونی آنها سدی قرار ندارد.
- از کودکی خلاقیت برای آنها راهکار مقابله با تجارب آسیبزا بوده است و ایگوی آنها نیازی به ساختن سد و سپر در برابر احساسات پیدا نکرده است. به نظر میرسد همینجا هم میتوان ردپای تحلیلی علمی را بیابیم که طی آن احساسات را قطب نمای زندگی بشر میتوان دانست.
کوهوت التذاذ هنری را هم در پرتو چنین تفسیری ناشی از مواجهه فرد عادی با اثری میداند که همچنان دارای عواطف عمیق کودکی است و گویا ایگوی افراد در مواجهه با هنر فرصتی مییابد تا سپر بیندازد و مجذوب قدرت عواطف بشری شود.
*گزارشی بسط یافته از نکات مطرح شده در ملاقات سالانه انجمن روانتحلیلگری آمریکا در آوریل 1959. کوهوت گزارش این جلسه را در مجله انجمن روانتحلیلگری آمریکا (1960)، 8:159-166 چاپ کرده است.
برای مطالعه ی مقاله ی «کودک و نوجوان در مواجهه با محتوای جنسی»، اینجا را کلیک کنید.
دیدگاهتان را بنویسید