من مراجعت نیستم! (نقد رفتار روانشناسان در روابط شخصی شان)
(نگاهی انتقادی به روانشناس هایی که حرفه شان را ناشیانه وارد روابط شخصی شان می کنند)
چگونه در روابط شخصی خود، متخصص دیده می شویم
گاهی ما روانشناس ها از روی عادت یا به خاطر نقطه های تاریک درونی خودمان، نقش حرفه ای خود به عنوان روانشناس یا رواندرمانگر را وارد روابط شخصی و صمیمانه ی خود کنیم.
ممکن است چون عادت کرده ایم برای کمک به مراجع، به جنبه هایی از او توجه کنیم که نیازمند التیام و تعدیل هستند، در ارتباط با دوستانمان نیز بخواهیم رد پای جنبه های مشکل ساز را در رفتارها و ویژگی های شخصیتی شان پیدا کنیم و این جنبه ها را به آن ها نشان دهیم.
ممکن است بخواهیم به خودشناسی بیشتر اطرافیانمان کمک کنیم و در این راستا به دنبال انگیزه های پنهان آن ها باشیم. از آن ها سوالاتی بپرسیم که به طور معمول در اتاق درمان از آن ها استفاده می کنیم، مثل اینکه “چی شد اینو گفتی؟” یا ارتباطی که بین تجربیات گذشته ی او و رفتار الآنش می فهمیم را به او بگوییم.
ممکن است در اتفاقاتی که رخ می دهد و صحبت هایی که بین ما و اطرافیانمان رد و بدل می شود، به جای بیان نظر و احساس شخصی خودمان بخواهیم لحن و ژستی متخصصانه به خود بگیریم و از آنچه در کتاب هایمان خوانده ایم حرف بزنیم.
تأثیر اقدام درمانگرانه و متخصصانه در روابطِ شخصی
این رفتارهای ما، همان طور که به مخاطب های مطالب روانشناسی و مراجعین مان کمک می کنند آیا در روابط شخصی مان نیز تأثیر مشابهی دارند؟
دوستانمان از این رفتارها که از حرفه ی ما نشأت می گیرد چه برداشتی دارند و چه احساسی در آن ها به وجود می آید؟
شاید اطرافیانمان در دلشان یا به خود ما بگویند:
“نمیشه جلوش حرف زد!”
“همش دنبال اینه که بگه فلان مشکل یا بیماری رو داری!”
“هر حرفی میزنی می خواد بگه توجه کردی معنی پشت این حرفت چیه؟”
“تو هر گفتگویی نظر تخصصی روانشناس طور می ده، انگار با ما فرق داره و از بیرون نگاه می کنه به مسئله!”
“می خواد بگرده ریشه ی رفتارا و ویژگی های ما رو پیدا کنه!”
“هر سوالی می پرسیم به جای اینکه مستقیم جواب بده میگه چی شد که اینو پرسیدی؟”
درست است که گاهی آزرده خاطر می شویم از اطرافیانمان که از ما می خواهند تا در روابط شخصی مان نیز نقش روانشناس یا رواندرمانگر را داشته باشیم، اما گاهی خودمان با بردن نقش حرفه ای خود در روابط دوستانه، دیگران را آزرده خاطر می کنیم.
جالب است که زاویه دید و رفتارهای ما در جایی به رشد روانی کمک می کند اما همان ها در جایی دیگر می تواند روابط شخصی ما را خدشه دار کند و برای دیگران به جای کمک به آن ها حتی آسیب زننده باشد.
تفاوت روابط شخصی با رابطه ی درمانی و حرفه ای
• هدف از رابطه ی درمانی با هدف از رابطه ی دوستانه متفاوت است.
در اتاق درمان کسی رو به روی ما قرار دارد که با خواست خود برای ایجاد تغییری در احوالاتش به ما مراجعه کرده است. در این فضا ما روانشناس ها همدلانه به دنبال تعارض ها، خواستن ها و نخواستن ها و نتوانستن ها می گردیم تا در کنار مراجعمان مسیر تغییر را هموار کنیم.
اما روابط شخصی جایی برای آرامش و پذیرش است. جایی که به راحتی خودمان باشیم، بخندیم، ناراحت شویم، غر بزنیم، قهر کنیم؛ و زیر فشار سیر کردن در اعماق روان و فشار تغییر قرار نگیریم. جایی که بتوانیم دردهایمان را راحت تر تحمل کنیم، آن ها را به شوخی بگیریم و حتی گاهی رویشان سرپوش بگذاریم و خوش باشیم. دوستان و اطرافیان ما با خواست خود برای تغییر به ما مراجعه نکرده اند، و ما برای ورود به لایه های عمیق تر روان انسان ها نیازمند خواست و اجازه ی آن ها هستیم.
• نوع بودن و حضور ما در نقش های مختلف متفاوت است.
خود ما نیز در نقش رواندرمانگر با نقش دوست، همسر، فامیل و دیگر نقش ها در روابط شخصی متفاوت هستیم. هنگامی که در نقش رواندرمانگر یا آموزگار روان و زندگی بهتر قرار داریم، سعی می کنیم تا مسائل و مشکلات درونی و بیرونی خود را موقتا بیرون از این فضا نگاه داریم و با تخصص و نقاط قوت روانی خود وارد حرفه مان شویم.
رابطه ی درمانی مان جایی برای نیازها و احساسات ما نیست. رابطه ای یک طرفه که همه ی تمرکز بر مراجع و مسائل او می باشد. حتی توجه به احساساتی که درون ما ایجاد شده تنها برای فهم بهتر مراجع و کمک به اوست. اما در روابط شخصی خود، ما نیز مانند همه ی انسان ها نیازهایی داریم که لازم است در رابطه هایمان بهشان توجه شود. متناسب با موقعیت های مختلف احساساتی در ما بیدار می شود که می توانیم ابرازشان کنیم. می توانیم با همه ی ابعاد وجودمان، با دردها و ضعف هایمان در کنار نقاط قوت خود، در رابطه هایمان حضور داشته باشیم.
بیشتر بخوانید:
- روانشناس کیست؟
- بایدها و نبایدهای یک رابطه صمیمی
- عشق یا کنترلگری در رابطه
- عشقم رفته با یکی دیگه؛ چیکار کنم؟
- خانه؛ پایگاه امن آزمودن بال ها یا قفس آرزوهایم (نگاهی به فیلمlady bird)