احساس قربانی بودن؛ نقش قربانی در روانشناسی
احساس قربانی بودن، یعنی اینکه واکنش ها، تصمیم ها و انتخاب های خودمان را که حداقل نیمی از بازی زندگی هستند را نادیده بگیریم و ترجیح دهیم به صورت مسئله ی زندگی مان انتقاد کنیم.
پذیرفتن مسئولیت زندگی ای که خودمان خلق کرده ایم دشوار است، اما بازی کردن نقش قربانی بسیار ساده.
آواز فریبنده قربانی بودن چنان شیرین، بی غل و غش و بر حق به گوش می رسد که ما را می فریبد و از رودخانه زندگی خارج می کند. در ادامه این محتوا از کلینیک روانشناسی آگاه، به بررسی بیشتر احساس قربانی بودن میپردازیم.
فهرست محتوا:
Toggleمثلث کارپمن؛ مثلث قربانی
در روابط انسان ها، یک تعبیری وجود دارد به نام مثلث قربانی (کارپمن) که متاسفانه بسیاری از افراد در این مثلث گیر می افتند و مشکلات زیادی برای خود و دیگران ایجاد می کنند؛ در مثلث قربانی اصولا یک نفر پیدا می شود که نقش «ناجی» را برای دیگری بازی می کند و می خواهد به طرف مقابلش کمک کند و او را راهنمایی کند و نجات دهد و در این راه بسیار تلاش می کند و این تلاش خود را ایثار و گذشت و مهربانی و فداکاری نام می گذارد و از هیچ چیزی دریغ نمی کند.
و در اصل بیشتر از طرف مقابل به فکر برآورده شدن نیازهای اوست.
مثلا به خاطر فرزندش تمام مسئولیت ها را به عهده گرفته یا از روی ترحم با شخصی ازدواج می کند… حالا ببینید که شما تا چه اندازه نقش «ناجی» را در روابط تان بازی کرده اید یا می کنید؟!
جالب اینجاست که همین «ناجی» بعد از مدتی که می گذرد متوجه می شود نیازهای خودش نادیده گرفته شده و فراموش شده است، و حالا احساس «قربانی بودن» می کند! و شروع می کند به قربانی گری!! مثلا می گوید همه چیزم را از دست داده ام؛ جوانی ام را یا ثروتم را! یا فلان موقعیتم را و الی آخر. و خود را متضرر می بیند. در چنین وضعیتی اصولا فرد رفتاری را انجام می دهد تا این ضرر و زیان را جبران کند و در بسیاری از موارد دیده شده که کسی که خودش روزی «ناجی» بوده حالا نقش «آزارگر» را بازی می کند.
او مدام به خاطر آنچه از دست داده یا به دست نیاورده، دیگران را سرزنش می کند، انتقاد می کند، گله و شکایت می کند، غر می زند، متوقع است و انتظار دارد دیگران فداکاری هایش را جبران کنند و هزار و یک کار دیگر را انجام می دهد و در اصل به دیگران آزار می رساند.
می بینیم که انسان به راحتی می تواند در یک پروسه زمانی سه نقش متفاوت رادر مثلث بازی کند: نقش ناجی، قربانی، آزارگر.
مسئولیت پذیری، راهی برای قربانی نبودن
با کمی دقت متوجه می شوید که انتخاب های شما در زندگی خیلی بیشتر از آن است که به آن تن داده اید و بالطبع دستتان برای رقم زدن نتایج زندگی بسیار بازتر از آن است که پیش تر متصور بودید.
زندگی برآیند همزمان «رویدادهای بیرونی» و «تصمیمات و انتخاب های ما» است و از این رو مسئولیت حداقل پنجاه درصد نتایج آن هم متوجه ماست.
یکی از راه های قربانی نبودن، مسئولیت پذیری است.
مثال از قربانی نبودن با مسولیت پذیری
_ من قربانی پدرم شدم، و الان دیگه هیچ کاری از دستم برنمیاد.
+ چطور؟
_ اجازه نداد با فردی که دوسش داشتم ازدواج کنم و با کسی ازدواج کردم که هیچ احساسی بهش ندارم.
+ پدرت مجبورت کرد با این شخص ازدواج کنی؟
_ خب مورد تاییدش بود دیگه
+ مورد تایید خودت چی؟
_ مسلما نه
+ پس چرا باهاش ازدواج کردی؟
_ به خاطر پدرم دیگه
+ اگه باهاش ازدواج نمی کردی پدرت چیکار می کرد مگه؟
_ هیچی، خب شاید ناراحت می شد از دستم
+ و تو «انتخاب» کردی پدرت ناراحت نشه از دستت، در ازای ازدواج با فردی که دوسش نداشتی
_ بله
+ پس تو هم «انتخاب» کردی
_ بله
+ پس میشه گفت تو قربانی انتخاب خودت هستی نه پدرت؟
_ بله
+ کاری می تونستی کنی که به قول خودت قربانی نشی؟
_ بله می تونستم! من در ازای ناراحت نکردن پدرم یک عمر خودم رو ناراحت کردم و از این بابت همیشه نسبت به پدرم خشم داشتم!!
همچنین بخوانید: ترس از ازدواج، چرا از ازدواج کردن میترسیم؟
نتیجه گیری احساس قربانی بودن
اگر زیر چتر واقعیت و دانش و آگاهی خود قرار بگیریم، دیگر مجبور نیستیم تسلیم عذاب ناخودآگاه و بی پایان حس قربانی بودن خود شویم.
در نتیجه به تدریج بهتر و بهتر معنی واقعی زنده بودن و عاشق زندگی بودن را درک می کنیم.
و یادتان باشد شما همیشه فردی شایسته و باارزش هستید، بنابراین دلیلی ندارد که اجازه دهید دیگران زندگی شما را کنترل کنند. شما در هر شرایطی که باشید حق انتخاب دارید، می توانید توانا و موثر باشید یا برعکس ناتوان باشید و خود را در تنگنا قرار دهید. باور کردن اینکه شما موجود باارزشی هستید نخستین گام برای باور این است که دیگر نمی خواهید قربانی شرایط و خواسته های دیگران باشید.
5 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
سلام، عالی بود
سلام محمدرضای عزیز،
ممنونیم از لطف شما و خوشحالیم که محتوا براتون مفید بوده.
خیلی خوب
سپاس از شما
خیلی خوب و به زبان ساده و با مثال توضح دادید ممنونم