
گلن اونز گابارد روانپزشک آمریکایی که به عنوان نویسنده کتابهای آموزشی برای بالینگران حرفهای شناخته شده است و توماس آگدن روانکاو و رمان نویس 76 سالهی آمریکایی معروف به روانکاو شاعر و از شارحین برجستهی رویکرد روابط موضوعی در کوششی مشترک با نوشتن مقالهای تحت عنوان” فریب نشانه در درمان روانکاوانه” سعی کردهاند به موضوع نشانهها (سمپتومها) در روانکاوی و اهمیت بالینی آنها بپردازند.
در این مقاله چه میخوانیم؟
موضع روانکاوی در مورد سنجش درمان بر اساس رفع نشانهها
امروزه روانکاوی، در موضعی مخالف با فرهنگِ درمانی معاصری قرار گرفته، که جایگاه ویژهای به درمان مبتنی بر رفع نشانه داده است. فرهنگی که برای هر مشکلی )که مشکل روانی یکی از مهمترین آنهاست( به دنبال راه حلی سریع، کارآمد، کم هزینه و بدون دردسر است. به همین دلیل تحلیلگران، تحت فشارهای درونی و بیرونی برای دستیابی به بهبود نشانهها)به عنوان نتیجهی درمان(، قرار گرفتهاند.
فشارهای بیرونی، همان فرهنگی است که بهبود نشانهها را سنجشی برای درمان، قرار داده و فشار درونی، تمرکزِ ناخودآگاه یا حتی خودآگاهِ تحلیلگر و بیمار، بر نشانههای بیمار به عنوان سنجشی برای موفقیت درمان است. آیا روانکاوی باید در این موضع باقی بماند؟ )برای خواندن پاسخ مفصل گابارد و آگدن به این سؤال به ترجمهی کامل مقاله که در ادامه آمده است مراجعه کنید)
نشانه شناسی و تولد روانکاوی
نقطه شروع نظریهی فروید، نشانه بود. درواقع میتوان تولد روانکاوی را از رویارویی فروید، با نشانههای مقاوم به درمان دانست )برای مثال تبدیل، در بیماران هیستریایی (. درواقع مواجهه فروید با افراد هیستریایی همچون برخورد یک پزشک با نشانههای یک بیماری جسمی بود )درجهت رفع نشانهها( درمان ابتدایی فروید ، مبتنی بر رفع نشانه بود. او معتقد بود
که اگر یک تجربهی اولیهی آسیبزا، همراه با هیجان متصل به آن، بازیابی شود، آن هیجان با استفاده از کاتارسیس از بین میرود. اما به زودی متوجه شد، که ظاهر شدن یک خاطره سرکوب شده به شکلی که او امیدوار بود، شفابخش نیست. او در قسمت پایانیِ کتاب مطالعاتی در باب هیستری (در قسمتی که خودش به تنهایی نوشتهاست) اعتراف میکند: “من معتقد نیستم که از شر تمام نشانههای هیستریایی که تحت تأثیر روش تخلیه هیجانی) کاتارسیس( قرار دادهام خلاص شدهام.”
به مرور فروید با بلوغ روانکاوی دریافت که، بیمار زمانی بهبودی زیادی را نشان میدهد که تمرکز بر جایِ دیگری باشد و در یکی از مقالات خود بیان میکند:”حذف نشانههای بیماری به طور خاص هدف نبوده، بلکه دستاورد جانبیِ یک درمان خوب است.”
یک مثال بالینی
در ادامهی مقاله، برای درک بهتر پیامدهای تمرکز تحلیلگر بر نشانههای بیمار، یک مثال بالینی آورده شدهاست که برگرفته از یکی از تحلیلگرانی است که برای دریافت سوپرویژن درمورد یکی از بیماران خود، به یکی از نویسندگان این مقاله )آگدن یا گابارد( مراجعه کردهاست.
دکتر “الف”، در مورد بیماری با من مشورت کرد که فکر می کرد، کار تحلیلاش با او، به خوبی پیش نمیرود. او هفتهای چهار جلسه به مدت حدود پنج سال و نیم با این بیمار، کار می کرد دکتر “الف” بیان داشت که بیمار، آقای “ب” تاجری متوسط بود که به دلیل آنچه مشکل جنسی مینامید به ملاقات او آمده بود. او خاطرنشان میکند: “زمان زیادی طول کشید تا جزئیات مشکل را به من بگوید، زیرا احساس شرمندگی زیادی را از آن مشکل داشت. بیمار به من گفت که
با همسرش رابطهی خوبی دارد، البته تنشهایی هم در مورد پول و ساعات کاری او دارند. او میگوید، که آنها بهترین دوست یکدیگر هستند و هر دو مشتاقانه منتظر هستند که عصر را با یکدیگر بگذرانند. او به تدریج به من گفت که قادر به حفظ نعوظ برای مدت طولانی در حین داشتن رابطه جنسی با همسرش نیست، ویاگرا را هم امتحان کرده ، اما کمکش نکرده است.”
من به دکتر “الف” گفتم: چرا انقدر روی یک نشانه متمرکز شدهاید. همچین چیزی از شما بعید است…
(برای مطالعه کامل این مطالعهی موردی و تحلیل آن به مقالهی ترجمه شده مراجعه کنید.)
بحث و نتیجهگیری
به طور کلی به باور گابارد و آگدن، بیماری که وارد یک فرآیند تحلیلی می شود، به طور ناخودآگاه خود را به عنوان “کسی که خودش نیست ” تجربه میکند و نشانهها در نقطهای ساخته میشوند که در آن، بیمار دیگر قادر به خیال پردازی )انجام کار روانشناختی ناخودآگاه با ( تجربهی زیستهی خود نیست. در همین راستا،باید اشاره کرد یکی از اهدف روانکاوی این است که، بیمار بتواند بیشتر شبیه خودش شود. از این رو روانکاوی، درعوضِ تمرکز بر نشانهها، بر حقیقت متمرکز است )تمرکز بر کمک به بیمار جهت آموختن از حقیقتِ تجربههای هیجانی خود و تبدیل شدن به آنها).
فروید در طول توسعهی تکنیک روانکاوی خود ، دریافت که ، نزدیک شدن به بیماران با هدفِ حذف نشانهها، میزان دلبستگی بیماران به نشانههای خود را، دستکم میگیرد و ممکن است باعث شود بیمار بیشتر به نشانههایش بچسبد. در این شرایط آیا باید با نشانههای بیمار وارد نبرد شد؟ اگر نشانهها را به عنوان موانعی در نظر بگیریم که باید از بین بروند، بیمار چه واکنشی نشان خواهد داد؟ آیابه راحتی از نشانههایش دست میکشد؟ )برای دریافت پاسخ این سؤالات به مقاله مراجعه کنید)
به طور کلی، فرآیند روانکاوی، بیماران را به مکانهای تاریکی میبرد، که ترجیح می دهند از آن اجتناب کنند. اما خِرَد، از دلِ رنج، جوانه میزند. برای دستیابی به این خرد راهی را باید انتخاب کردکه هیچگاه محبوب نیست، معمولا از آن دوریمی شود و در بهترین حالت خطرناک است.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.