چرا از خودم بدم میاد!

شاید برای شما هم پیش آمده باشد که حس این را داشته باشید که”از خودم بدم میاد”
موقعیت های زیر را میتوانند حس بد آمدن و تنفر از خود را در ما ایجاد کنند:
- شریک عاطفی تان به نیازهای شما بی توجهی می کند.
- رئیس تان از شرایط شما به نفع خودش سوء استفاده می کند و حق و حقوق شما را ضایع می کند.
- دوستتان بدون توجه به رفتارها و تلاش هایتان شما را مقصر می داند.
- پدر یا مادرتان در کودکی حمایت و محبتی را که به عنوان یک کودک به آن احتیاج داشتید، از شما دریغ کرده اند.
هر کدام از این شرایط می تواند در زندگی همه ی ما، گهگاه یا به طور مداوم، با شدت زیاد یا ملایم تر، رخ داده باشد.
الان که دارید به دنبال تجربیاتی مشابه با این مثال ها در زندگی شخصی خودتان می گردید، به سوال های زیر فکر کنید:
- چه احساسی به طرف مقابلتون داشتین؟
- شده در این شرایط خودتون رو مقصر بدونین و از خودتون بدتون بیاد؟
- آیا گفتن این جمله، “از خودم بدم میاد”، به طور مداوم اتفاق میفته و شده عادت شما در واکنش به این موقعیت ها؟
- چه می شود وقتی کسی دیگر به ما آسیب زده، و ما قاعدتا باید از او خشمگین باشیم به خاطر ندیدن نیازهای ما، به خاطر سوء استفاده از ما، به خاطر رعایت نکردن حق و حقوق ما …، چه می شود که ما خودمان را سرزنش می کنیم و از خودمان متنفر می شویم؟!
برای راهنمایی و مشاوره میتوانید از یک روانشناس خوب در کلینیک روانشناسی آگاه کمک بگیرید.
فهرست محتوا:
Toggleچه می شود که ترجیح می دهیم از خودمان بدمان بیاید؟!
پندار تسلط بر رفتار دیگران
اینکه ببینیم دیگران به حقوق ما احترام نگذاشته اند، حریم ما را حفظ نکرده اند، به نیازهای به حق ما پاسخ مناسب نداده اند، و ما به عنوان موجودی اجتماعی، در عین نیاز داشتن به احترام و محبت دیگران، کنترلی روی رفتار آن ها نداریم، ترسناک و آزاردهنده است.
وقتی خود را مقصر می دانیم، به این پندار امیدوار می شویم که حالا شرایط تحت کنترل ماست و ما با تلاش بیشتر یا تغییر دادن خودمان می توانیم تغییری در نوع برخورد دیگران با خود ایجاد کنیم. اما آیا واقعا ما مستحق بدرفتاری ها و بی توجهی های آنان بوده ایم؟ آیا دلیل رفتار آن ها، خوب و کافی نبودن ماست؟
همچنین بخوانید: از هیچکس توقع نداشته باش!
تجربه ی خشم در جایی که عشق وجود دارد
همواره کسانی که ارتباط نزدیکی با ما دارند و افراد مهمی در زندگی ما هستند، ندیدن ها و نبودن هایشان، بیشتر به ما آسیب می زند. در روابط نزدیک که عشق جریان دارد، خشم نیز جایگاه خود را خواهد داشت. روزی را تصور کنید که حال جسمی مساعدی ندارید، اگر همسرتان نسبت به شما بی توجه باشد یا فروشنده ی مرکزی که از آن خرید می کنید، نسبت به کدام یک خشمگین تر می شوید؟ اگر پدرتان از کار شما مدام ایراد بگیرد یا یکی از اعضای فامیل، نسبت به کدام یک خشمگین تر می شوید؟
جایی که عشق باشد، خشم هم باشد، پای احساس گناه به میان می آید. احساس گناه از میل به نابودی کسی که دوستش داریم. احساس گناه سالم باعث می شود تا عزیزانمان را نرنجانیم و بهشان آسیب نزنیم. باعث می شود تا زمانی که بسیار خشمگین هستیم از یادمان نرود طرف مقابل همان کسی است که دوستش داریم.
اما امان از احساس گناه ناسالم! که باعث می شود بپنداریم اصلا خشمی به کسی که دوستش داریم احساس نمی کنیم یا نباید احساس کنیم. اما اگر به خشم بگویی نباید باشد، که از بین نمی رود؛ جای دیگری برای بودن پیدا می کند، جهت پیکان را تغییر می دهد و به سوی خودت بر می گردد، آنجاست که می گویی “از خود بدم می آید”.
اینگونه هم باعث رنجش کسی که دوستش داری نشده ای، هم تصویری زیبا از کسی که دوستش داری را حفظ کرده ای، تصویری زیبا که همه ی بدرفتاری هایی که رخ داده را پاک کرده یا دلیل موجهی برایشان پیدا کرده است.
بهای حفظ این تصویر زیبا چیست؟
همچنین بخوانید: چرا من زشتم؟ اختلال خودزشت پنداری
بازگرداندن خشم به سمت خودمان و تکرار جمله از خودم بدم میاد، چه تبعاتی دارد؟
اگر در روابط با دیگران، به جای تجربه ی احساس خشم نسبت به دیگری، آن را به سمت خودمان برگردانیم و خودمان را سرزنش کنیم و در تکاپوی عوض کردن چیزی در درونمان باشیم، فرصت دیدن مشکلات رابطه و یافتن راهکار های سازگارانه و تصمیم گیری های مناسب و به موقع را از خود می گیریم.
بدتر از آن، خودمان نیز با دیگران همدست می شویم و نیازها و حقوق خود را نادیده می گیریم، و در گرداب ندیدن خودمان با تمام نیازها و حق هایمان، می سوزیم و می سازیم.
و اگر این شیوه به صورت عادت در ما شکل گرفته باشد و همواره اینگونه با خشممان برخورد کنیم، مقصدی جز افسردگی، نا امیدی و درماندگی نخواهیم داشت. اگر اکنون می بینید که این مسیر را طی کرده اید و با افسردگی و درماندگی دست و پنجه نرم می کنید، اولین قدم را برای تغییر برداشته اید. چرا که اگر مشکلی دیده نشود، قدم برداشتن برای رفع آن بی معنی خواهد بود. همواره آگاه شدن به اینکه چه مسیری منجر به امروزِ ما شده و ما در حال حاضر در زندگی و روابطمان چه می کنیم، بخش مهمی از مسیر اصلاح و ترمیم است.

درباره ریحانه نیک گو
من ریحانه نیک گو، ارشد روانشناسی بالینی و کارشناس روانشناسی از دانشگاه تهران هستم. از سال 1399، ابتدا با رویکرد روابط ابژه و سپس با رویکرد istdp رواندرمانی را آغاز کرده، و در کار بالینی از سوپرویژن اساتید هیئت علمی دانشگاه تهران و شیراز بهره بردهام. هماکنون نیز درمانگر بزرگسال در کلینیک آگاه شعبهی تهران هستم.
نوشتههای بیشتر از ریحانه نیک گو11 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
سلام ممنون از مطالب مفید و باارزشی که نوشته بودید
جزء معدود مقالاتی بود که با ادم هم ذات پنداری میکرد برخلاف بقیه مقالات مشاوران که غالبا یا نصیحت میکنن یا فقط خود فرد رو مقصر میدونن
این نشانگر نگرش درست شماست…
من خودم تحصیلات دارم البته براش زحمت کشیدم و فقط به مدرک بسنده نکردم ، اهل فکر و مطالعه هم هستم و مسائل فرهنگی و اجتماعی رو هم رعایت میکنم اما با این حال نمیدونم چرا مخاطب این مقاله شما هستم و واقعا بعد از سالها تلاش ، مطالعه و مشاوره هنوز هم نتونستم این مشکلو حل کنم و واقعا زندگیمو دچار اشکال کرده…
البته نمیدونمی که گفتم شاید درست نیست! چراییشو میدونم اما نمیتونم حلش کنم…
سلام. ممنونیم از نظر شما. در قسمت نوشته های مفید شما می تونید مقالات دیگر سایت هم بخونید.
درباره مسئله ای که مطرح کردین، این حس منفی نسبت به خود مستقل از کارهایی که انجام دادیم و دستاوردهامون می تونه وجود داشته باشه. ما معمولا فکر می کنیم اگر به اندازه کافی تلاش کنیم، پس بنابراین دیگه می تونیم احساس خوبی نسبت به خودمون داشته باشیم. اما اینطور نیست. حس منفی نسبت به خودمون جا داره که بررسی و ریشه یابی بشه. اگرچه ریشه هاش در گذشته ی ما هست اما ما هم داریم اون گذشته رو در خودمون ادامه میدیم و با خودمون به زمان حال میاریم. این فرایند لازمه شناسایی و حل و فصل بشه. رواندرمانی خیلی کمک میکنه که این احساس بد کاهش پیدا کنه.
درختی که مدام از ریشه اسیب ببینه نمیشه ازش توقع داشت ساقه و ساخ و برگ و… خوبی داشته باشه…
خانواده همون ریشه ست…
سلام وقت بخیر. ممنون بابت مطلب خوبتون.
متاسفانه من از طرف مقابلم خیلی تنفر دارم همچنین خیلی دوستش دارم. کاش اصلا میمردم و راحت میشدم. خیلی بده که تشنه محبت کسی باشی. خیلی بده که بفهمی که گدایی داری می کنی از کسی. برای به دنیا آمدنم متاسفم.
سلام. متاسفم بابت حال بدی که تجربه میکنید.
از اینکه اینقدر خانواده ام به من تیکه می پرونن واقعا خسته شدم گاهی اوقات احساس می کنم واقعا اینا دشمن اصلیه منن
بودن در خانوادهای که اعضاش تیکه میندازن واقعا سخته. اینکه حس کنیم خانواده دشمن ما هستن واقعا شرایط رو ناامن میکنه برامون و البته پرتعارض.
خیلی ساده ام و هیجانی میشم و حرفی میزنم که به ضررمه همسرم خیلی ازم ناراحته چکار کنم خیلی سعی میکنم سکوت کنم ولی با این وجود گاهی بی فکر حرف میزنم از خودم بدم میاد
به دلیل پیچیدگیهای روابط انسانی پیشنهاد میکنیم از کمک رواندرمانگر یا زوجدرمانگر استفاده کنید.
من بینهایت از خودم و جسمم و موقعیت و شخصیتم بدم میاد از کودکی از خودم بیزار بودم .مخصوصا اگر خطایی میکردم افکارو شکستهای زندگیم بیشتر باعث این تنفر شده .
از دیدن تو آینه میترسم. بدم میاد.
درد میکشم هر ثانیه