بررسی موردی رواندرمانی: خانمی ۴۰ ساله با مشکل افسردگی

مورد زنی که ران خود را زخمی کرد!
در زمان مصاحبه آغازین، این زن در دهه ۴۰ سالگی خود بود و از این اختلالات رنج می برد:
۱) افسردگی در کل طول زندگی اش، با دوره هایی از افسردگی بالینی عمده که با کندی روانی حرکتی و افکاری درمورد اقدام به خودکشی ازطریق غرق شدن مشخص می شد.
۲) اضطراب مزمن
۳) مشکلات شخصیتی: جابه جایی بین تسلیم و منفعل بودن و لج بازی و سرسختی
۴) مشکلات عمده در روابط انسانی، که شامل ناتوانی برای اجازه دادن به خودش برای صمیمیت و نزدیک شدن می شد، و الگویی از جست و جوی روابط با افرادی که توسط آنها مورد سوءاستفاده قرار می گرفت
۵) الگویی از خود مغلوبی و خودتخربی در طول عمر
مصاحبه ای که با این خانم انجام شد درمورد رویدادی بود که اخیرا اتفاق افتاده بود و بیمار در آن نتوانسته بود خشم خود را تجربه کند.
او با ناظرش که خانمی به نام کاترین بود تعارض داشت و به سرعت از دفتر کار او خارج شده بود.
درمانگر به او فشار آورد تا توصیف کند که چگونه خشمش را تجربه کرده که مقاومت های مشخصی را ایجاد کرده:
درمانگر: ما داریم روی این تمرکز میکنیم که تو غیظ ات نسبت به کاترین رو چطور تجربه کردی؛ و تو می خوایی دراین مورد صحبت کنی که اون چقد بی کفایت بود.
بیمار: خب واضحه که من نمی تونم….
درمانگر: خیلی راحت میگی که نمی تونی، که درمانده ای و نمیتونی به من بگی چطور غیظ ات رو تجربه میکنی. این کمکی به ما نمی کنه….
بیمار: (آه می کشد) سریع رفتم بیرون….
درمانگر: سریع بیرون رفتن یک مکانیسم هست، تجربه کردنش نیست. تو گفتی که افسرده شدی، اما اونم یک مکانیزم برای رسیدگی به غیظ هست. تجربه غیظ نیست.
بیمار: خب من داشتم به وسیله ها ضربه میزدم. به خودم ضربه زدم… منظورم اینه که انگار تعادلمو ازدست داده بودم… یادم میاد که یه زخم روی پام بود چون به سمت یه چیزی حرکت کردم که گوشه تیزی داشت..
درمانگر: منظورت وقتی هست که دفتر کار کاترین رو ترک کردی؟
بیمار: نه، در همون حین که با کاترین تعارض داشتم، قبل از اینکه شغل مو ترک کنم.
بیمار ادامه داد به گفتن اینکه او در چنین موقعیت هایی به سرعت و بی نظم حرکت می کند، و اینکه در این موقعیت یک زخم بزرگ روی رانش ایجاد شد.
بعدها مشخص شد که ران پای راستش بوده که او به آن آسیب زده، و اینکه این اتفاق در چند موقعیت قبلی که او عصبانی می شده نیز، افتاده.
حالا، به مصاحبه برمی گردیم.
چند دقیقه بعد که درمانگر توانست با مقاومت علیه بیان احساساتش در انتقال چالش کند:
درمانگر: …اول از همه می خواییم بدونیم اینجا چه احساساتی نسبت به من داری؟
بیمار: از دستتون عصبانی ام
درمانگر: از دست من عصبانی هستی. این خشم رو چطوری توی بدنت تجربه میکنی؟
بیمار: احساس میکنم لگد زدم بهتون.
درمانگر: لگد کردن به چه شکل؟
بیمار: ساق پاهات رو لگد میکنم، طوری که می خوایی از سر راهم بری کنار
درمانگر: پای راست یا چپ؟
بیمار: با پای راستم تورو محکم زمین میزنم، برای اینکه پای تورو بگیرم و از زیر بدنت بکشم کنه تا اینکه بیفتی
درمانگر: بعدش چطور می افتم؟
بیمار: از سمت راستت می افتی، درحالیکه صاف روی زمین دراز کشیدی من روی تو راه میرم
در ادامه اهمیت دارد که به احساسات مثبت عشق و نگرانی که همراه با غم شدید است، توجه کنید:
درمانگر: بعدش چه اتفاقی برای من می افته؟ دیگه چیکارمیکنی؟(بیمار بسیار احساساتی شد، درحالیکه صدایش بالارفته بود)
بیمار: بلندتون میکنم، کمک تون می کنم بلند شین
درمانگر: پس اون طرف این همه غیظ، احساسات مثبتی هم وجود داره؟
بیمار: بله
درمانگر: من چطوری آسیب دیدم؟
بیمار: زیاد آسیب ندیدید
درمانگر: چرا نمی خوایی به من آسیب بزنی؟ می بینی می خوایی از من دربرابر خشم ات محافظت کنی؟
بیمار: من واقعا می تونستم به شما آسیب بزنم ولی نمی خوام شمارو بکشم… من توان کشتن رو دارم
درمانگر: اینکه توان کشتن رو داری از کجا میاد؟
بیمار: غیظ. می تونستم روی شما بشینم… وقتی روی زمین افتاده بودید می تونستم روی تمام بدن تون پا بکوبم ولی نمی خواستم اون کارو بکنم
درمانگر: منظورت اینه که می تونستی منو بکشی؟
بیمار: بله من واقعا می تونستم به شما آسیب بزنم
درمانگر: حالا اگر بیشتر فکر کنی و خیال پردازی کنی…؟
بیمار: کاریه که الان دارم میکنم.
درمانگر: باشه، توی فکرت. اگر تا اون سطحی که می خواستی منو بکشی پیش می رفتی، توی ذهنت چطور منو می کشتی؟ ما میتونیم مشتت رو ببینیم
بیمار: می خواستم با کفش هام روی تمام بدنت راه برم
درمانگر: اما مشت هات که شبیه اون هستن، نه؟(بیمار عمیقا آه می کشد، افزایش زیادی در احساسات انتقالی متعارض وجود دارد)
بیمار: باشه، آره
درمانگر: چه اتفاقی می خواست بیفته؟ کجا می خواست هدف غیظ ات باشه؟
بیمار: شکمت
درمانگر: انقدر خونریزی دارم که دارم میمیرم؟ چه شکلی شدم؟ منظورم اینه که خون یا چیز دیگه ای…؟
بیمار: چیزی نیست… شما… نمی خوام شمارو بکشم اما واقعا می تونستم به شما آسیب بزنم
درمانگر: به من آسیب بزنی؟
بیمار: آره.. به شکم تون
درمانگر: اوهوم. و بعد وقتی این کارو کردی چه آسیب دیگه ای به شکم من میرسه؟
بیمار: فکری که به ذهنم اومد این بود که هرچی تو شکم شماست… بیرون میاد
درمانگر: اوه، بازش کن.. منظورت اینه که اون طوری… منظورت اینه که..
بیمار: نه، باز نه… من فکر میکنم.. منظورم اینه که… منظورم اینه که… اون یک… اون یک بچه ست.
درمانگر: بچه؟
بیمار: اونجا. شما نیستید، مادرم هست
درمانگر: اوهوم. دوباره برگشتی به مادرت
بیمار: خب درواقع اون کسی بود که داشتم تصور می کردم، نه شما
درمانگر: پس یه بچه به ذهنت میاد؟
بیمار: یا هر چیز دیگه ای، من نمی دونم اون تو چی هست
درمانگر: و تو با بدن آسیب دیده من چیکار می کنی؟
بیمار: بهتون کمک می کنم
درمانگر: به عبارت دیگه داری میگی توی غیظ شدیدی که نسبت به من داری، دوباره احساسات مثبتی نسبت به من وجود داره؟ یا چیزی که به همون اندازه ازش وحشت زده ای؟
درمانگر: چه احساسی داری؟ چون من به نوعی احساس می کنم که چشم هات…
بیمار: من به شما نیاز دارم (بیمار بسیار غمگین شده و گریه می کند، و بسیار احساساتی شده)
بیمار: غمگینم
درمانگر: احساس می کنم اشک تو چشمات جمع شده
بیمار: بله، من غمگینم. دارم به مادرم فکر می کنم
درمانگر: همین حالا؟
بیمار: بله
ما حالا منبع خشم را میبینیم، که هر چند وقت یکبار با عشق ناکام تمام می شود:
درمانگر: چه فکرایی درمورد مادرت داری؟
بیمار: خیلی غم انگیزه(گریه می کند)
درمانگر: هیچ فکری به ذهنت نمیاد؟ باید احساسات متعارض زیادی داشته باشی.
بیمار: خب، اون یه بچه داشت
درمانگر: اون یه بچه داشت؟
درمانگر: اوهوم. چه اتفاقی افتاد؟
بیمار: بله، توی شکم اش
بیمار: وقتی من یک ساله بودم اون یه بچه دیگه هم داشت
درمانگر: اوهوم
بیمار: بچه مریض بود و مادرم مجبور بود اونو ببره به بیمارستان و منو رها کرد
درمانگر: چند سالت بود؟
بیمار: یک سال، ۱۳ ماه. اون منو پیش پدربزرگم و عمه بزرگم گذاشت و رفت
این بیمار تکانه ای برای حمله به درمانگر با پای راست خود داشت، و به همین پایش بود که هنگامی که نتوانست تعادلش را حفظ کند آسیب زد
به طور خلاصه، در این بیمار ۴ ویژگی می بینیم:
۱) شکل های مختلفی از خود تنبیهی و رفتار خودتخریب گرایانه
۲) تکانه های خشونت آمیز نسبت به مادرش و تکانه های قتل خواهانه به نوزادی که متولد نشده
۳) احساس گناه و غم شدید
۴) یک شخصیت فرسوده. ایگو خودمختاری خود را در ارتباط با سوپر ایگوی تنبیه گر ازدست داده بود
منبع:
ترجمه بخشی از مقاله دوانلو با نام CLINACAL MANIFESTATIONS OF SUPER EGO PATHOLOGY
دیدگاهتان را بنویسید