تجربه هیجانات چگونه در بهبودی بیماران نقش ایفا میکند؟
در مقالۀ قبلی بخشی از مطالب مطرح شده توسط دکتر پاتریشیا کاگلین در کنفرانس دانشکدۀ پزشکی دانشگاه نیومکزیکو را با شما در میان گذاشتیم. بخش پنجم از این مجموعه مقالات را میتوانید در ادامه مشاهده کنید
فهرست محتوا:
Toggleتأثیر دفاعها بر زندگی بیمار
به تازگی، فردی به نام فیبی کریمر تحقیقات بسیاری بر روی مکانیسمهای دفاعی انجام داده است. شاید بتوان گفت که او بیش از هر کس دیگری در این حوزه پژوهش انجام داده است. او اول از همه توانسته است این اندیشه را بنا نهد که دفاعها بر عملکرد انسانها چیره میشوند.
او همچنین بیان کرد که گرچه دفاعها جلوی احساسات را میگیرند و بیمار متوجه احساسات خود نیست، شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهد این احساسات همچنان بر عملکرد بیمار و بر بسیاری از سطوح زندگی او تأثیر میگذارند. بنابراین، بیمارانی که گرایش به این دارند که احساسات خود را سرکوب و انکار کنند، دچار مشکلات جسمانی میشوند و علاوه بر اینکه مشکلات هیجانی پیدا میکنند، در شغل خود به مشکل برمیخورند و برای روابط بین فردیشان نیز مشکلاتی ایجاد میشود.
همچنین، شواهدی وجود دارند که نشان میدهند ایجاد تغییر در ساختارهای دفاعی بیمار، بهبودی او را تا حد زیادی پیشبینی میکند. بنابراین، ما به شکلی فعالانه در این قضیه ورود پیدا میکنیم و روی دفاعهای بیمار کار میکنیم. پژوهشها نیز نشان دادهاند که این کار میتواند مؤثر باشد.
سپس، بر روی هیجانات بیمار تمرکز میکنیم. شواهد فزایندهای اهمیت تجربۀ هیجانی را در درمانهای کوتاه مدت و بلند مدت نشان میدهند. تجربۀ هیجانی باعث تأثیرگذار بودن جلسات درمان میشود (عباس، گرینبرگ و جانسون، هیل، کسلر، ویس). مطالعاتی که در حوزۀ نوروبیولوژی انجام شده نیز نشان میدهند که با تجربۀ کامل اضطراب و هیجانات، یادگیری و رشد اعصاب افزایش بسیار زیادی پیدا میکند (کوزالینو، ۲۰۰۹). در واقع، آلن عباس نیز به این موضوع پی برده است که بین شدت هیجانات تجربه شده و تسکین یافتن علائم بیمار یک رابطۀ دوز_واکنش وجود دارد (عباس، ۲۰۰۶). بنابراین، فقط دارو نیست که چنین تأثیری بر روی علائم بیماری میگذارد. همچنین، دادههایی در این مورد وجود دارد که سطوح بالای تجربۀ هیجانی با جلسات درمانی عمیق و نتایج درمانی بهتر مرتبط است (تانج و دی رابیس، ۱۹۹۹؛ ویسر و گلدرید، ۱۹۹۸).
ادغام درک هیجانی و شناختی
بنابراین، وقتی که دفاعها را کنار میزنیم تا بیمار هیجانات خود را تجربه کند، پس از آن بیمار باید به صورت شناختی در مورد اتفاقاتی که در جلسۀ درمان رخ داده تأمل کند و تمام این تجارب هیجانی و آن بخش از درمان را درک کند. این درمان یک نوع درمان از طریق تخلیۀ هیجانی نیست. اگر صرفاً به بیمار کمک کنید تا به احساساتش دسترسی پیدا کند و آنها را ابراز کند اما درک عمیقی از تعارضاتی که باعث بیدار شدن این احساسات شدند نداشته باشید و ندانید که این تعارضات چطور بر بیمارانتان تأثیر گذاشتهاند به نتایج درمانی خوبی نخواهید رسید.
پژوهش پنه بیکر
پنه بیکر در دانشگاه تگزاس تحقیقات بسیار گستردهای در این زمینه انجام داده است. تحقیقات او نشان دادند که نتیجۀ تجربه هیجانات ، درک عمیق خود و دیگران است که پایدارترین تأثیر را بر بیماران میگذارد؛ اما به نظر میرسد صرفاً بیمارانی که هیجاناتشان درگیر فرایند درمان میشود به این نتیجۀ درمانی دست پیدا میکنند. بنابراین، متوجه میشویم که داشتن چنین درک عمیقی از تجارب هیجانی به شکلگیری یک روایت زندگی منسجم کمک میکند که سلامت و بهزیستی طولانی مدت مرتبط است.
دیدگاه بیمار
وقتی داریم تحقیق میکنیم، بیشتر دیدگاه خودمان به عنوان درمانگر و پژوهشگر را در نظر میگیریم؛ اما دیدگاه بیماران چطور؟ بیماران فکر میکنند که چه چیزی در جلسات رواندرمانی برایشان مفید است؟
سوزان پیرلو در مورد این موضوع پژوهش جالبی انجام داده است. او در این پژوهش واکنش و بازخورد بیماران را به دو مدل درمان بررسی میکند. یکی از این مدلهای درمانی ISTDP بود. رویکرد درمانی دوم رویکردی حمایتگرانهتر و در عین حال تا حدی ابرازگرانه (Expressive) بود.
در هر دو گروهی که این دو مدل درمان را دریافت میکردند دو سوم بیماران بعد از ۳۰ جلسۀ درمان به طور چشمگیری بهبود پیدا کردند. ۹۰ درصد از این بیماران بهبودی خود را به تجارب هیجانی بسیار شدیدی نسبت داده بودند که در جلسۀ درمان به آنها دست داده بود. آنها احساس کرده بودند که احساسات مدفونشدۀ آنها آزاده شده. تمرکز بر روی عواطف این بیماران و دست یافتن به آن احساساتی که بیمار درون خودش ریخته بود، از دیدگاه بیماران مهمترین عامل بهبودیشان بوده است.
علاوه بر این، بیمارانی که در این پژوهش شرکت داشتند گفتند که مهارت تخصصی درمانگر بیشتر از صمیمیت او برایشان مفید بوده است. آنها درمانگرانی که با رویکرد ISTDP آنها را درمان کرده بودند به عنوان درمانگرانی دیده بودند که صلاحیت و مهارت بیشتری در کار درمانگری داشتند.
دیدگاهتان را بنویسید