مروری بر رویکرد روان پویشی معاصر

نوشته زیر بخشی از مقاله جاناتان شدلر با عنوان that was then this is now است که در سال 2006 منتشر شده است.
فهرست محتوا:
Toggleمقدمه
این مقاله شامل یک معرفی از اندیشه رواندرمانی پویشی معاصر است. عبارت “that was then this is now” که در عنوان مقاله آمده است، به هدف اصلی رواندرمانی پویشی اشاره دارد که افراد را از بند تجربه های گذشته رها کند تا به صور کامل تری در حال زندگی کنند.
درمان روان تحلیلی مورد بدفهمی هایی فراوانی قرار گرفته است. وقتی در یکی از دوره های دکترا از دانشجویانم پرسیدم که باورهایشان را درباره روان تحلیلی بنویسند، اکثرا پیش فرض های غیر دقیقی ارائه دادند که از منابع عمومی، تعاریف افراد غیر متخصص و.. می آمد. (روان درمانی پویشی معاصر- روانکاوی )
فرویدی ها
یک سوالی که مکررا از روان تحلیل گران پرسیده می شود این است که “آیا فرویدی هستین؟” این سوال پاسخ مشخصی ندارد. در معنای بسیار ابتدایی همه کسانی که در حرفه سلامت روانی مشغول به کار هستند، فرویدی اند. چون بسیاری از مفاهیم فروید در سنت روانشناسی جذب شده است، که خیلی رایج و معمول است. ولی افراد تشخیص نمی دهند که این مفاهیم ریشه در اندیشه های فروید دارد. مثلا اکثر مردم این موضوع را مسلم می دانند که تروما می تواند باعث علایم هیجانی و فیزیکی شود، مراقبت های اولیه به طور عمیقی در زندگی بزرگسالی تاثیر می گذارد، افراد انگیزه های پیچیده و اغلب متضاد دارند، مشکلات هیجانی با صحبت کردن از آن مشکلات و ریشه یابی درمان می شوند و… .
این موارد و بسیاری از اندیشه های دیگر که در سنت روانشناسی، رایج است، “فرویدی” هستند. با توجه به این موضوع، همه درمانگران معاصر “فرویدی” هستند، حتی قرار ملاقات های هفتگی و منظم با مراجع چیزی است که ریشه در اقدامات فروید دارد. البته اندیشه روان تحلیلی از زمان فروید خیلی تغییر کرده است. در واقع چیزی که ما امروز در روان تحلیلی گری به آن نیاز داریم چارچوب نظریه فروید است نه محتوای کلمه به کلمه ی آن. (درمان فرویدی-فرویدی ها)
برای تعریف بهتر روانکاوی بهتر است اول به این سوال بپردازیم:
روانکاوی چه چیزی نیست؟
روانکاوی فقط یک تئوری درباره اید، ایگو و سوپرایگو، تثبیت، غریزه ی پرخاشگری و سکس، خاطرات سرکوب شده، عقده ی ادیپ، رشک آلت و اضطراب اختگی و … نیست (احتمالا خیلی تعجب کردید!)، برخی روانکاوان از بعضی از این مفاهیم استفاده می کنند. ولی بسیاری از روانکاوان همه آنها را رد می کنند ( اهمیت چارچوب نظریات فروید).
اگر همه اینها نیست پس چیست؟ موارد ذیل مفاهیمی در هم تنیده است، که فقط برای فهم بهتر خوانندگان به صورت جداگانه عنوان می کنیم: ( روانکاوی – رواندرمانی پویشی) .
زندگی روانی ناهشیار:
ما به طور کامل ذهنمان را نمی شناسیم و چیزهای مهمی وجود دارد که خارج از آگاهی ما اتفاق می افتد، حتی تجربه گرایان افراطی هم به این امر اذعان می کنند (ناهشیار در ادبیات شناختی: فرایند ذهنی “ضمنی” یا حافظه رویه ای؛ واژه مهم نیست، محتوا مهم است). البته موضوع به این سادگی ها نیست، تنها اینطور نیست که ما ذهنمان را کامل نمی شناسیم بلکه چیزهایی وجود دارد که نمی خواهیم بدانیم! چیزهایی تهدید آمیز، ناهنجار و چیزهایی که ما را آسیب پذیر میکند و ربطی هم به خاطرات سرکوب شده ندارد، چون هدف روانکاوی، آشکار کردن خاطرات سرکوب شده نیست! (برخلاف چیزی که در افکار عمومی می بینیم) بلکه هدفش گسترش آزادی و انتخاب با کمک به افراد برای آگاهی بیشتر از تجربیات خود در اینجا و اکنون است.
در حقیقت، اکثر مشکلات روانشناختی یک زمانی راه حل های سازگارانه ای برای مشکلات زندگی بودند و مشکل زمانی پیش می آید که چرخه زندگی تغییر می کند و راه حل های کهنه (در اصطلاح، دفاع ها) از کار می افتند یا حتی به خود، آسیب می زنند ولی ما هنوز آنها را به کار می گیریم. (ناهشیار- ناخودآگاه)
ذهن در تعارض است:
یک موضوع مهم دیگر این است که افراد می توانند در مورد چیزها دو یا چند ذهنیت داشته باشند، مثلا عشق و نفرت در کنار هم، یا تمایل به انجام کاری و ترس از آن و می توانیم به چیزهایی تمایل داشته باشیم که متضادند. هنرمندان، نویسندگان و … به این موضوع بیشتر آگاهند. جرج برناردشاو می گوید: “خرد، توانایی آن است که دو ایده متعارض و هم زمان در ذهن داشته باشید و همچنان به کار خود ادامه دهید.” روانکاوی نیز در پی آن است که این نوع خرد را توسعه دهد.
منظور از تعارض چیزی درون خود ماست. اگر بخواهیم برای حل این موضوع بخشی از احساساتمان را نادیده بگیریم، احساسات انکار شده چون انرژی دارند راهی برای درز کردن به بیرون می یابند. یک سوال مهم: چرا توجه به دوسوگرایی هایمان، تعارضاتمان و منشا آن در ذهن ما مهم است؟ چون اگر با هر دو بخواهیم به زندگی ادامه دهیم مثل رانندگی با یک پا روی ترمز و یک پا روی گاز است. ممکن است در نهایت به جایی هم برویم ولی با اصطکاک، خرابی و ساییدگی بیش از حد.
تجربیات تعارض خیلی مواقع حول صمیمیت اتفاق می افتد، نوسانی بین تمایل به صمیمیت و ترس از وابستگی. در زوج درمانی هم هنگامی که هر دو زوج با تعارضاتی درمورد صمیمیت دست و پنجه نرم می کنند اغلب شاهد رقصی آسیب شناسانه هستیم که زوجین در یک چرخه بی پایان به هم نزدیک و از هم دور می شوند و این چرخه ادامه دارد. و یا حتی در ابراز خشم هم خیلی مواقع ما شاهد تمایل به ابراز خشم و ترس از تبعات آن هستیم و آگاه نیستیم که خشم و عشق می توانند هم زیستی داشته باشند. در مثال بالینی، این تعارضات را در اختلالاتی مثل پرخوری عصبی هم می بینیم. (تعارض- دوگانگی)
گذشته در زمان حال زنده است.
از طریق تجربه در اولین برخوردمان با دنیا، ما طرح ذهنی خود را درباره اینکه دنیا چطور کار می کند، چه چیزهایی باید از دیگران انتظار داشت، چگونه باید رفتارکرد، توجه مراقبین را جلب کرد و.. به وجود می آوریم. و ما این سناریوها را حتی وقتی هم که کاربردی ندارند، به کار میگیریم. برای مثال کودکی را در نظر بگیرید که تنها زمانی توجه مادرش را دریافت می کند که بیمار است و در بزرگسالی به شخصی تبدیل می شود که به محض احساس بی توجهی از همسرش علائم فیزیکی بیماری نشان می دهد ولی همسرش برخلاف مادرش توجهی نمی کند و او دچار گیجی می شود.
ویلیام وردورث جمله ای می گوید که انگار مانیفست روانکاوی است: “The child is father of the man” ( کودک، پدر بزرگسال است). جهان براساس زیسته سال های اول زندگی ما معنا می گیرد و غیر ممکن است که وقایع را از لنز تجربیات گذشته نگاه نکنیم. در واقع در همه مکاتب درمانی، گذشته در حال زنده است. و هدف روانکاوی رهایی از بندها و رشته های تجارب گذشته برای خلق زندگی جدید است. (تجربیات گذشته-گذشته)
انتقال
شخصی که درمان را شروع می کند وارد یک موقعیت ناآشنا و جدید می شود و قطعا الگوهای قدیمی رفتار خویش را بر این موقعیت جدید پیاده می کند. این یک انتخاب نیست بلکه اصلا جایگزینی وجود ندارد. ما به عنوان درمانگر ممکن است با همه مراجعان یکسان رفتار کنیم در خوش آمدگویی و ایجاد مرزها و … ولی مراجعین دیدشان شبیه هم نیست. یکی درمانگر را شبیه دوست می داند، دیگری پدر سختگیر یا مادر وابسته یا یک کلاهبردار که فقط برای منافع مالی آنجاست و… .
در واقع انتقال فعال شدن انتظارات، الگوها، تمایلات، ترس های از قبل موجود، در اتاق درمان است و درمانگر به واسطه انتقال می تواند به بیمار کمک کند تا آنها را بررسی، درک کند و دوباره به کار بگیرد. ما به انتقال اجازه بروز دادن می دهیم و آن را به کار میگیریم به عنوان ابزاری برای فهم بیمار و ایجاد تغییر. (چون در بستر انتقال همان چیزی بیان می شود که در ارتباط با افراد مهم زندگی به کار گرفته شده است). (انتقال)
دفاع
وقتی متوجه می شویم که چیزهایی وجود دارد که ترجیح می دهیم ندانیم به این فکر می کنیم که چگونه از دانستن اجتناب می کنیم؟ هر عملی که باعث شود حواس فرد از چیزی ناراحت کننده یا ناهنجار پرت شود، عملکردی دفاعی است. اگر از دیدگاه سیستماتیک به این موضوع بنگریم فهمش ساده تر است، یک سیستم همیشه در جستجوی حفظ تعادل است (مثل دمای بدن). وقتی چیزی با روش های تفکر معمولی و احساسات ما ناهمخوان است، ما تمایل داریم که آن را انکار، رد و کوچک انگاری کنیم. درمانگران تحلیلی روی برهم زدن تعادل کار می کنند که مشکل را متوجه شوند. دفاع انواع مختلف دارد ولی در کل به این معناست که حقیقتی دیده نشود، الگویی قدیمی تکرار شود و تعادل برهم نخورد. درمان تحلیلی به ما کمک می کند که روشهایی را که از طریق آن تجربه هایمان را انکار می کنیم را بشناسیم.
بررسی دفاع ها مانند انتقال، از عناصر پایه ای یک درمان موفق است. از طرفی تحمل عدم تعادل از جانب مراجع، لازمه درمان است. رواندرمانی یک طناب کشی دائمی و یک جنگ بین بخشی از ما که دنبال تغییر است و بخشی از ما که تلاش می کند که آنچه آشنا و شناخته شده است را حفظ کند (هرقدر هم که دردناک باشد) ما به عنوان درمانگر در تیم نیروهایی هستیم که رشد میخواهند.(تعادل)
علیت روانشناختی
ممکن است مراجعی با علتی بیرونی مراجعه کند (مثلا فراموش می کند داروهایش رو بخورد) و در طی تحلیل به خاطره ای بر می خورد که علت احتمالی رفتار است (برادرش در کودکی بچه ای ضعیف و دارای نقض عضو بوده و دارو هم مصرف می کرده و او فکر میکند اگر دارو مصرف کند پس مانند او بیمار است) باز این علت ممکن است به فهم علتی زیرین منجر شود.
در نهایت علل مختلف احساسی و ترس یا تعارض باعث ایجاد رفتاری می شود، حقیقت از نظر روانکاوی این است که هیچ چیزی در حیات ذهنی ما تصادفی نیست (دیترمنیسم روانی). برای فهم این علل درمانگر باید اجازه دهد که هرچه به ذهن مراجع می آید بدون سانسور بیان شود (تداعی آزاد) و درمانگر او را مطمئن کند که قضاوتی در کار نیست. و با سوال های مناسب و توجه به سکوت ها، لغزش های کلامی و رویا و … او را در این مسیر همراهی کند.
همه این مواردی که مطرح کردیم اعم از احساسات ناهشیار، الگوی اولیه ارتباط، ترس ها، تمایلات و … برای درمانگر هم وجود دارد. و هیچ درمانی اتفاق نمی افتد مگر چیزهایی را که در مراجع می یابم، در خودم (به عنوان درمانگر) نیز دیده باشم و در اتاق درمان به آن پرداخته باشم. در غیر این صورت، درمان به جای اینکه به موضوعات مراجع بپردازد درگیر انتقال متقابل و در نتیجه مشکلات درمانگر هم می شود. (علت، علت روانشناختی)
خاتمه
روانکاوی مجموعه ای از محتواها که در اول بحث مطرح شد و چارچوبی است که به تفصیل به آن پرداخته شد، چارچوب در همه مکاتب پذیرفته شده است با تغییر عظیم محتوا و توجه به جنبه ای از انسان، محتوا به شکل اولیه فرویدی دیگر وجود ندارد. در مقالات بعدی به همین چارچوب با شرح بیشتری پرداخته می شود.
دیدگاهتان را بنویسید