تحلیل روانشناسی سریال گامبی وزیر
مینیسریال 7 قسمتی دربارۀ زندگی دختری به نام «بث هارمون» است که یکی از پربینندهترین سریالهای نتفیلیکس دانسته شده. بث که نبوغ خاصی در شطرنج دارد، میخواهد قهرمان جهانی شطرنج شود؛ اما با مشکلات عاطفی و اعتیاد به الکل درگیر است. این مینیسریال، علاقهمندان به شطرنج در جهان را افزایش داده و عبارت «چگونه شطرنج بازی کنم» را در گوگل، به بیشترین میزان خودش در 9 سال اخیر رسانده! نام این سریال، از گشایش معروفی در بازی شطرنج گرفته شده که در آن، یکی از بازیکنان مهرهای را فدا میکند تا موقعیت بهتری به دست بیاورد. در ادامه این محتوا از بلاگ کلینیک روانشناسی آگاه به معرفی مینی سریال گامبی وزیر میپردازیم و از منظر روانشناسی بیشتر به آن میپردازیم.
فهرست محتوا:
Toggleمعرفی سریال گامبی وزیر
در سریال «کویینز گمبیت» ما شاهد دختری هستیم که بعد از یک اتفاق تلخ (اتفاقی که کارگردان با زیرکی تمام، آن را تکهتکه تعریف میکند و در قسمت پایانی به سرانجام میرساند) با صفحۀ سیاه و سفید شطرنج آشنا میشود و آن را یاد میگیرد و نبوغش را در آن نشان میدهد. این سریال را از زوایای مختلفی میتوان بررسی کرد. «دلبستگی و درسی که در دوران کودکی از آن یاد میگیریم»، «وظایف پدر و مادری و مسئولیت متعاقب آن»، «نبوغ و تنهاییای که با خودش به همراه میآورد»، «خودتخریبی و نقشی که ناخودآگاه ِما میتواند در موفق نشدنمان داشته باشد» از موضوعاتی هستند که میتوان آنها را در این سریال دید. پیشنهاد میکنم اول سریال را ببینید و بعد، تحلیل آن را بخوانید.
مسابقه با خود در سریال گامبی وزیر
گذشتۀ بث (به همان مقدار که در فیلم میبینیم) تأثیر زیادی بر روی ادامۀ زندگیاش گذاشته است. تأثیری که وقتی در قسمت آخر، با آن مواجه میشود، میتواند رفتارش را عوض کند و بالأخره حریف قدرتمندش را شکست بدهد. در قسمت آخر، جایی هست که رادیو میگوید: «در شطرنج، ما با بخش تاریک درونمان مسابقه میدهیم.» این جمله نیز ما را به این سمت میبرد که بث، وقتی با بورگوف مسابقه میدهد و از او شکست میخورد، در واقع از خودش شکست میخورد. بث در چرخۀ «خودشکستدهی» گیر افتاده است و به شکلهای مختلفی آن را در زندگیاش پیاده میکند؛ اما چرا؟ و این چرخه از کجا وارد زندگیاش شده است؟ پاسخ، گذشتۀ او است.
الگوی خودویرانگر بث در فیلم گامبی وزیر
در گذشتۀ بث، نقش پررنگ مادرش و رابطه با او را میبینیم. مادر بث با او حرف میزند، به او کار یاد میدهد و با او بازی میکند؛ اما در جواب «با تو چه کنم؟» رفتار متفاوتی نشان میدهد. او هم زنی خودتخریبگر است؛ همانطور که در اوایل سریال میبینیم، او فرار کرده و همسرش، دیگر توان مشاجره با او را ندارد و نمیتواند دنبال او راه بیفتد. انگار او به حاشیۀ شهر پناه برده تا از آدمها دور باشد و نتوانسته رابطۀ خوبی با همسرش هم داشته باشد. در جواب «با تو چه کنم؟» به استقبال ماشینی روی پل میرود تا تصادف کند و خودش، شاید هم خودشان را بکشد.
اواخر سریال، بث میفهمد موفقیتش در گرو این است که حداقل، شب مسابقه الکل نخورد. اما فکر میکند از پس این کار برنمیآید. به دوستش میگوید: «شاید این ماجرا توی خون من باشد!» انگار ناخودآگاه او، نمیخواهد قهرمان شطرنج باشد؛ با اینکه خودآگاه او بسیار تلاش میکند و از خودش اشتیاق نشان میدهد. مادر، اگرچه مرده و دیگر نیست؛ اما تصویرش همچنان با بث هست و در ناخودآگاه او رسوخ کرده. ناخودآگاهی که در جواب «با خودم چه کنم؟» به سمت خودتخریبی و شکستن دل دیگران و ویران کردن روابطش حرکت میکند. انگار بث دارد گذشتۀ مادرش را تکرار میکند. در اپیزود سوم سریال، خبرنگار از او میپرسد چرا شطرنج را دوست دارد. جواب میدهد: «چون در آن احساس امنیت میکنم. میتوانم کنترلش کنم و به آن چیره بشوم و قابل پیشبینی است. پس اگر صدمه ببینم تنها خودم مقصرم.»
در ادامۀ شکستی که در اپیزود ششم سریال اتفاق میافتد، الگوی خودویرانگر بث هم شدت پیدا میکند و ما اوجش را میتوانیم ببینیم.
همچنین بخوانید: تحلیل روانشناسی فیلم گل صحرا
مادر و پدر بث در فیلم گامبی وزیر
زنی که بث را از پرورشگاه آورده است او را همراهی میکند. به او یاد میدهد که زندگی فقط شطرنج نیست. کمکش میکند بعد از شکستی که توی اپیزود سه میخورد، خودش را جمع و جور کند و به مسابقههایش ادامه دهد. او نقش مهمی در انعطافپذیری شخصیت بث دارد و ماجرای مرگش، از یک طرف و از طرف دیگر بیمسئولیتی شوهر او برای بث گران تمام میشود. وقتی مرد آمده تا خانهاش را از بث بگیرد، بث بیمسئولیتی او در قبال خودش را به رخش میکشد و در نهایت مجبور میشود خانه را از مرد بخرد.
این بیمسئولیتی را پیش از این، بث در رابطه با پدر واقعیاش نیز تجربه کرده بود. برای همین است که بیاعتناییهای مرد، از اول سریال او را اذیت میکند. در این سکانس، انگار بث دارد به پدر واقعیاش هم اعتراض میکند. پدری که او را به دنیا آورده اما مسئولیت متعاقب آن را فراموش کرده است.
تجربۀ هیجانی بث در مینی سریال گامبی وزیر
چیزی که در نهایت باعث تجربۀ هیجانی بث میشود و او را رهایی میبخشد، علاقهای است که نسبت به آقای شایبل دارد. در قسمت پایان، وقتی میبیند که آقای شایبل تمام موفقیتهای او را روی دیوار چسبانده و به او افتخار میکرده است، به گریه میافتد. آقای شایبل از ابتدا به بث اهمیت داده و شطرنج را یادش داده و او را معرفی کرده تا پیشرفت کند. شاید اگر آقای شایبل در مسیر بث قرار نمیگرفت، ما شاهد شکوفایی استعداد او نبودیم. این رابطۀ جدید و البته رابطهای که بث با دوست پرورشگاهیاش دارد، تأثیر زیادی روی مسیر موفقیتش میگذارند.
بث با کمک دوستش تصمیم میگیرد به نیمۀ تاریک و پنهان خودش و گذشتهاش رجوع کند و یک بار دیگر گذشته را بازخوانی کند. در این بازخوانی و ترمیم است که میتواند میل ناخودآگاهش به خوردن الکل را در شب مسابقه کنترل کند و رقیبهای سرسختش را ببرد و نبوغش را به تماشا بگذارد.
در سکانس پایانی، وقتی بث به پارک میرود تا با پیرمردها بازی کند، روبهروی مردی مینشیند که نگاه کردنش شبیه به آقای شایبل است. حتی حالت کلی چهرهاش. انگار در پایان، بث با این کار میخواهد از آقای شایبل که دیگر نیست و او را تنها گذاشته است، قدردانی کند. جایی که او انگار با خودش در صلح است.
درباره سجاد طحان پور
من سجاد طحانپور، دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد روانشناسی بالینی در دانشگاه علم و هنر هستم. تحصیلات کارشناسیام را در رشتهی روانشناسی و در دانشگاه اصفهان گذراندهام و از سال 1400 به عنوان نویسندهی بلاگ و از سال 1401 به عنوان مدیر محتوایی با کلینیک آگاه همکاری کردهام. سال 1398 با رویکرد روانپویشی فشرده و کوتاهمدت آشنا شدم و در دورههای آموزشی مرتبط با آن شرکت کردم؛ همچنین درمان فردیام را با این رویکرد آغاز کردم. در ادامهی مسیر آموزشم، با درمان مبتنی بر ذهنیسازی و دلبستگی آشنا شدم و از سال 1400 دورههای آموزشی مربوط به آن را با دکتر سعید قنبری گذراندم. مطالعات من در زمینهی روانکاوی، نوروساینس، روانشناسی اجتماعی و تحولی با هدف آشنایی بیشتر با رویکردهای روانتحلیلی و روانپویشی بوده و هماکنون ضمن دریافت درمان تحلیلی و گذراندن دورههای آموزشی مربوط با آن، به عنوان درمانگر تحت نظارت سوپروایزر کارم را آغاز کردهام. انتقال دانش روانشناختی به عموم مردم با سطح دسترسی متفاوت به خدمات روانشناختی از اهداف من بوده و همواره سعی کردهام از طریق برگزاری جلسات آموزشی، نوشتن بلاگپست و دیگر فرمهای محتوایی دانشم را به اشتراک بگذارم. برگزاری جلسات کتابخوانی، جلسات آموزش گروهی با محوریت دلبستگی و روابط عاطفی و مهارتهای ارتباطی، رویدادهای روانشناسی با محوریت دلبستگی و تحلیل فیلم از دیگر اقدامات من در این راستا بوده است. در کنار روانشناسی، ادبیات و سینما از علایق من است و تجربههایم در زمینهی داستاننویسی و ویراستاری برای انتقال محتوا به کمکم آمده که حاصل آن را میتوانید در بلاگپستها بخوانید. از خواندن نظرات شما پیرامون بلاگپستها خوشحال میشوم و به آنها پاسخ خواهم داد.
نوشتههای بیشتر از سجاد طحان پور
دیدگاهتان را بنویسید