خشم و سیاست
(جان فردریکسون پاسخ میدهد.)
فهرست محتوا:
Toggleمسئله
“فکرم درست کار نمیکنه. تو کشورم اینترنت رو قطع کردن و در نتیجه جلسات رواندرمانی با اختلال روبه روشدن. حتما میدونید در کشور *** چه اتفاقی افتاده.”
من پیامهای زیادی از افرادی که میگویند این روزا بدن درد، و افسردگی شدیدی را تجربه میکنند و نمیتوانند روی وظایف روزانهی خود تمرکز کنند دریافت کردهام. در این موقعیتها چگونه میتوانیم کارکرد طبیعی خود را بازیابی کنیم؟
تمهیدات
با تشکر از تعداد بسیار زیادی از همکارانی که پیامهایی با محتوایی شبیه به این برای من فرستادند.
تقریباً در تمام کشورهای دنیا ما شاهد اقسامی از بیعدالتی سیاسی هستیم: کشته شدن یک زن توسط پلیس، اقلیتهایی که در جنگی که ساخته آنها نیست به کام مرگ فرستاده میشوند، یا دیگر اقلیتهایی که به اردگاههای کار اجباری فرستاده میشوند تا برای سالها شستشوی مغزی شوند، افرادی که به زعم گروه حاکم متعلق به طبقه اجتماعی اشتباهی هستند مورد تجاوز و کشتار قرار میگیرند و متجاوزان و قاتلان آنها آزاد و مبری از مجازات میشوند. همین الان هزاران پاکستانی خانه و کاشانه ی خود را به خاطر تغییرات اقلیمیای که لزوماً خودشان سازندهی آن نبودهاند از دست دادهاند.
همهی اینها میتواند هرکسی را که با بیعدالتیِ تولید شده توسط رهبران و دولتهایی که قرار بوده در وهله اول ضامن عدالت باشند، مواجه میشود را خشمگین کند.
در مواجهه با این خشم، همانطوری که شما در سئوال خود به آن اشاره کردید؛ بعضی از افراد افسرده میشوند و از نشانههای فیزیولوژیک رنج میبرند. بعضی توانایی تمرکز روی کار خود را از دست میدهند چرا که قلب و ذهنشان روی رنجی که شاهد و متحمل آن هستند متمرکز است. چطور میتوانند به چیز دیگری فکر کنند وقتی که خودشان و کسانی که به آنها تعلق خاطر قلبی دارند، قربانی بیعدالتی هستند. بیعدالتیای که نه توسط طبیعت، بلکه توسط انسانها، همسایههایشان و دولتِ خودشان به آنها تحمیل شده است.
بحث اصلی
بعضی رواندرمانگران اعتقاد دارند که ما باید سیاست را بیرون از اتاق درمانی نگه داریم. اما چنین چیزی ممکن نیست. بیعدالتی در اتاق درمان ناپدید و متوقف نمیشود. همانطور که اریک فروم در کتاب خود به نام “جامعه عاقل” مطرح میکند. چیزی به نام جامعه عاقل وجود ندارد. هر جامعه ای که از انسانها تشکیل شده باشد همواره دیوانه است.
سئوال اصلی اینست که : اشکال دیوانگی در هر جامعه ای به چه صورت است؟ ما از چه دروغ هایی برای انکار دیوانگی جامعه خود استفاده میکنیم؟ و به عنوان روان درمانگر، ما چگونه میتوانیم به بیماران خود کمک کنیم آن دروغ ها را ببینند تا بتوانند از بند آن دیوانگیای که جامعه از آنها میخواهد آنرا فروبرند و درونی کنند رهایی یابند؟
دیدن دیوانگی در فرهنگهای دیگر به مراتب آسان تر است. با این وجود هیچ جامعه و فرهنگی مبری از دیوانگی نیست. تقریباً در هر فرهنگی میتوان ردی از استفاده از مکانیسم دلیل تراشی برای توجیه: توزیع نابرابر ثروت، خشونت علیه فقرا به سبب فقر و سوء رفتار با زنان، اقلیتها و کودکان یافت. خشمی که ما نسبت به خشونت نهادینه شده تجربه میکنیم ناشی از نوروز نیست.
درواقع این نشانه سلامت روان ماست. جسارت و شجاعت زیادی به لحاظ احساسی لازم است تا دست از انکار بکشیم و سپس دلیل تراشیهای سابق در جهت توجیه خشونتهای فرهنگی رایج را زیر سئوال ببریم؛ آنهم بدون توجه به اینکه چه کسی در حال تلاش برای توجیه ظلم است.
در همین چند روزِ گذشته یک رهبر مذهبی مهم دستور داد مردان جوان به جنگ بروند و دست به کشتار مردم بزنند تا به بهشت بروند. یک رهبر دیگر از کشتن مردم معترض در خیابان حمایت کرد. یک رهبر دیگر استفاده از اردوگاههای کار اجباری برای حبس و مجازات یک گروه اقلیت را توجیه کرد. در آمریکا بسیاری معتقدند که وقوع یک جنگ داخلی ضروریست تا طرفداران حزب مقابل را از بین ببرند. رهبرانی که باید حقیقت را به زبان بیاورند غالباً دروغ میگویند و از ما میخواهند تا دروغهایشان را به نام وطن پرستی، اتحاد و صلح باور کنیم. اما دروغ هرگز نوید بخش صلح نیست. آنها همواره مطمئن میشوند که ما درگیر جنگ دائمی با واقعیت باقی میمانیم. اگر دروغ بگوییم نمیتوانیم با حقیقیت پیوند برقرار کنیم.
بنابراین ما به عنوان درمانگر باید حقیقت را درباره دروغهای جامعهی خود به زبان بیاوریم. و البته باید نسبت به درمانجویانی که نسبت به دروغهایی که انسان ها را میکشد خشمگین هستند حمایت گر باشیم. بدین طریق است که درمانجویان دیگر مجبور نیستند از خشم خود پرهیز کنند و آنرا تبدیل به افسردگی کنند. در عوض میتوانند خشمشان را در مسیر یک حرکت سیاسی موثر کانالیزه کنند. و این خشم باید به واقعیت پیوند بخورد:
” تغییر نیازمند تلاش زیاد، زمان کافی و تداوم و پافشاری است. از این رو مهم است که تو با خشم خودت در تماس باشی تا بتوانی انرژی لازم برای مبارزه سیاسی را بدست بیاوری.”
و همچنین لازم است به خاطر داشته باشیم که خشم نسبت به خشونت و بیعدالتی مبتنی بر عشقِ به حقیقت و اعتقاد به این باور که دموکراسی متعلق به همه و نه فقط افراد برگزیده است میباشد. اگر ما از خشممان به غلط و علیه دیگران استفاده کنیم، ما همان مشکلی را میآفرینیم که تلاش میکنیم آنرا حل کنیم.
سخن پایانی
به تمام کسانی که از سرتاسر دنیا با این دغدغه به من پیام دادهاید میگویم: شما تنها نیستید. در هر جامعه و فرهنگی دروغهایی وجود دارد که باید آنها را افشا کنیم. آن دروغها در ما تولید خشم میکنند زیرا به اعتماد ما نسبت به دولت و رهبرانمان خیانت میکنند. اما وقتی که ما خشممان را به نیرو محرکهی یک اقدام سیاسی موثر تبدیل میکنیم، در طول زمان تغییرات مطلوبمان رخ خواهند داد. هرچه افراد بیشتری حقیقت را ببینند، اکثریت مردمی که خواهان غلبه حقیقت هستند زودتر برمیخیزند.
و هنگامی که امپراطور برهنه و تهی از دروغ های خود شد رهبران و دولتهای جدیدی پدیدار میشوند و اشکال بهتری از دموکراسی امکان ظهور پیدا میکند. اما حتی دموکراسی نیز چیزی شکننده است زیرا که دموکراسی یک چیز نیست بلکه توافقی بین آحاد مردم بر سر حفظ حقایقی خاص است. و اگر ما به عنوان مردم از حمایت و ایستادگی بر سر نگه داشتن آن حقایق دست برداریم، حتی یک دموکراسی نیز میتواند متزلزل شود و همانطور که پیشتر دیدیم سقوط کند.
از نقطه نظر روانشناختی، خشم نسبت به بیعدالتی نه یکی از نشانههای فرد نورتیک که یکی از نشانه های سلامت روان است. احساس و تجربه این خشم برای سلامت روان انسان ضروریست و کانالیزه کردن و هدایت این خشم به حرکات سیاسی موثر میتواند به شما و کشورتان کمک کند.
هیچ دروغی تا ابد دوام نمیآورد. از آنجایی که دروغها با واقعیت در نزاعاند نهایتاً واقعیت پیروز میشود. در این بین این نقل قول از شاعر شهیر مولانا را به خاطر بسپارید: “تو برای خزیدن آفریده نشدی، پس نکن. به تو بال برای پرواز دادهاند. پرواز کن” دروغ گوها از شما میخواهند بخزید. سرنوشت محتوم شما این نیست.
جان فردریکسون
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
سپاس فراوان از شما و جان فردریکسون عزیز
چقدر بخاطر این خشم مورد بی مهری انسان های منفعل دلیل تراش واقع شدیم.