یک نگاه تحلیلی به دگماتیسم و افراط گراییِ شرورانه
فهرست محتوا:
Toggleبیان مسئله
یکی از مهمترین چیزهایی که من آموخته ام اینست که:
اختلالات شدید شخصیتی همواره روشهایی برای استتار و مخفی شدن پیدا میکنند.
هیچ کس باخودش فکر نمیکند که “من یه آدم سادیست هستم” یا ” من یه خودشیفته شرور هستم”.
این افراد یک سیستم فکری یا یک گروه اجتماعی پیدا میکنند که شنیع ترین و شدید ترین و مخرب ترین و مورد نفرت ترین امیال و تکانههایشان را نه تنها تایید میکند، بلکه حتی به چشم فضیلت به آنها نگاه میکند.
سمی ترین و مشمئز کننده ترین آدمهای دنیا خودشون رو متقاعد کردند و فکر میکنند که برای چیزی که درسته و حقیقت میجنگند.[مثال این مورد را میتوان در بین گروههای ایدئولوگ افراطی مثل افراد درگیر در احزاب فاشیستی(مثل نازی ها) پیدا کرد.
یا به عنوان نمونهی معاصرتر میتوان به جنایات و شرارتهایی که افراد درگیر و عضو گروه تکفیری داعش علیه گروههایی که به زعم خودشان نماد تمام پلیدی های بودهاند اشاره کرد. تبعیت و همنوایی و گزاره مامور معذور است تنها یکی از تبیین های احتمالی برای تویجه شرارت افسار گسخیته رخ داده در جنایتهای اینچنینی بوده است. تبیین دیگر بلاشک ریشه در موضوعات روانشناختی و درون روانی افراد دارد. که شدلر ذیل این مطلب سعی در ارائه تبیینی از این جنس دارد.
آنها راهی را پیدا میکنند تا بی رحمی و شقاوتشان برای حمله به دیگران، آزادانه افسار و عنان را به دست گرفته و بتوانند با بی رحمی و شرارت با دیگران رفتار کنند. علاوه بر این آنها همواره متحدانی پیدا میکنند که تشویق و تاییدشان کنند. متحدانی که آنها نیز فکر میکنند در طرف تمام درستی ها و حقایق ایستاده اند. و ضرورت گروهی بودن این مسئله به لحاظ ماهیتی نیز در همین است.
تحلیل تخصصی
برای آن دسته از همکارانم که به دنبال توضیحات تئوریک بیشتر و مباحث تکمیلی هستند. مکانیزم های روانشناختیِ دخیل در این فرایند شامل: دوپاره سازی، فرافکنی و همانندسازی فرافکن میباشند.
دوپاره سازی به این معنا که فرد ظرفیت شخصیِ خودش برای تنفر، ظلم، و میل به تخریب گری را نمیشناسد. این افراد نسبت به حضور و وجود بدی در درون خودشان نوعی کوری دارند.
در عوض، آنها این بدی درونی را به یک دیگریِ خاص به صورت هدفمند فرافکنی میکنند. و حالا این شخص دیگر به واسطه استفاده از دفاع فرافکنی به مثابه انبار و مخزن تمام چیزهای بد و شر دیده میشود و نابود کردنش ضرورت دارد. این سهم دفاع پروجکشن در این میکانیسم است. اکنون و بدین طریق فرد در رها کردن شرارت و نفرت درونی خودش نسبت به شخص دیگر که حالا به واسطه فرافکنی به عنوان یک موجود هیولاگون و دیوصفت دیده میشود و باید نابود شود کاملاً احساس محق بودن دارد.
اگر شخصی فرافکنی روی او صورت گرفته، باید به واسطه تحریک شدن از موقعیت فعلی با عصبانیت و خشم پاسخ دهد؛ این مسئله نیز به عنوان تایید بیشتر بر اینکه وی چقدر نفرت انگیز و مخرب است تلقی میشود. (این چیزی است که ذیل مکانیسم دفاعی همانند سازی فرافکن قابل فهم و درک است؛ برای مطالعه بیشتر این مبحث میتوانید به کتاب فرهنگ جامع رواندرمانی پویشی فشردهی کوتاه مدت نوشته نات کوهن ترجمه؛ سمیه قیاسی و دکتر مهدیرضا سرافراز مراجعه کنید.)
نتیجه نهایی اینست که افراد با تمسک به برخی مکانیسم های دفاعی خاص میتوانند سادیسم، قصاوت، شرارت و نفرت خود را انکار کنند در حالی که همزمان در حالی پیاده سازی و عملی کردن این گرایشات درونی بدون کوچکترین بازداری ای هستند. و مادامی که چنین قصاوتی به خرج میدهند نیز تلقی شان از خودشان نیز این باشد که صد در صد در طرف درست و حقیقت ایستاده اند.
دیدگاهتان را بنویسید