ترس از صمیمیت ؛ چرا و چگونه؟
ترس از صمیمیت لزوما خودش را با اضطراب و وحشت نشان نمیدهد. وقتی از ترس از صمیمیت حرف میزنیم، باید آن را هر گونه رفتاری در نظر بگیریم که برای صمیمیت مانعتراشی میکند. صمیمیتی که دوست داریم شکل بگیرد اما انگار نمیتوانیم آن را شکل بدهیم. از آنجا که انسانها نیاز ندارند که همیشه و در همه حال با همه صمیمی باشد، گاهی پیش میآید که جلوی زیادی صمیمی شدن عدهای را بگیریم، اما ترس از صمیمیت وقتی معنا پیدا میکند که ما صمیمیت را احتیاج داریم. در واقع هم صمیمیت را میخواهیم و هم نمیخواهیم.
خیلی دور خیلی نزدیک
ترس از صمیمیت میتواند در این موقعیتها خودش را نشان بدهد.
۱. وقتی دیگران از احساس ما میپرسند.
فرقی ندارد احساس مثبت یا منفی. به ویژه اگر این احساس درباره خودشان باشد، پرسیدن از آن میتواند اضطرابآور و ترسناک باشد یا حتی ما را عصبی کند. گفتن احساسمان به دیگری، آن هم آدمی که برایمان مهم است، میتواند خطرناک تلقی شود. آیا او احساس من را خواهد پذیرفت؟ آیا دفعه قبل که درباره احساسم حرف زدم، قشقرق به پا شد و سردی به میان آمد یا اوضاع خوب پیش رفت؟
گاهی اوقات این سوالها دامنهی وسیعتری پیدا میکنند. تصور کنید در خانهای بزرگ شده باشید که همیشه ناراحتی تابو بوده. پدر و مادر شما همیشه شاد بودهاند و سعی داشتهاند هر گونه ناراحتی را از فضای خانه دور نگه دارند. احتمالا از بچگی زیاد بهتان گفته شده: «این موضوع که ناراحتی ندارد! پاشو شاد باش! دنیا دور بیشتر نیست!» یا مثلا «موضوع به این کوچکی که ارزش ندارد تو خودت را به خاطرش ناراحت کنی! اتفاقا باید شاکر باشی و با دیدن نیمه پر لیوان خوشحال باشی!»
برای چنین فردی طبیعی است که بترسد از ابراز ناراحتیاش. او یاد گرفته که ناراحتی را باید با احساسات مثبت بپوشاند. پس اگر جایی در زندگیاش شکست خورده یا دچار فقدان شده، نمیتواند ناراحتیاش را با دیگری در میان بگذارد. این خودش میتواند مانعی باشد برای ساختن رابطهای مفید و معنادار و البته احساس شادی که میتواند در بطن یک رابطه نزدیک وجود داشته باشد.
۲. وقتی پای باورها و تجاربمان وسط باشد
حرف زدن از باورها و تجربههایمان و به اشتراک گذاشتن آنها یکی از جنبههای صمیمیت است. وقتی صمیمیت وجود داشته باشد، انسانها بهراحتی میتوانند از تجربههای زندگیشان، خاطراتشان و افکارشان صحبت کنند. اما برعکس آن، میشود چیزی نگفتن. شاید برایتان پیش آمده که در جمعی باشید که اعضا را نشناسید یا احساس امنیت نکنید، به همان میزان ممکن است محافظهکارانه و حتی کمتر از باورها و تجاربتان حرف بزنید. طبیعی است که چون راحت نیستیم، احساس صمیمیت هم شکل نگیرد.
تصور کنید در رابطهای باشید و نتوانید به هر دلیلی از باورها و تجاربتان حرف بزنید. طرف مقابلتان فردی قضاوتگر باشد یا به هر دلیلی باورهایی که با باورهایش همسو نیستند را رد یا تحقیر کند. یا خودتان بترسید از اینکه قضاوت بشوید، یا اگر باورتان را در موردی بیان کنید با چشم دیگری به شما نگاه شود و ازتان فاصله بگیرند. در چنین شرایطی نمیتوان صمیمیت را به وجود آورد.
۳. وقتی پای نزدیکی فیزیکی در میان باشد.
ترس از نزدیکی فیزیکی (و نه لزوما رابطه جنسی) میتواند نشانگر ترس از صمیمیت باشد. اگر نزدیکی فیزیکی برایتان اضطرابآور و ترسناک است و در صورت نزدیکی فیزیکی نمیتوانید راحت باشید، احتمالا لازم باشد واکنشهای بدنتان در این موقعیت را بررسی کنید و کمک بگیرید.
در رابطه جنسی هم این ترس میتواند باعث موانعی در یک رابطه جنسی لذتبخش بشود. مشکلات زناشویی مردان و زنان گاهی به اضطراب آنها برمیگردد و ترس از صمیمیت یا وابستگی میتواند با تاثیر گذاشتن روی مغز و بدن، خودش را به شکل مشکلات جنسی نشان بدهد.
ترس از جدی شدن رابطه
ما انسانها علی رغم نیازمان به رابطه و تلاش برای رابطه ساختن، ممکن است در اعماق وجودمان آن را نخواهیم! باورش شاید کمی دشوار باشد اما اگر گذشتۀ سختی داشته باشیم و روابطی که اتفاقات خوبی توی آنها نیفتاده، ممکن است به رابطه و آدمها بدبین باشیم. این بدبینی و ضربههای قبلی را جمع کنید با نیازمان به رابطه و گاهی ترس از تنهایی. تمایل و شوق و ذوق داشتن برای تجربۀ عشق و صمیمیت و احساس نیاز به آن که یک نیاز طبیعی است، گاهی با تجربههای بد گذشته سرشاخ میشود.
اگر رابطه جدی بشود، آنوقت لازم است متعهد باشیم و گاردهایمان را پایین بیاوریم. جدی شدن رابطه مساوی است با بیشتر شدن انتظارات متقابل و البته نزدیکی و صمیمیت بیشتر. وقتی رابطهای جدی بشود و صمیمیت زیاد بشود، ما آسیبپذیر هم میشویم. جدی شدن رابطه هم میتواند ترسناک باشد اگر از صمیمیت بترسیم. همینطور متعهد شدن به کسی. گاهی دلیل ترس از ابراز عشق همین است.
نکند وابسته شوم؟
وابستگی را چطور تصور میکنیم؟ آیا منظورمان از وابستگی چسبیدن به دیگری خوب و بزرگ و کامل و تغذیه کردن از وجود او، مثل رابطۀ نوزاد و مادر است؟
آیا وابستگیای که از آن فرار میکنیم چیزی از جنس وابستگی کودک به بزرگترهاست؟ اینکه اگر وابسته شویم و طرف مقابلمان را از دست بدهیم از درون خالی میشویم و دیگر نمیتوانیم از پس خودمان بربیاییم؟ اگر رها شویم احساس بیارزشی و تنهایی شدید پیدا میکنیم؟ آیا ما از تجربه کردن مجدد اینها فرار میکنیم یا از صمیمیت با دیگری؟
ترس از وابستگی میتواند دلایل مختلفی داشته باشد که با کمک درمانگر میتوان به دلایل آن در تاریخ زندگی شخصیمان پی ببریم. گاهی نیازهای برطرفنشدۀ ما در دوران کودکی باعث میشوند ما به جای ساختن روابط صمیمی سالم که مرزها، احساسات و نیازها، متقابلا درک میشوند، درگیر روابط آسیبزا بشویم. ممکن است ناخودآگاه از طرف مقابلمان بخواهیم نقش مادر یا پدر نداشتهمان را بازی کند و خودمان را در برابرش همان کودک نیازمند آسیبپذیر ببینیم.
به گذشتهمان نگاه کنیم. چیزهایی که پشت سر نگذاشتهایم هنوز ما را همراهی میکنند. فرقی ندارد چقدر بزرگ شویم و با چه کسی رابطه برقرار کنیم.
بیشتر بخوانید:
- ما هرگز تنها نبوده ایم… !
- چرا وارد هر رابطه ای میشم آسیب می بینم و به سرانجام خوبی نمیرسه؟
- قربانی بودن
- ناقص سازی جنسی زنان در فیلم گل صحرا
- زود انزالی مردان چیست و چگونه درمان میشود؟
