وجدان سالم و ناسالم
وجدان در انسان نوعی ظرفیت احساس گناه است. وجدان قاضی درونی ما که درست و غلط بودن چیزها را مشخص می کند و به زندگی ما معنا می بخشد. گاهی اوقات وجدان تبدیل به یک هدف آرمانی می شود که ما برای رسیدن به آن تلاش می کنیم و گاهی تبدیل به صدایی درونی می شود که به ما می گوید فلان کار را نکنیم. وجدان ما را هدایت می کند تا اگر اعمالمان با ارزش هایمان هماهنگ بود آنها را تایید و در غیر این صورت آنها را رد کنیم. وقتی به کسی صدمه می زنیم احساس گناه می کنیم و سعی می کنیم آن صدمه را ترمیم و جبران کنیم. در نتیجه به عنوان پاداش برای رسیدن به آرمان های درونی مان احساس کنیم دوست داشتنی هستیم.
گاهی اوقات وجدان به جای اینکه ما را به سمت مسیر درست هدایت کند تبدیل به دیکتاتوری درونی می شود که قوانین بسیار سخت و تنبیه هایی سخت تر دارد. وجدان ناسالم باعث می شود ما به شکل غیرطبیعی احساس گناه را تجربه کنیم و خود را تنبیه کنیم و به خود آسیب بزنیم. تنبیه خود می تواند خفیف یا شدید باشد. مثلا مرد جوانی که در امتحان دانشکده پزشکی رد می شود به شدت احساس شرم می کند و بعد خودکشی می کند.
فهرست محتوا:
Toggleوجدان ناسالم یا سوپرایگو پاتولوژیک
وجدان ناسالم بدون اجازه و آگاهی ما از طریق همانندسازی با والد سرزنشگر یا بی توجه وارد سیستم درونی ما می شود. وجدان ناسالم آن بالا می نشیند و همه چیز را زیر نظر دارد و مدام ما را سرزنش می کند: دیدی زیادی محبت کردی؟ دیدی درساتو نخوندی؟ دیدی چون گفتی نمی تونی بهش پول قرض بدی ناراحتش کردی؟ و …. وجدان ناسالم بدون اینکه متوجه آن باشیم به ما می گوید تو مطلقا آدم بدی هستی چون به دوستت پول قرض ندادی.
هرچقدر این همانند سازی بیشتر باشد وجدان ناسالم تر می شود و در نتیجه خودتخریبی ما بیشتر می شود.
همانند سازی یعنی چه، و چطور اتفاق می افتد
کودک با تقلید از دیگران، در مورد آدم ها و محیط اطرافشان تجربیاتی به دست می آورد. این تقلید کردن هدفی کاملا انطباقی دارد. کودک با تقلید از دیگران یاد می گیرد در برابر دیگران و محیط چه انتظاری داشته باشد و چگونه به آن پاسخ مناسب بدهد. این تجربیات مکررا تکرار می شوند و تبدیل به عادت هایی می شوند که ساختار روان کودک را شکل می دهد.
گاهی اوقات والدین از طریق رابطه به کودک صدمه می زنند در نتیجه کودک از آنها عصبانی می شود اما می ترسد ابراز خشم به رابطه و والدین صدمه بیشتری بزند. بنابراین کودک احساس گناه می کند چون با خشم خود به والدین آسیب رسانده است. بنابراین این خشم را به خودش برمی گرداند تا از والدین محافظت کند.
“من به خاطر عصبانی شدن از مادرم احساس گناه نمی کنم. من تبدیل به مادرم میشم و به خاطر خشمگین شدن خودمو تنبیه می کنم.”
وقتی تکرار کردن این همانندسازی ها غیر ارادی و عادت شود فرد در بزرگسالی همان کاری را با خودش می کند که در کودکی والدینش با او می کردند. اگر در کودکی والدین سرزنشگری داشتیم که برای هر چیزی ما را سرزنش می کردند امروز به جای آنها خود را سرزنش می کنیم. اگر والدین در کودکی نسبت به احساسات و دردهای ما بی توجهی کردند امروز ما همانند آنها نسبت به دردها و احساساتمان بی توجهی می کنیم.
احساسات همانقدر که می توانند ما را به مسیر درست راهنمایی کنند و پاسخ هایی که به اتفاقات زندگی می دهیم را تنظیم کنند، به همان میزان می توانند در شکل ناسالم ما را از مسیر درست دور کنند. تجربه احساس گناه سالم تضمین می کند که به دیگران آسیب نزنیم و ما را به مسیر انسانیت بازمی گرداند.
بیشتر بخوانید:
درباره حدیث نیک اندیش
من حدیث نیک اندیش هستم. دانشآموخته انستیتو روانپزشکی تهران؛ و کارشناسی در دانشگاه سمنان، رشته روانشناسی بالینی تحصیل کردهام. همیشه به دنبال دیدی گسترده برای تبیین اختلالات روانی بودم؛ در نتیجه برای ادامه تحصیل در دوره کارشناسی ارشد، روانشناسی سلامت بهترین گزینه بود تا بار دیگر اختلالات روانی را از دیدگاه جسم و بدن بررسی کنم. در کنار روانشناسی سلامت، به رویکردهای درمانی پویشی و تحلیلی علاقهمندم. زمینههای مطالعات من بیشتر در زمینه رویکردهای پویشی مخصوصا رواندرمانی پویشی کوتاه مدت فشرده (ISTDP) است. نوشتن از مسائل روانشناختی و بازگویی آنها به زبان ساده برایم اهمیت زیادی دارد؛ معتقدم هرچقدر عموم مردم در این باره بیشتر بدانند بیشتر میتوانند در روابط و زندگی روزمره سالمتر رفتار کنند. حتی اگر نوشتههایم تغییری ایجاد نکند میتواند تلنگری باشد برای کسانی که به دنبال آگاه شدن از زندگی درونیشان هستند.
نوشتههای بیشتر از حدیث نیک اندیش
دیدگاهتان را بنویسید