عقل و دل؛ گوش دادن به حرف دل یا عقل؟
حواسم بود وقتی دیدمش حسابی منطقی برخورد کنم؛ مثل یه آدم عاقل! اما نمیدونم چی شد؟! چی شد که وقتی پیشش رفتم نتونستم… انگار عقل از سرم پرید! اون منطقی که بارها بالا پایین کرده بودمش و حرفهایی که صدبار با خودم مرورشون کرده بودم، همه از یادم رفت! مثل اون بیتی که جناب سعدی میفرماید:
سخن ها دارم از دست تو بر دل
و لیکن در حضورت بی زبانم
واقعاً چرا؟ چرا گاهی توی موقعیتهای مختلف اینطوری میشه؟ چرا چیزی که با عقلمون صدبار مرورش کردیم، در لحظهی عمل یه جور دیگه میشه و احساس و دل چیره میشه؟!
انگار یه حلقهی مفقودهای هست. یه کلید گمشده که اگر دستمون باشه، انگار زمام عقل و هوشمون دستمونه!
اما آیا واقعاً همچن کلیدی وجود داره؟ آیا میشه ما زمام عقل و هوشمون رو به دست بگیریم و به اصطلاح حواسمون همیشه جمع باشه؟!
برای اینکه جواب این سؤالات رو پیدا کنیم، پیشنهاد میکنم اول با دو کلیددار ذهن آشنا بشیم: عقل و دل!
دریافت مشاوره روانشناسی از کلینیک روانشناسی آگاه
فهرست محتوا:
Toggleعقل و دل
برای همهی ما واژههای عقل و دل خیلی آشنا هست. مثلاً خیلی وقتها شنیدیم: “سعی کن عاقلانه رفتار کنی و تصمیم بگیری!”، یا ” ببین دلت چی میگه! به حرف دلت گوش کن!”. خب، حالا این عقل و دل یعنی چی؟ به چی اشاره دارن این دو واژه که به “ظاهر” در تضاد با هم هستن و در ادبیات و بیان روزمره، در مقابل هم قرار میگیرن؟
عقل و دل روزی ز هم دلخور شدند
هر دو از احساس نفرت پر شدند
…
حرف حق با عقل بود اما چه سود
پیش دل حقانیت مطرح نبود
عقل با او منطقی رفتار کرد
هرچه دل اصرار، عقل انکار کرد
کشمکش ها بینشان شد بیشتر
اختلافی بیشتر از پیشتر (مولانا)
خب باید بگم همه چیز به ذهن ما بر میگرده!
ذهن ما شامل دو بخش عقلانی و عاطفی (هیجانی) هست؛ همون عقل و دل. وقتی با رویداد یا تجربهای روبهرو میشیم، هر کدوم از این بخشها، ماجرا رو از دید خودشون بررسی و تحلیل میکنن. بنابراین، در هر تجربه، ما یه تحلیل دلی یا هیجانی داریم، و یه تحلیل عقلانی. تحلیل هیجانی رو میگن “پردازش هیجانی” و تحلیلی که از روی تعقل و فکر باشه میگن “پردازش عقلانی”.
حالا اینکه بخشهای هیجانی و عقلانی چطور کار میکنن و با هم در ارتباط هستن رو در بخش بعدی میخونیم.
پردازش هیجانی در مقابل پردازش عقلانی؛ تقابل عقل و دل
بخش هیجانی یا تجربهای ذهن ما از همون زمان تولدمون، وقتی هنوز توانایی تفکر و تحلیل منطقی نداشتیم فعال بوده و وقتی تجربه یا محرک درونی (مثل گرسنگی) یا بیرونی (مثل سر و صدای زیاد) بر ما وارد میشده، سعی میکرده رفتار ما رو در جهتی هدایت کنه که نیازهای ما تأمین بشه (تأمین لذت) و تنشها و تهدیدها ازمون دور بشه (دفع درد) و ما حفظ بشیم؛ یعنی ضامن بقای ما بوده و هست. این بخش از ذهن ما، که با حالات هیجانی ما حین تجربه و تحلیل عاطفی اون در ارتباطه، “سیستم پردازش هیجانی (تجربه ای)” نامیده میشه.
اما بعد از اون، و وقتی به لحاظ جسمانی رشد کردیم و تونستیم در محیطمون جستجو کنیم و اطرافمون رو بشناسیم، بخش عقلانی ذهن، در کنار بخش هیجانی به راه میافته و کارش این هست که با منطق و استدلال، موقعیت رو تحلیل کنه و ببینه با توجه به موقعیت موجود، چه کاری درست و مناسب هست؛ تا صرف اینکه نیازمون برطرف بشه رفتار نکنیم. پس، بخش عقلانی ذهن ما در هر تجربه یا موقعیت، اون رو آگاهانه بررسی و تحلیل منطقی میکنه، بدون توجه به جنبههای عاطفی تجربه. این بخش تحلیلگر عقلانی ذهن ما “سیستم پردازش عقلانی” نامیده میشه.
ارتباط دوسویهی این دو نظام ذهن در نهایت موجب میشه که ما رفتاری رو انجام بدیم که نیازمون رو برآورده کنه یا تأمین اون نیاز رو به تعویق بیاندازه.
یک مثال از تقابل عقل و دل
مثلاً من گرسنه هستم و در موقعیتی قرار دارم که یک نفر در اون نزدیکی غذایی از رستوران گرفته و میخواد منزل ببره. بخش تجربهای (هیجانی) ذهن من، متوجه تجربهی گرسنگی من شده. از طرفی حس بویایی من بوی غذا رو دریافت کرده، و چشم من ظرف غذا رو دست اون فرد دیده. در نتیجهی تحلیل این تجربه، این سیستم پردازش، برای رفع تجربهی ناخوشایند گرسنگی، من رو هدایت میکنه که برم غذا رو از اون فرد بگیرم و شروع به خوردن کنم چون خیلی گرسنه هستم. و ازش بخوام یه غذای دیگه بگیره. (اما من این کارو نمیکنم! چراش رو بعد میفهمیم!)
حالا اگه قرار بود اول بخش عقلانی ذهن کار کنه یا فقط همین بخش میخواست دربارهی رفع گرسنگی من راه حل پیدا کنه میگفت: صبر کنم، یه رستوران مناسب پیدا کنم و هر جایی غذا نخورم؛ بعد منوی غذا رو ببینم و غذای دلخواه یا غذایی که برای بدنم مفید هست رو انتخاب کنم، به شرطی که پول کافی رو برای خرید غذا داشته باشم؛ بعد هم دستهام رو شسته باشم و بعد با آداب مناسب مشغول خوردن غذا بشم. در این صورت اگر من میخواستم بر مبنای تمام قواعدی که ذهن عقلانیام میگه عمل کنم، شاید باید چند ساعت گرسنه میموندم!
اما حالا ذهن من تصمیم میگیره بین این دو تعامل و تعادل برقرار کنه و من رو هدایت میکنه به اینکه به اولین رستورانی که اون نزدیکی هست برم، اولین غذا در منو که هزینهی پرداختش رو هم دارم، انتخاب کنم، با یه دستمال دستم رو تمیز کنم و شروع کنم به خوردن غذا. شاید هم اگر خیلی گرسنه و در حال ضعف بودم، به صاحب رستوران میگفتم: نمیتونم منتظر سفارش غذا باشم؛ لطفاً از غذایی که آماده دارید یا سریع آماده میشه، برام بیارید، دارم از حال میرم!
همچنین بخوانید: منطقه امن در روانشناسی چیست؟
چرا در لحظهی آخر دل در مقابل عقل پیروز میشود؟
در بخش قبل یک مثال ساده زدم تا ببینیم عملکرد و تعامل دو سیستم هیجانی و عقلانی به چه شکلی هست. حالا یه مثال پیچیدهتر میزنم.
تجربهای رو فرض کنید که دوستتون، به طور نا به جا، شما رو بابت کاری مقصر دونسته و خیلی بد سرزنشتون کرده. شما با اینکه دوستش دارید، از دستش عصبانی هستید و غمگین شدید، تصمیم گرفتید دیگه باهاش حرف نزنید و حتی قطع رابطه کنید. بعد از چند روز دوستتون برای عذرخواهی میاد و ازتون میخواد تا ببخشیدش. شما قبل از روبهرو شدن با اون، بارها با خودتون تکرار کردید که نباید دیگه باهاش صحبت کنم، نباید حتی حرفش رو بشنوم، نباید ببخشمش، و…؛ اما وقتی باهاش روبهرو میشید اوضاع یه جور دیگه میشه؛ خلاف اون چیزی که با نظام عقلانیتون قبل از موقعیت بارها تحلیل کرده بودید. شما به حرفهای اون گوش میدید و خودتون هم دربارهی احساستون باهاش حرف میزنید و…؛ اما چرا؟
پاسخ اینه: چون در لحظهی تجربه، اول “سیستم پردازش هیجانی” خیلی نیرومند و البته سریع شروع میکنه به تحلیل تجربه و پیامهایی که از حواس دریافت شده؛ بعد با مقایسهی اون تجربه با تجربیات قبلی، و احساساتی که حین تجربه برامون پدید اومده، به صورتی که ما متوجه نمیشیم (ناهشیار)، ما رو به سمت رفتاری هدایت میکنه که تنشمون رو کم کنه یا نتیجهی خوشایندی برامون داشته باشه.
اما در مقابل، سیستم عقلانی، برای بررسی جوانب مختلف تجربه، نیاز به تفکر و تحلیل منطقی داره، تا آگاهانه رفتار درست رو انتخاب کنه. پس عملکردش زمانبر و کُند هست! بنابراین، سرعت عمل نظام هیجانی و اینکه حامل انرژی احساسات و نیروی انگیزش برای انجام رفتار هست، باعث میشه خیلی قوی و تیز و زودتر از نظام عقلی عمل کنه و حتی تحلیل نظام منطقی ما رو در موقعیت تحت تأثیر قرار بده.
آیا پیروزی دل به معنای عمل بدون تأمل هست؟
به عنوان آخرین قسمت این متن، میخوام یه سؤال بپرسم که البته در طول متن هم اشاراتی بهش شده! به نظر شما، اینکه سیستم هیجانی ما خیلی قوی و اثرگذار هست و سریع عمل میکنه، طوری که ما متوجه کارکردش نمیشیم، به این معنی هست که ما هر چی که دلمون در لحظهی تجربه میگه انجام میدیم؟
نه! اولاً که اطلاعات بخش هیجانی ما توسط نظام عقلانی ما هم بررسی میشه تا هر کاری رو برای رفع نیازمون نکنیم. چون اگر قرار باشه ما فقط بر اساس آنچه هیجانمون در لحظه میگه عمل کنیم، صرفاً غریزی و بدون فکر عمل کردیم (اصطلاحاً تکانهای رفتار کردن) که این میتونه پیامدهای ناگواری برامون داشته باشه! (تو مثال غذا، اگه ما برای رفع گرسنگی غذای یک نفر دیگه رو ازش بگیریم چه اتفاقی میافته؟!)
ثانیا اگر ما لحظه به لحظهی تجربهمون رو درک کنیم و به تمام احساساتی که در اون تجربه داریم توجه کنیم، و اجازه بدیم که انرژی اون احساسات در ما جریان پیدا کنن، دیگه نه احساسمون رو در موقعیت سرکوب میکنیم و نه بدون فکر رفتار میکنیم؛ و علتش این هست که با تجربهی تمام احساساتمون حین تجربه، سرعت پردازش هیجانی رو کم میکنیم و با نیرویی که هیجانات برامون فراهم میکنن، رفتاری رو انجام میدیم که برآیند توجه به همهی احساسات ما در اون موقعیت هست؛ نه فقط یک احساس.
مثال دیگر از عقل و دل
در مثال روبهرو شدن با دوستمون که رفتار نادرستی با ما داشت و ما عاقلانه تصمیم گرفته بودیم باهاش قطع ارتباط کنیم و دیگه جوابش رو ندیم: وقتی او برای عذرخواهی اومد، اگر نظام پردازش هیجانی من ضعیف عمل کنه و من فقط بر اساس خشمی که نسبت بهش داشتم رفتار کنم، ممکنه سرش داد بزنم یا شروع کنم به اینکه بهش توهین کنم؛ اگر فقط بر اساس غمی که داشتم رفتار کنم، ممکنه ناامیدانه سکوت کنم و پر از بغض بشم و حتی گریه کنم؛ و اگر فقط بر اساس احساس دوست داشتن و عشق رفتار کنم، که خیلی سریع اون رو میبخشم ولی ته دلم هنوز ناراحته! اما!
اما اگر تمرین کرده باشم که به تمام احساساتم در تجربه توجه کنم، اون وقت تمام احساسات خشم، غم و عشق رو با هم تجربه میکنم و سیستم پردازش هیجانی من هم، همهی این احساسات رو در پردازش و تحلیل خودش داخل میکنه و من رو به سمت رفتاری سوق میده که نیاز درونی من برای رفع تنش و ناراحتی رو برآورده میکنه. و من عذرخواهی او رو میشنوم، و بعد دربارهی احساس خشمم نسبت به او با رفتاری که انجام داد صحبت میکنم، و میگم که چقدر غمگین شدم و انتظار چنین رفتاری رو نداشتم. اطلاعات این تحلیل مورد تأیید سیستم عقلانی من قرار میگیره و من آگاهانه رفتاری رو انجام میدم که هم نیاز احساسیم رو برآورده کرده، و هم عاقلانه بوده!
دریافت مشاوره از روانشناس آنلاین کلینیک آگاه
2 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
خیلی خوب….فقط اگر مقاله تکمیلی در جهت کنترل احساس خشم که در حال حاضر مبنای تصمیم گیری و رفتار بسیاری از ما شده ارایه کنید ممنون میشم
ممنونم.
در خصوص هیجان خشم، نوشته ها یا مقالاتی توسط سایر دوستان نوشته شده که در کانال تلگرامی کلینیک آگاه، با جستجوی کلمه ی «خشم»، قابل بازیابی هست. اما به دیده؛ انشاءالله در خصوص شیوه ی درست تجربه ی هیجان خشم (و نه کنترل خشم😊) مقاله ای ارائه خواهم کرد.