گونهای خاص از انتخاب ابژه در مردان
زیگموند فروید در مقالهی ” گونهای خاص از انتخاب ابژه در مردان” با عنوان فرعی مباحثی در باب روانشناسی عشق، در یک تعریف روانکاوانه از شرایط لازم برای عشق ورزی مینویسد: “شرایطی که بر انتخاب ابژه و نیز شیوهی افراد در هماهنگ کردن مطالبات تخیل خود با واقعیت، تاثیر گذارند.”آنچه از این تعریف بر میآید اینست که اولاً عشق در نگاه روانکاوی دربارهی انتخاب ابژه، موضوع یا دیگری است. و ثانیاً این انتخاب به نحوی پیدا کردن ابژه نیست، بلکه بازیابی ابژه است. به همین سبب است که در نظر فروید از “شرایط عشق ورزی” هماهنگ کردن موضوع عشق جدید (بیرونی) با ابژهی عشقی که از قبل در تخیل و ساحت فانتزی قرار دارد میباشد.
فروید در این مقاله که میتوان آنرا کوششی بر روانکاوی عشق به حساب آورد؛ اولین پیش شرط لازم برای عشق ورزی، یعنی “انتخاب ابژه” را دستمایهی تحلیل قرار میدهد و با استناد به کیسهای بالینی و مشاهدات خود از افراد نوروتیک به گونهای خاص از انتخاب ابژه در مردان اشاره میکند و میکوشد درمورد آن تحلیلی روانکاونه ارائه دهد. آنچه در ادامه میآید اشارهی فروید به این موارد خاص از انتخاب ابژهی رمانتیک در برخی مردان نوروتیک و تحلیل روانکاوانهی آن است.
فهرست محتوا:
Toggleمثلث عشقی
اولین پیش شرط عشق ورزیدن که فروید در این مقاله آن را بررسی میکند ضرورت و لزوم وجود یک “شخص سوم دلآزرده” است. یعنی شخص عاشق، هیچ گاه زن آزادی را به عنوان ابژهی عشق بر نمیگزیند-یعنی دختری ازدواج نکرده یا زن متاهلی که مستقل و جداست- بلکه فقط زنی را انتخاب میکند که مرد دیگری به عنوان شوهر، نامزد و یا دوست، ادعای تملک او را دارد. حتا در مواردی، این پیش شرط چنان محکم و قوی به نظر میرسد که یک زن ممکن است تا زمانی که به هیچ مردی تعلق ندارد، با بی اعتنایی و حتا پس زدن این شخص مواجه شود، اما به محض آنکه وارد رابطه با مرد دیگری شد، به ابژهی احساسات پرشور او تبدیل میشود.
سیطرهی عقدهی ادیپ
این پیش شرط در واقع امکان ارضای تکانههای مبتنی بر رقابت و خصومت را فراهم میکند، این تکانهها متوجه مردی هستند که زن محبوب از چنگ او به زور در آورده شده است.
ویژگیهای مشخصهی این مردان، شرایطشان برای عشق ورزیدن و نیز رفتار عاشقانهشان، در حقیقت از منظومهی مولفههای روانی مرتبط با مادر نشئت میگیرند. برای کودکی که در جمع خانواده بزرگ میشود، این حقیقت که مادر متعلق به پدر است به بخش جدایی ناپذیری از ماهیت مادر بدل میگردد و شخص سوم دل آزرده کسی به جز خود پدر نیست. میتوان دریافت که به طور طبیعی خصلت ارزشدهی فراتر از حد به معشوقه و منحصر به فرد و جایگزین ناپذیر دانستن وی، دقیقاَ در بطن تجربهی کودک جای میگیرد؛ چرا که هرکس بیش از یک مادر ندارد و رابطهی فرد با او مبتنی بر واقعهای تردید ناپذیر و تکرار نشدنی است.
عشق به یک بدکاره
دومین پیش شرطی که فروید در روانشناسی عشق برای انتخاب ابژهی رمانتیک مطرح و بررسی میکند را میتوان به اندازهی شرط نخست جالب توجه و شگفت انگیز دانست. مضمون شرط دوم این است که یک زن پاکدامن که وجههای معصومانه و عاری از خطا دارد، هرگز آن جذابیتی را به دست نمیآورد که بتواند او را تا مقام یک ابژهی عشق ارتقا دهد، بلکه فقط زنی میتواند موضوع چنین عشقی باشد که از نظر جنسی به هر شکل وجههی بدی داشته باشد، زنی که وفاداری و قابل اعتماد بودنش، به نوعی محل تردید است.
این مشخصهی دوم ممکن است در محدودهی وسیعی متغیر باشد، از اندک انگ رسوایی که به زن متاهلی نسبت داده میشود-که از عشوه گری بدش نمیآید- تا زندگی علناً بیبند و بار یک زن هرزه، یا کسی که در هنر عشق بازی خبره است؛ به هر حال مردان متعلق به این گروه بدون چنین چیزی ارضا نمیشوند.
حسادت به مثابهی محرک
پیش شرط دوم یعنی اینکه زن فوق شبیه یک زن بدکاره باشد به تجربهحسادت مربوط میشود؛ حسادتی که ظاهراً برای این عشاق یک ضرورت است. شور و اشتیاق آنها فقط زمانی به اوج خود میرسد و این زن فقط زمانی ارزش تمام و کمالش را بدست میآورد که امکان حسادت برای آنها وجود داشته باشد. در بررسی این قبیل عشاق چیزی که بیش از همه شگفت آور است اشتیاق وافری است که آنها برای “نجات” زنی که به او عشق میورزند از خود نشان میدهند. مرد باور دارد که این زن محتاج اوست، که بدون او کنترل اخلاقی خود را تماماً از دست میدهد و به سرعت به حال رقت آور و اسفناکی میافتد. در نتیجه مرد با علاقه و توجهش او را نجات میدهد.
ریشههای این الگوی انتخاب ابژه و عشق ورزی را میتوان در نتیجهی عملکرد ترکیبی و یکپارچهی دو نیروی محرک، یعنی میل به مادر و عطش انتقام از پدر جست.
کودکِ میل ورز، هم پدر را به عنوان رقیب و مانعی در برابر رسیدن به مادر تجربه میکند و هم مادر را به سبب آنکه لطف و محبت موجود در آمیزش را نه به او بلکه به پدرش اعطا کرده نبخشیده و آن را یک بی وفایی به حساب میآورد. اگر چنین تکانههایی به سرعت سپری نشوند هیچ راه خروجی برایشان وجود ندارد جز آن که مسیر خود را به درون فانتزیها بکشانند.
این نوع عشق و انتخاب ابژهی مردانه که تشریح شد را میتوان حاصل تثبیت شدن پسر روی فانتزیهایی دانست که او پیشتر به آنها شکل داده بود. (وجهه اشتراک “زن بدکاره” و مادر بیوفایی دریافت شده در ساحت فانتزی است)
آنچه تا اینجا به آن اشاره شد چکیدهای از مقالهی “گونهای خاص از انتخاب ابژه در مردان” نوشتهی زیگموند فروید بود که در واقع میتوان آن را کوششی روانکاوانه برای ورود به بحث روانشناسی عشق به حساب آورد.
دیدگاهتان را بنویسید