چرا عقلانی سازی میکنیم؟ جان فردریکسون پاسخ میدهد
“من دو سال است که به صورت حرفهای رواندرمانی انجام میدهم. اخیراً متوجه شدهام که در کار با مراجعانم، به جای مداخلات کوتاهی که در ذهن دارم، شروع به توضیح و تفسیر میکنم. اینطور به نظر میرسد که من تلاش میکنم برای مراجع مفید باشم و او را راضی نگه دارم. یا فکر میکنم اگر آنچه در ذهن دارم را به صورت مداخلات مختصر و مستقیم بیان کنم به بیمارم بر میخورد و فکر میکند به او توهین شده است و جلسات درمانی را ترک خواهد کرد. مشتاقم تا نظر و توصیه شما برای بهبود عملکردم را در این باره بشنوم.”
پاسخ جان فردریکسون به این پرسش از عقلانی سازی:
فهرست محتوا:
Toggleدریافت سوپرویژن از خود با سئوالات خود نظارتی
در بسیاری از موارد من این سئوال ( که جنبهی خود نظارتی نیز دارد) را مطرح میکنم: ” اگر ما به مداخلهی تو نگاه کنیم، آیا این مداخله دعوت به بالا آمدن احساس میکرد، اضطراب را تنظیم میکرد، دفاع را شناسایی میکرد یا اینکه خودِ مداخله به مثابهی یک دفاع عمل میکرد؟” دانشجویان در این موارد اغلب متعجب میشوند وقتی میفهمند که در واقع مداخلهی آنها مکانیسم دفاعی عقلانی سازی را در بیمار فعال میکرده است.
در بعضی موارد نیز من یک سئوال (با جنبهی خود نظارتیِ) دیگر مطرح میکنم: “اگر ما به شیش جملهی آخری که تو بیان کردی نگاه کنیم، این جملات روی کدام وجه در مثلث تعارض قرار میگیرند.” در این موارد نیز دانشجویان شگفت زده میشوند وقتی میفهمند در واقع شیش بار به صورت پیاپی از بیمار دعوت کردهاند از دفاع عقلانی سازی استفاده کند.
سپس من سئوال بعدی را مطرح میکنم: ” خب، پس در دو دقیقه گذشته چه کسی بیشتر متمایل به استفاده از مکانیسمهای دفاعی بود، تو یا مراجع؟” و طبیعتاً دانشجو از اینکه میفهمد او تمایل بیشتری به مکانیسمهای دفاعی داشته است متعجب میشود و بدین ترتیب پاسخ سئوال بعدی من واضح خواهد شد:” پس به نظر تو چه کسی در واقع مانع پیشروی پروسهی درمان بوده؟” و اینجا دانشجو متوجه میشود که توضیحات زیاد و طولانی او که با نیت خیرخواهانه صورت میگرفت در واقع کارکرد دفاعی داشته اند.
در این سناریو بیمار هرگز مجبور به استفاده از مکانیسم دفاعی برای فرار از احساساتش نبوده زیرا عقلانی سازی های درمانگر این کار را انجام میداده است. این خبر بد بود و خبر خوب این است که اگر درمانگر بتواند ببیند و متوجه شود که در حال ارائهی مکانیزم دفاعی به جای دعوت از احساسات است میتواند با توقف اینکار و تغییر رویه دادن درمان را به مسیر اصلی خود برگرداند.
چرا ما این همه گرایش به عقلانی سازی کردن داریم
خب حالا بیاید به سئوال بعدی در این موضوع بپردازیم: چرا ما این همه گرایش به عقلانی سازی کردن داریم؟ یا اگر بخواهیم از این هم عمیقتر بشویم، چرا در کارمان اینقدر از مکانیسمهای دفاعی استفاده میکنیم؟
ما از مکانیسمهای دفاعی استفاده میکنیم تا از احساسات و اضطرابی که به در حین جلسهی رواندرمانی برانگیخته میشود اجتناب کنیم. بنابراین، هرچه بیشتر بتوانیم این احساسات را تحمل کرده و به اضطرابمان توجه کنیم، کمتر از مکانیسمهای دفاعی استفاده خواهیم کرد و بهتر میتوانیم روی اهداف درمانی متمرکز بمانیم.
اول از همه هرچه بیشتر روی احساسات بیمار تمرکز کنیم، احساسات ناهشیار بیشتری به آگاهی و هشیاری او در میآید. و هرچه احساسات ناهشیار بیشتری در بیمار به سطح هشیاری بیایند، احساسات و اضطراب بیشتری نیز در درمانگر انگیخته خواهد شد. و در مقام درمانگر اگر ما از برانگیخته شدن احساسات و اضطراب خودمان آگاهی نداشته باشیم از مکانیسمهای دفاعی استفاه میکنیم تا از احساساتمان اجتناب کنیم. نیازی به گفتن ندارد که ما در مقام درمانگر همواره دلیلهایی( عقلانی سازی!) برای توجیه استفاده از دفاع بجای دعوت از احساسات بیمار داریم.
ثانیاً، شناسایی مکانیسمهای دفاعی و دعوت از احساسات، تابوهای اجتماعیای که ما با آنها بزرگ شدهایم را میشکند. برای مثال هیچ یک از ما در کودکی چنین جملاتی را نگفتهایم: ” بابا اینا فکر تو هستن، اما چه احساساتی همین الان نسبت به من داری؟” یا ” مامان این راهیه که تو خودت رو در موضع ناتوانی قرار میدی در حالی که ما جفتمون میدونیم تواناییهای زیادی داری. اگه به زیر این موضع ناتوانی نگاه کنیم، الان چه احساساتی نسبت به من داری؟”
تابوهای اجتماعی و مکانیسم دفاعی عقلانی سازی
در کودکی ما تابوهای اجتماعی که بخشی از مهارتهای اجتماعی شدن هستند را یاد میگیریم. وقتی آشنایان و اطرافیان ما احساساتی را تجربه میکنند ما یادگرفتهایم که عقلانی سازی کردن یا عوض کردن موضوع به چیزی کمتر دردناک کاری مودبانه است. وقتی که دوستی دیگران را بابت مشکلش سرزنش میکند ما با او موافقت میکنیم. در واقع ما مکانیسم دفاعی او را تقویت میکنیم به جای اینکه آنرا شناسایی و شفاف سازی کنیم و بهای استفاده از دفاع را برای او توضیح دهیم.
هنگامی که ما یک تابوی اجتماعی را میشکنیم تا مداخلهی درمانی انجام بدهیم، اضطراب در ما برانگیخته میشود. این توانایی جدید درمانگری ما در تعارض و تضاد با عادت قبلی ما به عنوان افراد غیر درمانگرِ پیرو تابوهای اجتماعی میباشد.
قیام علیه دفاعها
در موقعیتهای اجتماعی ما امیدواریم که دوستان و خانوادهی ما از ما راضی و خوشنود باشند و یاد میگیریم که اگر با مکانیسمهای دفاعی آنها همراهی کنیم آنها خوشنود و راضی خواهند بود. چیزی که درواقع به معنی تقویت و تایید مکانیسمهای دفاعی آنهاست.
در رواندرمانی، کار ما راضی یا خوشنود نگه داشتن مکانیسمهای دفاعی بیمار نیست. کار ما کمک به بیمار برای ارضای امیال و خواستههایش و نیز یافتن راههایی برای مدیریت تعارضهای او میباشد. اگر ما کندو کاو احساسات بیمار را ادامه بدهیم، مکانیسمهای دفاعی او را شناسایی کنیم و بهای استفاده از آنها را عیان کنیم، مکانیسمهای دفاعی شخص را در راحت ترین شرایط ممکن قرار ندادهایم اما به بیماری که این مکانیسمهای دفاعی او را به ستوه آوردهاند کمک کردهایم.
اگر بیمار ناراضی به نظر میرسید، این احتمال وجود دارد که او به اشتباه فکر میکند رواندرمانی او را ناراحت کرده است. در عوض ما باید به او کمک کنیم تا ببیند استفاده کردن از دفاعها چطور در زندگیش برای او نارضایتی درست میکند.
یک مثال بالینی
بیمار: من دوست ندارم شما مدام روی احساسات من تمرکز کنید. نمیفهمم چطور این میتونه به من کمک کنه.
درمانگر: ممنون که این مسئله رو با من در میون گذاشتی. خب بیا یکم به عقب برگردیم. تو گفتی که همسرت میخواد ترکت کنه و تو میخواهی بفهمی چرا؟ تا بتونی ازدواج و زندگی مشترکتون رو نجات بدی. و همینطور که ما کمی بیشتر این مسئله رو کاوش کردیم تو شروع کردی به فاصله گرفتن از من. بعدش ما متوجه شدیم که این مسئله منحصر به من نیست. تو گفتی که از همسرت هم فاصله گرفتی و این منجر به نوعی طلاق عاطفی بینتون شده. بنابراین همسر تو اینجا زنی که عاشقش شده بود رو نمیبینه، او زنی رو میبینه که ازش فاصله میگیره. بعد متوجه شدیم که فاصله گرفتن چطور در کودکی به شما کمک میکرده و براتون مفید بوده اما الان داره به ازدواج و زندگی مشترکتون لطمه میزنه.
با در نظر داشتن این موضوع در ذهن من از شما پرسیدم که آیا موافقید با هم به احساساتی که باعث میشوند شما الان از من فاصله بگیرید نگاه کنیم تا بتونیم این الگویی که در رابطه با همسرتون هم رخ میده رو بفهمیم. آیا الان براتون منطقی هست که چرا لازمه روی احساسات شما تمرکز کنیم؟
نتیجه گیری و سخن پایانی
بنابراین شما نباید از ناخشنودی بیمار وحشت کنید. در عوض باید از این موقعیت استفاده کنید تا هدف و وظیفهی درمانی را شفاف سازی کنید: هدف درمانی حل کردن مشکلی است که مراجع را به جلسه درمان آورده است. با این فهم از رواندرمانی شما میتوانید احساسات را پیگیری کنید و به مکانیسمهای دفاعی که مانع آنها هستند اشاره کنید.
اما حتی این نیز سطح بالایی از تابآوری عاطفی و هیجانی را طلب میکند. آیا میتوانید احساساتی که توام با نارضایتی و ناخشنودی بیمار در شما برانگیخته میشود را بدون استفاده از دفاع عقلانی سازی تحمل کنید؟ آیا قادرید این احساسات را تحمل کنید و همزمان مکانیسمهای دفاعی که موجبات رنج بیمار در زندگیش هستند را به او یادآوری کنید؟
اینها سئوالاتی هستند که هر درمانگری در مسیر حرفهای شدن با آن مواجه است. آیا ما میتوانیم برانگیختگیِ احساسات و اضطراب را وقتی که هم درمانگر و هم درمانجو با چیزی که در گذشته از آن اجتناب میکردهاند روبه رو میشوند تحمل کنیم؟
این همان چالش نهایی است که در این راه با آن مواجه هستیم.
دیدگاهتان را بنویسید