تحلیل روانشناختی انیمیشن روح
چند سالی است در دنیا از استعدادیابی کودکان زیاد میشنویم. این که هر کودک با استعداد منحصر به فرد به دنیا میآید و اگر این آمادگی ذاتی به موقع شناخته شود و پرورش پیدا کند، به موفقیت دست مییابد. اما این جریان استعدادیابی لایههایی دارد که تا به حال کمتر به آن پرداخته شده است. در این نوشته، قصد داریم با نگاه به انیمیشن روح (soul)، به بررسی جنبههای مثبت و منفی استعدادیابی کودکان بپردازیم. همچنین پیشنهاد میکنیم برای این امر مهم، از یک روانشناس کودک برای فرزند خود راهنمایی بگیرید.
باید قبول کرد که قدم گذاشتن در مسیر استعدادهای خدادادی، مسیر موفقیت را بسیار هموار میکند. فردی که از کودکی به سمت استعداد برتر خود سوق داده میشود میتواند در بزرگسالی پیشرفت قابل توجهی داشته باشد. با این حال، نوع برخورد خانوادهها در این مورد کمی نگران کننده شده است؛ خانوادههایی که حریصانه به دنبال این هستند که فرزندانشان را به سمت «هدف» هُل دهند. غافل از اینکه این هدف دقیقا چیست.
فهرست محتوا:
Toggleزندگی یا مسابقه؟ تحلیل انیمیشن روح (soul)
در انیمیشن روح (soul)، سؤالی اساسی مطرح میشود. اینکه هدف از زندگی چیست؟ با مقدمهای که گفته شد، سالها است که افراد گمان میکنند پاسخ این سؤال را میدانند. هدف، استعدادیابی در هر فرد و پرورش آن است. افراد به دنیا آمده اند تا استعدادشان را کشف کنند و از طریق پرورش آن، به موفقیت دست یابند.
اما موفقیت به چه معنی است؟ موفقیت از ریشۀ تفوق و برتری است. در دنیای امروزی کسی را موفق مینامیم که از دیگران جلو زده باشد. بنابراین، زندگی یک رقابت مادام العمر است و تنها کسانی میتوانند موفق شوند که نسبت به دیگران در جایگاه بالاتری ایستاده باشند. طبق همین تعریف است که استعدادیابی اهمیت پیدا میکند. چرا که تنها افرادی میتوانند طبق تعریف موفق باشند که در مسیر درست پیش بروند. یعنی از همان ابتدا استعدادشان را بشناسند و بیچپ و راست به سمت قله حرکت کنند. این تصویر که به وضوح از یک سیستم سرمایهداری ناشی میشود، استعدادیابی را شرط اصلی رسیدن به هدف زندگی یا همان موفقیت موهوم میداند. کنار زدن رقیبان و رسیدن به قله! درخشیدن و برتری نسبت به سایرین!
با این حال انیمیشن روح (soul) به زیبایی این دیدگاه را به چالش میکشد. هرچند که گام برداشتن در مسیر استعدادها میتواند راهی درست و لذتبخش باشد؛ اما همۀ زندگی در استعدادیابی خلاصه نمیشود. زندگی چیزی فراتر از آن است که تنها در موفقیت خلاصه شود. صد البته زندگی کردن و چشیدن طعم آن بسیار ساده است. انسان امروزی به گونهای غمانگیز همواره به دور دست نگاه میکند تا به پیشرفت و موفقیت کذایی دست یابد؛ غافل از اینکه زندگی به سادگی پیشِ روی انسان است؛ کافی است قدری آن را لمس کنیم.
زندگی را لمس کن (نگاهی به انیمیشن روح)
شاید زندگی لمس کردن تجربیات است؛ آن طور که در این انیمیشن بیست و دو با ورود به زمین سعی در لمس همه چیز دارد. او هدف و معنای زندگی را در همین امور ساده و به ظاهر پیش پا افتاده میبیند. او زندگیِ همان لحظه را در مییابد به جای اینکه به افقی در دوردست خیره شود و به دنبال موفقیتی موهوم باشد. اصلاً به فرض که چنین موفقیتی به دست بیاید، آن طور که برای جو گاردنر هم به دست آمد. بعد از آن چه؟ آیا باید همان لحظه را دریابیم یا اینکه زندگی را به زمانی موکول کنیم که موفقیتهای بعدی و بعدی به دست بیاید؟
در انیمیشن روح (soul) ، با افرادی مواجه میشویم که زندگی را گم کرده اند. انگار قدم برداشتن در جادۀ استعداد، این افراد را از لذت بردن و شناختن هرچه که در اطراف جاده است محروم کرده است. این افراد به موجوداتی تک بعدی تبدیل شده اند که در مسیر زندگی سردرگم شده اند. استعدادیابی که روزی قرار بود آنها را در مسیر درست نگه دارد، اکنون بیش از اندازه آنها را در مسیر نگه داشته است. این نگاه باعث شده است افراد طعم زندگی را نچشند و به مردههای متحرک تبدیل شوند. به همین سادگی، زیادهروی در پیدا کردن و دنبال کردن استعدادها به جای اینکه ما را به هدف زندگی برساند، میتواند ما را از زندگی دور کند.
«استبداد بایدها» در استعدادیابی!
یکی دیگر از مسائلی که در انیمیشن روح (soul) به آن پرداخته شده است، مسألۀ ایده ال گرایی مخرب است. این شعار که هرکس «باید» استعداد خودش را بشناسد، به نوعی کمالگرایانه افراد را به چنین کاری مجبور میکند. حال اگر کودک یا بزرگسالی استعداد خارق العادهای در خود کشف نکرد، دچار احساس سرخوردگی و ناامیدی میشود. در انیمیشن روح (soul) هم بیست و دو پس از دریافت چنین شعارهایی از جانب جو گاردنر دچار چنین سردرگمی میشود. به این ترتیب شعاری که قرار بود به انسان در راه رسیدن به هدف کمک کند، او را از داشتن زندگی سالم باز میدارد. چرا که شعاری کمالگرایانه است و ممکن است بسیاری از افراد در مسیر زندگی و چالشهای آن، نتوانند استعدادهایشان را شکوفا کنند.
دانستن یا تجربه کردن؟
یکی دیگر از نکاتی که در فیلم به زیبایی نشان داده شده است، تجربۀ حسی و هیجانی در مقابل استدلال و تفکر است. بیست و دو که زمان درازی تحت آموزشهای افراد مهم قرار گرفته است، ذرهای به زندگی در زمین علاقه نشان نمیدهد؛ چرا که این آموزشها صرفاً از راه استدلال صورت میگیرد؛ اما وقتی بیست و دو پا به زمین میگذارد و زندگی را به معنای واقعی تجربه میکند نظرش در این مورد عوض میشود. صدها سال چانه زنی و استدلال نتوانسته بودند کار چشیدن یک تکه غذای خوشمزه یا لمس یک دانۀ در حال سقوط را بکنند.
همچنین احساسات ما از بدن ما جدا نیستند؛ چنانکه بیست و دو تا وقتی که نمیتواند حسهای بدنی از جمله، بویایی، چشایی و لمس را داشته باشد، از زندگی چیزی نمیفهمد؛ اما به محض اینکه اینها را تجربه میکند، معنای زندگی را درک میکند. زندگی را باید تجربه کرد، نه اینکه فهمید. به قول سهراب سپهری:
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما
شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم
دیدگاهتان را بنویسید