جان فردریکسون کیست؟ معرفی کامل آثار و کتاب های فردریکسون
در حوزه رواندرمانی فشرده کوتاه مدت، جان فردریکسون به عنوان نیرویی دگرگون کننده وتاثیرگذار، چشمانداز این رویکرد را متحول ساخته است. نام فردریکسون به عنوان درمانگر، استاد، محقق و مولفی پیشگام با آثار بیبدیل در عرصه درمانهای پویشی، در زمره افرادی قرار دارد که با ابداعات کم نظیر خود زمینه درک عمیقتر نظریات و مداخلات درمانی را فراهم نمودهاست.
فهرست محتوا:
Toggleتولد و تحصیلات جان فردریکسون
-
از آهنگری تا نوازندگی
جان فردریکسون در شهر کوچکی در ایالت آیوا در آمریکا به دنیا آمد. در دوران نوجوانی، تعطیلات را در آهنگری پدرش سپری میکرد تا این مهارت را بیاموزد. در دوران دبیرستان به نوازنده برجستهی ساز “کر” تبدیل شد. حرفهی موسیقی برای فردریکسون به طور جدی تا دوران کالج هم ادامه داشت و بزرگسالی او را در برگرفت. او موسیقی را در دانشگاه واشنگتن به پایان رساند و در گروه ارکستر سمفونی ملی با همسرش آشنا شد. بعد از ناکامی او در مسابقات افتتاحیه ارکستر سمفونی ملی، جرقه پیوستن دوباره به دانشگاه برای پیگیری رویایی دیرینه در ذهن جان زده شد.
-
آغاز رویای دیرین فردریکسون: رواندرمانی
Jon Frederickson علاقه همیشگی خود یعنی رواندرمانگری را که با خواندن آثار “اریک فروم” آغاز شده بود، با تحصیل در دانشگاه کاتولیک آغاز کرد. در سال 1982 از دانشکده روانپزشکی در واشنگتن فارغ التحصیل شد. علاوه بر این، همزمان با تدریس در دانشگاه به رواندرمانگری مشغول شد. در سال 2000 به طور تصادفی در کلاسی شرکت کرد که سخنران آن، ارائه خود را مبتنی بر رویکرد درمانی ISTDP توضیح داد. این ارایه، جان را مجذوب تاثیرات سریع این رویکرد بر بهبود بیماران قرار داد؛ به طوری که برای یادگیری بیشتر و شرکت در کنفرانسی مرتبط، به ایتالیا سفر کرد.
-
از شاگردی تا شهرت جهانی
جان فردریکسون، تحت تعلیم و نظارت حبیب دوانلو و درمانگران مطرح دیگری نظیر پاتریشیا کاگلین دلاسلوا درمانگری پویشی کوتاه مدت را پیگرفت. سپس با برگزاری کنفرانسها در نقاط مختلف دنیا و ارایه فیلمهای ویدیویی جلسات درمان خود با بیماران دشوار، مورد تشویق صاحب نظران قرار گرفت. فردریکسون سرانجام بعد از 25 سال تلاش خستگی ناپذیر در گمنامی نسبی، ناگهان تبدیل به سوپراستار شد و برای تدریس در سراسر اروپا از او دعوت به عمل آمد. او هدف خود را که انتشار گسترده مطالب آموزشی بود با تاسیس انستیتو آموزشی درمان ISTDP دنبال کرد و با برگزاری وبینارهای آموزشی، تالیف کتب تاثیرگذار متعدد و در دسترس قرار دادن اطلاعات نوین در این حوزه به شناختهتر شدن رویکرد ابداع شده توسط دوانلو کمک شایانی نمود.
دوره ISTDP | مقدماتی تا پیشرفته
پیوند نظریه و تکنیک به مثابه یک کل توسط جان فردریکسون
یکی از کمکهای شایان توجه فردریکسون در حوزه رواندرمانی، اصلاح و توسعه تکنیکهای درمانی ISTDP و پر کردن شکاف مابین نظریه و تکنیک بودهاست. دیدگاه او همواره بر شخصی سازی مداخلات بر مبنای نیازهای عاطفی خاص و سازوکارهای دفاعی منحصر به فرد افراد تاکید داشته است. در واقع فردریکسون به جای استفاده از یک روش تئوریک واحد برای همه بیماران بدون در نظر گرفتن تفاوتهای آنها، بر یک فرآیند درمانی دقیق و هدفمند تاکید میکند که جنبههای منحصر به فرد مراجعان را در نظر میگیرد. این دیدگاه فردریکسون در سرتاسر تالیفات و آموزشهایش قابل مشاهده است. همانطور که در تاثیرگذارترین اثر او “همآفرینی تغییر: فنون تاثیرگذار درمان پویشی”، سعی داشتهاست تا در بستری متفاوت از دیگر کتب راهنمای درمانهای پویشی، زنجیر تئوری را به حلقهی تکنیک متصل نماید.
لازم به ذکر است که از ابتدای تاریخچهی درمانهای روانکاوانه و پویشی، همواره تئوری و عمل از یکدیگر فاصله چشمگیری داشتهاند. به جرأت میتوان گفت که پیش از این، نقطه اتصال نظریه و کاربست عملی آن، در معدود آثار فروید و گزارشهای موردی اما با اطلاعات اندک و مبهم مشاهده میشد. هرچند که آثار متعددی در باب اصول درمان پویشی نگارش شدهبودند، اما هیچ یک به مثابه آثار فردریکسون این اصول را در لحظه به لحظه درمان و در جریان رابطه مشفقانه درمانگر-بیمار شرح ندادهاند. اشاره به این نکته نیز خالی از لطف نخواهد بود که “همآفرینی تغییر”، اولین کتاب آموزشی در این حوزه است که به طور جامع تمامی ابعاد نظری را به همراه مثالهای درمانی پوشش داده است؛ از کار با بیماران با مقاومت پایین تا بیماران شکننده، تنظیم اضطراب و آسیب شناسی سوپرایگو تا نشان دادن دقیق تفاوتهای ظریف مقاومت منشی و مقاومت انتقالی.
شایان توجه است که با وجود وسعت و پیچیدگی زیاد ISTDP ، متعهد شدن به تالیف چنین کتابی بسیار بلندپروازانه به نظر میرسد که فردریکسون به طرز چشمگیری از عهده آن برآمده است. دیوید مالان درباره این اثر چنین گفتهاست: “این کتاب به مثابه یک کلاس پیشرفته درخشان و منبعی گرانبها برای همه درمانگران است که نشان میدهد چگونه میتوان با بیماران به صورت ایمن، مشفقانه و تاثیرگذار کار کرد و به نتایج موفقیت آمیز رسید”. در نهایت درباره این اثر میتوان گفت که شاید نقطهای بهتر از آن برای شروع آموزش رواندرمانی پویشی کوتاه مدت وجود نداشته باشد؛ افزون بر این، خواندن این شاهکار برای درمانگران باتجربه، بینشی روشنگر پدید خواهدآورد که اثربخشی جلسات درمان را افزایش خواهد داد.
بهره گیری از سایر رویکردهای علمی توسط جان فردریکسون
از دیگر اقدامات تاثیرگذار جان فردریکسون، بهرهگیری از نظریات و دیدگاههای علمی متفاوت در جهت تبیین پایههای نظری درمان ISTDP به شمار میرود. او در تالیفات متعدد خود همواره از نقطه نظر نظریات تحولی، دلبستگی، بینفردی، تکاملی و علوم اعصاب به اتفاقات جاری در اتاق درمان پرداخته است. با این حال، از مهمترین و موثرترین نوآوریهای او،استفاده از نظریات علوم اعصاب در جهت تبیین و توضیح تئوریهای روانپویشی در بستر مداخلات درمانی به شمار میرود. این دیدگاه سبب شد تا درمانگران ISTDP بتوانند به درک عمیقتری از نحوه پردازش احساسات و مکانسیمهای دفاعی توسط مغز – که پایه و اساس مداخلات درمانی این رویکرد برشمرده میشوند- نایل آیند. فردریکسون با ادغام دیدگاه علوم اعصاب با نظریات روانپویشی، پایههای رویکرد ISTDP را تقویت کرد.
-
ادغام علوم اعصاب با نظریات پویشی در عمل
به عنوان مثال، در فرآیند جلسات درمان، فشار به بیمار برای بیان آنچه حقیقتا در حال احساس کردن در اینجا-اکنون است، یکی از مداخلات درمانی به شمار میرود. اما ممکن است بیمار در مراحلی از درمان در پاسخ دادن به این مداخله و بیان آنچه حس میکند ناتوان باشد. حال این سوال مطرح خواهد شد که اگر بیمار نمیداند در حال تجربه چه احساسی است، اصرار و فشار درمانگر چه دلیلی دارد؟ فردریکسون اینگونه پاسخ میدهد: “بدیهی است که به علت وجود دفاعها بیمار نداند که چه احساسی دارد. او قبل از اینکه بتواند به احساساتش دسترسی یابد، نیاز به تمرین دارد تا دفاعهایش را ببیند و آنها را کنار بگذارد. درواقع اگر بخواهیم از تبیینهای علوم اعصاب بهره ببریم، کورتکس پیش-پیشانی بیمار نتوانسته از سیستم لیمبیک اطلاعات زیادی دریافت کند، پس در ابتدا قادر نخواهد بود احساساتش را شناسایی کند. با این حال اگر اصرار کنیم تا بیمار احساساتش را بیان کند در واقع در حال ایجاد ارتباطات عصبی جدید بین کورتکس پیش-پیشانی و مناطق زیر قشری مغز خواهیم بود.”
افزون بر این، جان فردریکسون بسیاری از اصطلاحات رایج در مداخلات درمان پویشی مانند “ایگوی نظارهگر” را در بستر علوم اعصاب به طور کامل توضیح دادهاست: ” چیزی به عنوان ایگو در مغز ما وجود ندارد. به جای آن ظرفیتهایی که تحت عنوان ایگو از آن نام میبریم، ویژگیهای برآینده از تعاملات پیچیده بین قسمتهای مختلف مغز هستند”.حقیقتا تاکید او بر تبیین مداخلات درمانی ISTDP با استفاده از علوم اعصاب نه تنها باعث فهم عمیق تر دانشجویان و درمانگران از چرایی مداخلات و چگونگی اثربخشی آنها شد، بلکه با ارایه مداخلات کارآمدتر، میزان موفقیت نتایج درمانی را نیز افزایش داد.
اهمیت دریافت سوپر ویژن از نگاه جان فردریکسون
فردریکسون همواره در تمامی آثار و دورههای آموزشی خود اهمیت دریافت سوپرویژن به عنوان یکی از حیاتیترین و ارزندهترین ابزارهای درمانگران (مبتدی و حرفهای) را به کررات مطرح کرده است. او بر این عقیده است که یکی از بزرگترین موانع در اثربخشی درمان، مشکلات خود درمانگر است؛ انچه درمانگر در خود محکوم میکند، در دیگران قضاوت خواهد کرد، اگر دیگران را به خاطر آسیب رساندن به خودش سرزنش کند، دفاع بیرونی سازی بیمار را نخواهد دید.بنابراین در این سفر مشترک، درمانگر همواره به سوپرویژن و درمان شخصی نیاز دارد تا بتواند به بهترین نحو به بیمار کمک کند. این دیدگاه او سبب شد تا علاوه بر روشهای سنتی رایج دریافت سوپرویژن، یادگیری تجربی، بحثهای مبتنی بر یک مراجع خاص و تمرینات رولپلی را در زمره ابزارهای آموزشی قرار داده و استفاده از آنها را به یک الزام تبدیل کند. همچنان که امروزه در اکثر آموزشهای رواندرمانگری پویشی، آثار این تاکیدات مشاهده میشود.
-
ابداع روشی خلاقانه برای ارایه نظارت درمانی توسط Jon Frederickson
جالب است بدانیم که فردریکسون در جهت به روز رسانی و افزایش اثربخشی سوپرویژن پای از این موارد نیز فراتر نهاد. او در پژوهشی استفاده از “سوپرویژن زنده از راه دور” از طریق اینترنت را برای اولین بار مطرح کرد. در این روش درمانگر، بیمار و سوپروایزر از طریق ویدیو کنفرانس در جلسه درمان شرکت خواهند کرد. سوپروایزر به صورت زنده جلسه درمان را مشاهده میکند و میتواند به تعداد محدودی که باعث اخلال در روند جلسه نشود، نظرات خود را برای درمانگر در صفحه گفت و گو بنویسد. مزیت این روش در مقایسه با سایر روشها، علاوه بر از بین بردن موانع جغرافیایی، این است که به درمانگران تازه کار این امکان را میدهد تا به صورت کامل از دانش سوپروایز در لحظه به لحظه درمان بهرهمند شوند. فایده اصلی این روش بیش از همه به نفع امنیت بیمار و همسو با اهداف درمانی و بهبودی وی خواهد بود. علاوه بر این، سوپروایزر قادر خواهد بود تا صحنه درمان را به صورت زنده و بدون تحریف مشاهده کند و به نحو احسن از دانش خود در جهت یک کار تیمی اثربخش استفاده کند.
-
ارایه مفاهیم نوین از فردریکسون: گواهی بر اهمیت دوچندان سوپرویژن
موضوع اهمیت دریافت سوپرویژن از منظر جان فردریکسون تا اندازهای بود که مقالهای در باب “انتقال متقابل در سوپرویژن” منتشر کرد. در این نوشتار، اهمیت رابطه بین سوپروایز و درمانگر از مناظر مختلف مورد بحث و چالش واقع شده است. در واقع توجه به ماهیت رابطه بین نظارت شونده و ناظر از منظر انتقال متقابل و تاثیر آن بر میزان اثربخشی دریافت نظارت، موضوعی است که قبل از فردریکسون نیز روانکاوان دیگر درباره آن صحبت کردهاند. منتها جنبه شگفت انگیز کار فردریکسون در اینجا نهفته است که او علاوه بر توضیح مباحثی مانند ناتوانی درمانگر در “مشاهدهی همانندسازی” و یا “همانندسازی درمانگر با فرافکنی بیمار”، از موارد واقعی تجربیات خود به عنوان سوپروایزر و ارایه راهکارهای نوین جهت حل و فصل این مشکلات، برای شرح اهمیت این موضوع استفاده کردهاست.
نوآوری و نبوغ فردریکسون در زمینه چگونگی دریافت سوپرویژن و تاکید فراوان بر استفاده از آن، برای تمامی درمانگران به خصوص درمانگران تازهکار گرهگشا بوده است. مهمتر از آن، رواج فرهنگ استفاده از سوپرویژن در غالب یکی از مهمترین ستونهای رویکردهای پویشی را میتوان مدیون تلاشهای فردریکسون به عنوان یکی از افراد تاثیرگذار در این حوزه دانست. بهرهگیری از سوپرویژن، بیش از هرکس، ضامن امنیت بیماران بوده، خطا از سوی درمانگر را از هر جنبهای به حداقل رسانده و اثربخشی درمان را دوچندان کردهاست.
خلاقیت در تالیف،پژوهش و آموزش های جان فردریکسون
با نگاهی نهچندان عمیق و موشکافانه به آثار پژوهشی و تالیفات فردریکسون، میتوان به آسانی دریافت که او سعی دارد تا به جای تکیه صرف بر چهارچوبهای نظری رویکرد پویشی، با شواهد تجربی و مطالعات موردی این شالوده را مستحکم نگاه دارد. او این هدف را با انتشار دهها مقاله پژوهشی و چاپ 4 کتاب مشهور و پرکاربرد همراه با شرح مفصل موارد واقعی درمانی به اضافهی مداخلات انجام شده و دلیل انتخاب آنها به سرانجام رساندهاست. به عنوان مثال میتوان علاوه بر کتب اشاره شده در متن، به دیگر اثر جهانی او با نام “دروغ هایی که به خود میگوییم“و یا مقاله جالب توجه او درباره جلسات درمانی پرچالش یک بیمار مبتلا به اختلال تجزیه ای با نام “مردی که از کما بیدار شد” اشاره کرد.
او در زمینه آموزش روان درمانی پویشی فشرده کوتاه مدت به دانشجویان و درمانگران نیز اصول خود را حفظ کرده و بر آن به شدت تاکید دارد. فردریکسون آموزش صرف نظریه و مداخلات درمانی را بیهوده میداند و به جای آن استفاده از فیلمهای ویدیویی از موارد واقعی جلسات درمان برای ایجاد یک مدل آموزشی و نظارتی مبتنی بر شواهد را اصلی غیرقابل چشمپوشی عنوان میکند. این رویکرد ، اعتبار و اثربخشی ISTDP را به عنوان یک روش درمانی موثر تقویت و به پذیرش گستردهتر آن در حوزه رواندرمانی کمک قابل توجهی کرده است.
به عنوان سخن پایانی باید گفت که خدمات جان فردریکسون در حوزه انتقال دانش و آموزش به سایر درمانگران در نوع خود بیبدیل بودهاست. پس از سپری شدن بیش از سه دهه از زندگی حرفهایاش، فردریکسون همواره در حال تدریس به علاقهمندان این حوزه در نقاط مختلف جهان است. علاوه بر این بسیاری از ویدیوهای آموزشی او به صورت رایگان در دسترس دانشجویان و درمانگران قرار گرفتهاست. خواندن آثار او برای تمامی درمانگران مبتدی و حرفهای یک ”باید” است و تعمق در آن گرهگشای بسیاری از موانع اجتناب ناپذیر در مسیر درمان خواهد بود.
“برای بهبودی، ما باید با یکدیگر در آغوش بگیریم چیزهایی را که سابقا تحمل ناپذیر مینمودهاند: واقعیت را و احساسمان درباره آن” جان فردریکسون.
چرا آثار جان فردریکسون تا این اندازه پرطرفدار است؟
جان فردریکسون، رواندرمانگر پویشی تاثیرگذار، به واسطه قلم روان و انتشار آثار مبتکرانه و نو در باب موضوعات مهم در عرصه درمان پویشی به شهرتی جهانی دستیافته است. ترجمههای متعددی از تمامی کتابهای او مورد توجه درمانگران باسابقه این حوزه و مخصوصا تازهکارها و دانشجویان رشتههای متفاوت سلامت روان قرار گرفتهاست.
دلیل این همه اقبال و توجه، مخصوصا از جانب تازه واردهای رویکرد روانپویشی فشرده کوتاه مدت جز این نمیتواند باشد: فردریکسون علاوه بر سابقه درخشان در عرصه آموزش و درمانگری، از قلمی بسیار ساده و فصیح برای بیان پیچیدهترین مکانیسمها و موضوعات مربوط به روان انسان برخوردار است؛ همچنین آثار او برای نوآموزان این رویکرد، بی شباهت به نقشهی راهی روشن، واضح و کامل در مسیر حرفهای شدن نیست. مهمترین موضوعی که در آثار او مشهود است، توجه به تمامی جزییات و ظرایف بسیار تاثیرگذار در اتاق درمان است، موضوعاتی که ممکن است درمانگران از آنها غافل شوند اما از چشمان تیزبین فردریکسون دور نمانده و با پشتوانه نظریات علمی به دقت و تفصیل بیان شدهاند. به همین منظور در این مقاله برآنیم تا آثار پرطرفدار او را به طور خلاصه معرفی نموده و محتوای آنها را به اختصار شرح دهیم.
رواندرمانی پویشی: یادگیری شنیدن از دیدگاههای متفاوت
این کتاب که به عنوان مقدمهای برای رواندرمانی پویشی عمل میکند، در سال 1998 به عنوان اولین اثر فردریکسون منتشر شد. کتاب “رواندرمانی پویشی” در 8 بخش، بررسی جامع و اثربخشی را از دو بخش نظری و عملی درمان پویشی ارایه میدهد. در حقیقت فردریکسون با تسلط بر پیچیدگیهای فرآیندهای ناهشیار و پویایی روابط، از طریق مثالهای بالینی غنی، شرح واضح و راهنمایی عملی برای دانشجویان و متخصصان فراهم کرده است.
چشماندازی به محتوای بخشهای کتاب روان درمانی پویشی فردریکسون
در بخش نخستین، چشم اندازی از نظریه های روانپویشی و ارتباط آنها با رواندرمانی معاصر ارایه شدهاست. افزون بر این، تاریخچهی رواندرمانی پویشی و تحولات آن در سیری تاریخی نیز مورد بحث قرارگرفتهاست. بخش دوم با نام “ذهن ناهشیار”، مفهوم ناهشیار و چگونگی تاثیر فرآیندهای آن بر افکار، احساسات و رفتار را بررسی میکند. همچنین فردریکسون در این بخش به مفاهیم کلیدی و بنیادین روانتحلیلی مانند: سرکوب، مکانیسمهای دفاعی و نقش ناهشیار در شکلگیری شخصیت پرداخته است.
تاکید فزاینده فردریکسون به “رابطه درمانی” به عنوان کاتالیزوری برای تغییر، همدلی، شکل گیری اعتماد و همکاری بین درمانگر و مراجع، نه تنها در بخش سوم این کتاب، بلکه در همه آثار او به وضوح به چشم میخورد. علاوه بر اهمیت رابطه درمانی، مفهوم پایهای و مهم دیگری نیز در این کتاب مورد بحث است و آن چیزی نیست جز “بررسی و فهم مقاومت”. از نظر نویسنده، مقاومت به شکل مکانیسمهای دفاعی علیه برانگیختگی احساسات دردناک متجلی میشود؛ به همین منظور در بخش چهارم، استراتژی هایی را برای کار با مقاومت و کنار زدن آن برای تسهیل کاوش عمیق تر هیجانات، ارایه داده است.
در نیمه دوم کتاب، ابتدا مفاهیم “انتقال و انتقال متقابل” ،چگونگی تاثیر آنها بر رابطه درمانی و نحوه کار با پویایی این دو مفهوم ترسیم شده است؛ سپس در بخش ششم به مفهومی ریشه دار در تاریخچه درمان های مبتنی بر نظریات روانکاوی پرداخته شده است: “رویاها و نمادها”. اگر خواندن نظریات روانکاوی را با آثار فروید آغاز کرده باشید، بیشک از اهمیت این مفهوم برای فروید در کار با بیمارانش مطلع شدهاید؛ حالا فردریکسون حدود یک قرن بعد از او در نخستین اثرش، نه تنها به اهمیت پرداختن به رویاها و سمبل ها در روند درمان، به عنوان دریچهای به ناهشیار تاکید کرده، بلکه راهکارهایی عملی برای تفسیر رویاهای مراجعین و ادغام آنها در مسیر درمان را پیشنهاد نموده است.
با نزدیک شدن به بخش های پایانی، یکی از مهم ترین بخشهای کار عملی رواندرمانی پویشی، یعنی “کار کردن با احساسات” آغاز میشود. نویسنده در این بخش سعی کرده تا به اهمیت کاوش احساسات به عنوان سرنخی برای دستیابی به لایه های زیرین تعارضات و روش انجام این کار، به تفصیل بپردازد. این بخش را میتوان یکی از موثرترین و مهمترین بخش های این اثر نامید، از این رو که عمده مقدمات و تکنیک های درمانی در رویکردهای پویشی، در نهایت به غایت : کاوش احساسات و سپس حل و فصل تعارضات از این طریق می انجامد. فردریکسون هوشمندانه در قسمت پایانی کتاب، چگونگی “پایان درمان” را به بحث گذاشته است. همچنان که یک پایان بندی مناسب، از یک داستان معمولی، شاهکاری میزاید، در فرآیند رواندرمانی نیز خاتمه درمان، نتیجه گیری مناسب و مهیاکردن بیمار برای زندگی فراتر از اتاق درمان به اندازهی تمامی جلسات، حساس و تاثیرگذار است.
اگر بخواهیم به مهمترین ویژگی این اثر و وجه تمایزش با سایر کتب روانپویشی اشاره کنیم، یقینا آن خصیصه، استفاده از نمونههای بالینی کامل است. در حقیقت هدف فردریکسون از ارایهی جزییات مثالهای بالینی، شرح مفاهیم و اهمیتشان، چگونگی انجام تکنیکهای درمان پویشی و ارایهی تصویری نزدیک به واقعیات اتاق درمان بوده که تصور و سپس تمرین عملی را برای نوآموزان تسهیل نموده است.
هم آفرینی تغییر: فنون تاثیرگذار درمان پویشی
اگر بخواهیم به یکی از مشهورترین آثار فردریکسون بپردازیم، بدون شک کتاب “هم آفرینی تغییر” صدرنشین تالیفات او خواهدبود. درواقع علت ستایش شدن این اثر از سوی خوانندگان و منتقدان، ارایهی تکنیکهای درمان پویشی با رویکردی عملی در این کتاب است که میتواند به عنوان راهنمایی موثر برای توانمندسازی بیشتر درمانگران در اتاق درمان به کار گرفته شود. در حقیقت این کتاب جامعترین و مفیدترین مرور بر تکنیکهای ISTDP را به خوانندگان ارایه میکند.
جزییات منحصر به فرد کتاب هم آفرینی تغییر
با وجود اینکه در سراسر کتاب، وفاداری نویسنده به نظریات استادش و بنیانگذار رویکرد مذکور، دکتر حبیب دوانلو، کاملا مشهود است، ردپا و صدای متمایز فردریکسون به وضوح شنیده میشود. شاید بهترین گواه این نکته، رویکرد او در مسدود کردن دفاعهای تکتیکال و فرافکنی بیمار به صورت کاملا فعالانه، پایدار و در عین حال مشفقانه و خوشایند باشد که در کل اثر قابل مشاهده است. اشاره به گزیدهای از چشم اندازهای منحصربهفرد فردریکسون به تکنیکهای درمان پویشی در این کتاب، قرابت ما را با فضای فکری او دوچندان خواهد کرد:
- فردریکسون معتقد است با پیوسته نگهداشتن تمرکز بر سطح اضطراب بیمار، میتوان میزان و شدت مداخلات درمانی را به نحوی تنظیم کرد که اضطراب نه از بین برود و نه به شکلی طاقت فرسا از سمت بیمار احساس شود.
- او با اشاره به عملکرد، ماهیت آسیب شناسی “ارتباط با خود” و هزینهی رفتارهای پیشآیند، مفهوم پاتولوژی سوپرایگو و دفاع های منشی را توضیح دادهاست.
- “ایجاد مزاحمت برای دفاع، یک عمل مشفقانه برای بیمار است”؛ این سخن از نویسنده بیانگر رویکرد او درباره اهمیت شناسایی، شفافسازی، مواجهه و مسدود سازی دفاع های مراجع به صورت مداوم و پیوسته است.
- فردریکسون اذعان دارد زمانی که بیمار مقاوم، درمانده شده، ارادهی خود برای تغییر را به درمانگر واگذار میکند یا انتقال صورت گرفته است، درمانگر باید به وسیله تکنیک هایی اراده بیمار را بسیج و بخش اتحاد درمانی را دوباره مستحکم سازد.
- تاکید بر انجام ندادن تکلیف مسئولیت بیمار به جای او و سلب نکردن عاملیت بیمار، نقشی دیگر بر تابلوی دیدگاه نویسنده است.
چشم اندازی به محتوای بخش های این کتاب
کتاب پرآوازهی هم آفرینی تغییر، در فصل اول به تشریح رویکرد درمانی ISTDP میپردازد و در ادامه سعی دارد تا چگونگی خلق یک روند درمانی متمرکز را به نمایش بگذارد؛ نویسنده این کار را از مسیرتوضیح و جلب توجه مخاطب به “اضطراب و دفاعها” به عنوان مسیری برای منحرف سازی “تجربه ی احساسات” به سرانجام می رساند.
جدا از سنخ و سازمان های متفاوت و پیچیده شخصیتی، ویژگی دیگری مانند “شکنندگی” هم میتواند به عنوان چالش حائز اهمیتی در درمان تلقی شود. علاوه بر چالش برانگیز بودن این گونه بیماران، تکنیک های درمان ISTDP نیز برای آنها بیش از حد شدید و غیرقابل اجرا بوده و درمانگر را از مسیر درمان اثربخش دور سازد. از این رو در فصل دوم به نحوه کار با این دسته از مراجعین پرداخته شده است. در این قسمت فردریکسون با آموزش نحوه بالا بردن ظرفیت روانی و خود-مشاهده گری آنها، چگونگی درمان شکنندگی، افسردگی و جسمانی سازی و آشنایی با دفاع های واپس رونده و عواطف دفاعی این طیف از بیماران، سعی داشته تا درمانی جامع و بیشتر-پوشاننده را به درمانگران ارایه دهد.
از مهمترین و بحث برانگیزترین مشقات رواندرمانی، کار با بیماران بسیار مقاوم است. بدون شک فردریکسون فصل پرباری را به اینگونه مراجعان و شرح تکنیک های اثرگذار بر آنها اختصاص داده است. نویسنده این هدف را با شرح مفاهیمی چون آسیب شناسی سوپرایگو، دفاع های منشی، مقاومت در انتقال ،رخنه در ناهشیار و در نهایت تحکیم(آخرین مرحلهی توالی پویشی مرکزی) به انجام رسانده و فصل آخر را به پایان بردهاست.
دلیل درخشش کم سابقه این کتاب را میتوان چنین عنوان نمود که تا قبل از انتشار این اثر، هیچ منبعی که بتواند به خوبی تکنینکهای درمان پویشی فشرده کوتاه مدت را به همراه جزییات، ملاحظات درمانی و تبصرهها، همراه با مثال های واقعی بالینی اینچنین ارایه دهد، وجود نداشت. درواقع این کتاب نه تنها سعی دارد تا درک درستی از آسیب شناسی روانی و تکنیک های درمانی شکل دهد، بلکه به جرات به مثابه استادی عمل کرده که با مثال های قانعکننده، هر دو موضع را به یک میزان در چشم دانشجویان زنده میکند.
کتاب دروغهایی که به خود میگوییم
از عنوان این اثر میتوان تا حدودی به محتوای آن و دلیل شهرت بسیار زیاد این کتاب نه تنها بین مخاطبین متخصص بلکه در بین عموم مردم، پیبرد. این کتاب در سال 2017 منتشر و به 14 زبان مختلف ترجمه شد. همانطور که در عنوان مشخص است، موضوع اصلی این اثر حول محور خودفریبی و دروغهایی است که افراد به دلایل مختلف روانشناختی و شخصیتی به خود میگویند. درواقع نویسنده سعیداشته تا با بررسی عوامل ناهشیار پشت پرده این نوع رفتار به خواننده غیرمتخصص نیز حقایقی را بازگو کند تا با بینش، خودآگاهی و خودشناسی دستیابد. همچنین با درک و شناسایی چرایی این رفتار، به خواننده راهکارهایی را ارایه میکند تا بر آن غلبه کنند. از طرف دیگر بررسی این عوامل برای درمانگران فرصتی فراهم میکند تا رنج نهفته در خودفریبی مراجعانشان را درک و مداخلاتی را در خصوص خنثی کردن این رفتار دفاعی تنظیم کنند.
-
چشم اندازی به محتوای بخش های این کتاب
با تنظیم مباحث در شش بخش، فردریکسون این مسیر را ابتدا با بررسی روانشناختی دخیل در خودفریبی، ریشهها، مکانیسم ها و پیامدها آغاز نموده و در تلاش است تا درک جامعی را از این پدیده به خواننده ارایه کند. چنانچه با اندیشههای فردریکسون آشنایی داشته باشید، در این اثر نیز ردپای مشفقانه و همدلانهی او به پیچیدگیهای روان انسان و سپس هدایت حمایتگرایانه به سمت خودآگاهی و تغییر را به وضوح مشاهده خواهیدکرد.
-
آناتومی خودفریبی
بررسی مکانیسمهای زیرین خودفریبی با هدف آگاهیبخشی از چگونگی رخداد این پدیده، خواننده را هرچه بیشتر با ناسازگارانه بودن ماهیت آن آشنا میسازد. نویسنده با برملاسازی اهداف مکانیسم های دفاعی مانند انکار، منطقی سازی و فرافکنی که همانا محافظت از فرد دربرابر حقایق دردناک و برانگیخته شدن هیجانات متناقض است، رویکرد مشفقانه خود دربرخورد با این پدیده را حفظ میکند.
-
رنج و لذت خودفریبی
در عین ناباوری، از نظر فردریکسون، خودفریبی لذتهایی را به همراه دارد. درواقع این پدیده به طور موقت باعث تسکین و رضایتمندی از داشتن توهماتی درباره خود و دیگران میشود؛ اما از طرف دیگر نویسنده بسیار هوشمندانه رازِ رنجِ درازمدت ناشی از فریب خود را که منجر به کشمکشهای دردناک درونی، اضطراب و انقطاع از واقعیت میشود، برملا میسازد. درواقع افشای حقیقت رنج و لذت این امکان را برای خواننده فراهم میسازد تا با حفظ عاملیت خود، تصمیم تغییر، تحمل درد مواجهه با واقعیت و درمان را اتخاذ کند. این نکته میتواند به خوبی سبک نویسندگی و فضای منحصر به فرد اندیشههای فردریکسون را به خواننده انتقال دهد.
-
شکستن چرخه خودفریبی
در سایر بخش های این نوشتار به یکی از برجستهترین خصایص قلم فردریکسون، یعنی استفاده از مثال های واقعی برای توضیح مفاهیم اشاره کردیم؛ این اثر هم از این قاعده مستثنی نیست. او برای به چالش کشیدن خودفریبی، غلبه بر آن و در نهایت ارایه تصویر واقعیتری از خود، راهکارهای عملی ارایه میدهد. به عنوان مثالی از راهکارها، نویسنده این موارد را برای غلبه بر دروغها و ایجاد حسی واقعی تر از خود پیشنهاد میکند: خود انعکاسی (بررسی منظم رفتار، افکار و احساسات برای شناسایی فریب ها)، آگاهی هیجانی(توانایی تشخیص و پذیرش احساسات خود، به جای اجتناب یا انکار آنها)، مسئولیت پذیری و شفقت به خود(رفتار مهربانانه به جای انتقاد و تنبیه خود). فردریکسون با نشان دادن اینکه چگونه افراد در زمینههای مختلف با خودفریبی دست و پنجه نرم میکنند، چشماندازی را ترسیم میکند که خواننده میتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند و با تمرین راهکارهای عملی از آنها بیاموزد.
صداقت با خود و شجاعتِ بودن
هرچه به پایان کتاب نزدیکتر میشویم، نویسنده فضای نوشتار را به سمت آشکار کردن تاثیرات مثبت پذیرش صداقت و اصالت سوق میدهد. او این کار را با ارایه نتایج پژوهش ها و سرگذشت افراد حقیقی انجام میدهد. بدین ترتیب مدیریت سازاگارانه ی چالشها، پرورش تاب آوری و بودن در یک زندگی معنادار، به عنوان تاثیرات صداقت با خود برای خواننده آشکارا متجلی و درونی میشود. با این حال فردریکسون از شجاعانه بودن این عمل که همانا رویارویی با حقایق ناراحت کننده و پذیرش آنهاست غافل نشده است. به همین دلیل است که نویسنده برای شروع خودکاوی، به جای رویا فروشی و مطالب انگیزشی، ابزارهایی مانند تقویت شفقت، تابآوری پذیرش آسیب پذیری را برای آسوده تر کردن این سفر طولانی پیشنهاد میکند.
کتاب هم آفرینی امنیت
هم آفرینی امنیت،منتشر شده در سال 2020 را میتوان مروری هوشمندانه، دلسوزانه و دقیق از آسیب پذیرترین بیماران، یعنی بیماران “شکننده”، دانست. در این اثر فردریکسون تلاش میکند تا ماهیت و شدت آسیبپذیری در این دسته از بیماران، عواملی که باعث ایجاد چنین حساسیتی شده و وظایف مضاعفی که مراقبان آنها در برابرشان دارند، تشریح کند. نویسنده درباره وظیفه درمانگران چنین مینویسد: ” وظیقه ما به عنوان درمانگر این است که به بیماران شکننده کمک کنیم تا رهاییشان در عشق ورزیدن، زندگیکردن و خلق یک زندگی باارزش را بازیابی کنند”.
از دشوارترین بخشهای کار با این گروه از بیماران، غافل نشدن از اضطرابشان در طول جلسه، تنظیم مداوم آن و همچنین تمایز قایل شدن بین علایم دفاعهای پراستفاده آنها مثل تجزیه و دوپارهسازی و علایم اضطراب است. علاوه بر این، از نظر نویسنده این بسیار مهم است که در کنار توجه به این موارد، درمانگر نباید به عنوان کاپیتان کشتی عمل کند و عملیت بیمار را به خاطر شکننده بودنش از وی سلب کند؛ بلکه وظیفه اصلی او این است کاری کند تا بیمار خودش ناخدای کشتی خود شود. فردریکسون در سراسر این اثر با استفاده از مثالهای متفاوت بالینی و حتی ادبی، نمودارها و ارجاعات مختلف سعی دارد تا به خوبی ماهیت رنج این بیماران و دشواری کار با آنها را برای خوانندگان مجسم سازد.
-
چشم اندازی به محتوای بخشهای این کتاب
فصل نخستین این کتاب با شرح محتوای اصلیترین چالش بیماران شکننده، یعنی اضطراب زیاد، کار توصیف این بیماران را آغاز میکند. شاید اینگونه به ذهن متبادر شود که رنج اساسی بیماران شکننده در واقع تحمل اضطراب زیاد در سراسر زندگیشان است؛ لیکن با خواندن این بخش متوجه خواهیم شد آنچه بیش از هرچیز دیگر آنها را رنجور ساخته، ترس از وابسته بودن است، که از تجربیات تلخ و رخداد آسیب در بستر وابستگی در گذشته خبر میدهد. پس از بررسی ترس از وابستگی در بخش بعدی، نقطه مقابل این موضوع بررسی میشود: آیا داشتن ارادهی منحصر به فرد از دیگران امن است؟ در واقع از این مسیر، فردریکسون میخواهد به بیمار کمک کند تا به بینشی در خصوص پویایی دلبستگی و تمایزیافتگی دستیابد.
فصل نخست با بررسی اهمیت مرزها و قرارداد درمانی در روند اعتمادسازی، ایجاد انتظارات روشن و قابل پیشبینی بودن درمان برای بیماران شکننده پایان می یابد. درحقیقت، از نظر نویسنده، پیمان درمانی و مرزهای درمانی به مثابه کاتالیزور در ایجاد و تقویت دلبستگی سالم و ارتقای استقلال عمل میکند که میتواند از ارادهی ناهشیار بیمار در راستای دستیابی به سلامت روانی هشیار او در این مسیر بهره گیرد.
از عنوان فصل دوم، هدفش که ارایه راهکارها و تکنیک هایی در جهت تقویت بیمار شکننده میباشد، به وضوح قابل تشخیص است. در بخش ابتدایی این فصل سیستم مراقبت از خود و سلسه مراتب آستانهی تاثیرات هیجانی در بیمران شکننده با استفاده از نظریه و مثال به تصویر کشده شده است تا درکی بهتر از مدلی که ذهن سعی دارد تا دربرابر تهدید از خود حفاظت کند حاصل شود. سپس به وسیلهی تکنیکهای درمانی، به درمانگران میآموزد تا با ایجاد فضای امنی برای بیمار، به اشتراک گذاشتن احساسات امری ناامن و غیرممکن تلقی نشود. درواقع نویسنده سعی دارد تا به درمانگران یادآور کند تنها از طریق ایجاد رابطهای امن و درککننده میتوان درمان بیماران شکننده را امکانپذیر و تواناییهای از دست رفتهی آنها در همه جوانب زندگیشان را بازیابی کرد.
شاید بتوان فصل آخر را به واسطه تشریح مکانسیمهای دفاعی رایج در بین بیماران شکننده، برجسته ترین قسمت این اثر از حیث اهمیت درمانی دانست. فردریکسون با توضیح مکانیسمهای پراستفاده یعنی: انکار، دوپاره سازی و فرافکنی و کارکرد اصلیشان برای این دسته از مراجعین، تکنیکهایی را برای درک و سپس خنثی سازی این سیستم ناسازگار به متخصصان آموزش دهد. البته از جهتی که شکنندگی در نظریات پویشی یک طیف محسوب میشود، نویسنده از ارایه توضیحاتی درباب کار با بیماران با شکنندگی شدید و دارای علایم شبه توهم و شبه هذیان غافل نماندهاست.
از جالب توجه ترین مطالب این اثر، قسمت آخر فصل پایانی است. فردریکسون به تفصیل دربارهی اهمیت کار با بیماران شکننده در سیستمهای درمانی با محیطی همدلانه، مشفقانه و امن در سراسر این اثر صحبتکرده است؛ اما اهمیت این موضوع باعث نشده تا یکی از تاثیرگذارترین ارکان رواندرمانی یعنی انتقال متقابل درمانگر، علیالخصوص در فضای استفاده بیمار از دفاع همانندسازی فرافکن را فراموش کند. او به امکان آسیبپذیری درمانگر در کار با این دسته مراجعین پرداخته که ممکنن است باعث بروز احساسات انتقالی در درمانگر شود. این احساسات باید توسط خودآگاهی و تامل دایمی درمانگر در احساسات خود، به طور کامل شناسایی و ارزیابی شوند تا بتوان از آسیب پذیری درمانگر و صدمه به فرآیند درمانی به فراخور نیاز، جلوگیری کرد.
فراهم آوردن انبوهی از بینش نظری، تکنیکهای عملی و راهنماییهای دلسوزانه برای کار درمانی موثر با بیماران شکننده و ایجاد رابطهای اطمینان بخش، این کتاب را به اثری ماندگار و راهنمایی مشفق برای درمانگران تبدیل کردهاست.
کتاب التیام از طریق ارتباط: مهارت افزایی برای درمانگران
کتاب التیام از طریق ارتباط آخرین اثر چاپ شده از فردریکسون در سال 2023 بوده که هنوز به فارسی برگردانده نشده است. در این اثر، مانند دیگر آثار مذکور، هدف اصلی نویسنده، یعنی افزایش مهارت درمانگران به صورت کاربرد عملی، کاملا واضح و برجسته دنبال شدهاست. فردریکسون با ارایه 42 تمرین کاربردی به درمانگران میآموزد که چگونه از برخورد با بنست رایج اما دردسرسازی به نام خروج ناگهانی مراجعان از درمان، جلوگیری کرده و حتی آن را پیشبینی کنند.
-
جزییات منحصر به فرد این کتاب
تنها خصوصیت متمایز این اثر، ارایه ی 42 تمرین هدفمند برای تقویت مهارت ارتباطی درمانگران نیست. نویسنده علاوه بر ارایه تمرینات مکتوب، از فیلمهای ویدیویی نیز برای توانمندسازی بیشتر درمانگران و مجسم کردن تمرینات در دنیای واقعی استفاده کرده که در نوع خود بیبدیل است. موضوعات به تصویر کشیده شده در تمرینها و فیلمها ، حول محور تنظیم اضطراب، حفظ تمرکز موثر و تشخیص و مقابله با استراتژی های اجتناب بیماران ارایه شدهاند. به طور خلاصه میشود گفت که فرصت یادگیری تمام و کمال از یک استاد سرآمد، برای خوانندهی این اثر فراهم شدهاست.
-
چشم اندازی به محتوای بخشهای کتاب
بیماران با اضطراب بالای تنظیم نشده یا بیمارانی مکانیسم های دفاعی پرکاربردشان، اجتناب و انکار است، بیشتر در خطر خروج از درمان قرار دارند. از این رو بیشتر تمرکز نویسنده در 6 بخش این کتاب و تمرینهای ارایه شده ، بر آموزش چگونگی تنظیم اضطراب برای نگهداشتن تمرکز بیمار در مسیر درمانی و نحوه برخورد موثر با مکانیسم های دفاعی مذکور برای از بین بردنشان است.
در مقدمه و بخش اول، موارد تاثیرگذار اما گاها مورد غفلت قرارگرفته شده که میتوانند در مسیر موفقیت درمان نقش مهمی ایفا کنند، مورد بررسی قرار گرفته است. مهمترین مهارتی که محور اصلی نگارش این کتاب قرار گرفته، مهارتهای برقراری ارتباط در اتاق درمان است. درواقع فردریکسون با ارایه تمرینات در فصول پیشرو، تلاش کرده تا با تاکید فزاینده بر برتری یادگیری عملی نسبت به دانش نظری، این مهارت را در دانشجویان و درمانگران تقویت کند. مهارتی که از نظر او عامل اصلی در دستیابی به موفقیت درمان است. از این رو در فصل دو نیز راهنمایی برای استفاده ی صحیح درمانگران از تمرینات متعدد در جهت تقویت مهارتهایشان، ارایه کردهاست.
به نظر میرسد که یکی از اهداف اصلی نگارش این کتاب، کار با بیماران با اضطراب بالا و نحوه مدیریت رابطهدرمانی برای جلوگیری از خروج ناگهانی آنها از درمان است. از این رو فصل سه به تفصیل، به چگونگی برقراری فضایی امن برای اتکای این دسته از بیماران به درمانگر میپردازد. از این جهت فردریکسون تمرین هایی در جهت فراهم آوردن مقدمات تنظیم اضطراب، یعنی تشخیص و ارزیابی پدیداری اضطراب در بدن مراجع، به خوانندگان معرفی میکند. بعد از مهیا شدن مقدمات، به تمرینهای تنظیم اضطراب، آگاه کردن مراجع از علایم اضطراب و سرکوب نکردن آن پرداخته شدهاست. بدیهیست که همواره موانعی بر سر راه تنظیم اضطراب قرار خواهد گرفت که نویسنده از آنها غافل نشده و استراتژیهایی را برای مسدود ساختن آنها در نظر گرفتهاست. همچنین برای افزایش ظرفیت توجه بیمار به اضطراب،به جای نادیده انگاشتن آن نیز تمرینهای موثری وجود دارد.
در اکثر جلسات رواندرمانی سدهایی وجود دارد که از پیگیری مشکل اصلی و در نتیجه حصول تغییر جلوگیری میکنند. از این سدها با عنوان مقاومت یاد میشود که البته انواع و اشکال متفاوتی را دربر میگیرد. یکی از انواع این موانع، جا به جا کردن اراده به تغییر توسط بیمار است که هر لحظه و از طرق مختلفی ممکن است آن را به کسی غیر از خودش نسبت دهد. فردریکسون در فصل چهارم از رایجترین و چالشبرانگیزترین آنها و راه حل عبور از میانشان را ترسیم کرده است. در حقیقت به عنوان مثال تمرینهایی در مقابله با : عوض کردن موضوع، پاسخهای مبهم، انکار کردن و نپبرداختن به مشکل اصلی توسط بیمار ارایه شدهاست. علاوه بر روشهای مقابله، باید تدابیری برای برانگیختن اراده بیمار در جهت دستیابی اهداف درمانی نیز اندیشیده شود. درواقع نویسنده از استراتژیهایی بهره میبرد که بتوان مقاومت درمانی که به نوعی برای موفقیت، تهدید محسوب میشود را به فرصت تبدیل کرد.
همانطور که هدف نگارش این اثر، بررسی موانع و ارایه راهکارهایی برای نگهداشتن بیمار تا پایان فرآیند درمان بود، سرانجام فصول تمرینی نیز به همین موارد اختصاص دارد. پس از بررسی راهکارهایی برای تشخیص علایم خروج احتمالی بیمار از درمان و نحوه برخورد با این نشانه ها، دو فصل نهایی، به مرور عوامل فرانظری برای دستیبابی به رواندرمانی موثر و موفقیت آمیز تعلق دارد.
سخن پایانی
گردآوری مطالب کاربردی با همراهی مثالها و تمرینهای بالینی، تاکید بر تقویت مهارتهای ارتباطی در اتاق درمان، شناخت و بررسی انواع مسیرهای منتهی به شکست و موفقیت رواندرمانی و تاکید بر شناسایی احساسات بیمار و مداخله مناسب در زمان مناسب از جاذبه های منحصر به فرد آثار جان فردریکسون به شمار میرود. چه تازهکار و چه متخصص، دانشجوی روانشناسی یا درمانگر، مطالعه و تعمق در آثار این نویسنده مقدمات پیشرفت حرفهای و افزایش بینش و مهارت شما را تسهیل خواهد کرد.
منابع
Evans, F. B., & Maris, J. A. (2016). Co-Creating Change: Effective Psychodynamic Therapy Techniques by Jon Frederickson: Kansas City, MO: Seven Leaves Press, 2013. 531 pages. ISBN-13: 978-0-9883788-4-1. $59.95 paperback.
Bernhardt, June 2014,THE SCIENCE OF ART: JON FREDERICKSON, https://www.profilesinsuccess.com
Frederickson, J. (2015). Countertransference in supervision. Psychiatry, 78(3), 217-224.
Frederickson, J. The Man who Awoke from a Coma: Treatment of a Dissociative Patient.
Rousmaniere, T., & Frederickson, J. (2013). Internet-based one-way-mirror supervision for advanced psychotherapy training. The Clinical Supervisor, 32(1), 40-55.
Grecucci, A., Frederickson, J., & Job, R. (2017). Advances in emotion regulation: from neuroscience to psychotherapy. Frontiers in psychology, 8, 985.
دیدگاهتان را بنویسید