روانکاوی علم است یا غیر علم؟
کسانی مانند الیزابت رودینسکو و پیتر گِی، که مهمترین زندگینامهنویسانِ زندگیِ فروید بودهاند، نقل میکنند که فروید آشنایی خود را با فلسفهی نیچه، شوپنهاوئر و بهطور کلی با فلسفهی رمانتیک آلمانی انکار میکرده است، چراکه نمیخواسته منتقدینش با سوءاستفاده از این حقیقت، روانکاوی را نوعی فلسفه و کار او را نوعی فلسفهورزی بنامند، چراکه میخواسته کاروبارش کاملا علمی پنداشته شود و همگان از او بهعنوان پژوهشگری یاد کنند که از روششناسیِ علمی بهره جُسته، نه از گفتمانهای فلسفی.
یا این واقعه بر هیچ روانکاوی پوشیده نیست که فروید، تکنیکهای روانکاوانهی خود را در بستری طبابتگرانه بنا نهاده بود (همچون پزشک که جز شنیدن و گهگاه نظر دادن، نباید کاری کند، باید کاملا خنثی و بیطرف باشد، و هیچگونه انتقال متقابلی نباید از او سر بزند)، تا از جامعهی پزشکی-علمی آن زمان رانده نشود. مشهور است که وقتی فروید متوجه شد شاندور فرنتسی، یکی از شاگردانش، در جلسات درمان صمیمیت زیادی با بیمارانش برقرار میکند، به او نامه نوشت که اگر قرار است در جلسه با بیمارش صمیمی باشد، بد نیست شب را هم با او روی یک تخت بگذراند!
در نگاه فروید، روانکاوی مجبور است که لباس علم بر تن کند. اما آیا تاکنون چنین کرده است؟ برای پاسخ به این پرسش با دو مشکل روبهرو هستیم. نخست آنکه باید تعریف پذیرفتهشدهای از علم پیدا کنیم، و دوم آنکه باید بپذیریم روانکاوی، برخلاف ادّعای فروید، از همان آغاز ترکیبِ متعارضی بوده از نظریاتی کاملا فیزیکالیستی و علمی که فروید آنها را از زیستشناسی، بافتشناسی، فیزیک و فلسفههای نو-کانتی وام گرفته و آرائی کاملا رمانتیک، که حقیقت را بهجای علم و مشاهده، در ابهام، هنر، شعر و پیوند آدمی با طبیعت جستوجو میکنند.
این دو مشکل، سبب شده تا رویکردهای متفاوت و بعضا متعارضی درخصوص علمی بودن/نبودن روانکاوی شکل بگیرد. میتوان این رویکردها را به سه دستهی کلّی تقسیم کرد:
- کسانی معتقدند که روانکاوی علم است، یا لااقل باید از حیث علم بودن/نبودن مورد بررسی قرار گیرد، هرچند تعریف علم نزد همهی آنها یکسان نیست.
- کسانی معتقدند که روانکاوی راه و روشی خاص برای تأویل و معنادهی به تجارب انسانی یا شاخهای از هرمنوتیک است. در این نگاه، علمیبودن یا علمیشدنِ روانکاوی نهتنها ضرورتی ندارد، بلکه خطرناک است.
- در نگرش کسانی نیز، روانکاوی رویکردی کاملا منحصربهفرد است.
در نوشتهی حاضر، این سه دسته بهاجمال بررسی خواهند شد.
فهرست محتوا:
Toggleدستهی نخست: علمینگرها
کسانی که روانکاوی را واجد شأن علمی میدانند یا لااقل به پژوهشِ علمی در روانکاوی باور دارند، خودشان به دو دستهی کلی قابل تقسیماند: روانکاوان و فلاسفه -بهویژه فلاسفهی علم.
روانکاوان
در میان روانکاوان، برخی مانند باب هینشلوود که در مکتبِ کلاینیِ روابط موضوعی و در کلینیک تاویستاک لندن مشغول به کار است، روانکاوی و روش آن را واجد شأن علمی میدانند. هینشلوود در کتاب مهم خود، پژوهش روی کاناپه[i]، با استناد به اصول آمار مدرن، استلال میکند که روانکاوی و خصوصا ذاتِ موردپژوهانهی آن، از جنس علم است.
برخی مانند جاناتان شدلر، که برای ساخت ابزار سنجش شخصیّتِ SWAP شهره است، برای روانکاوی بهخودیخود شأن علمی قائل نیستند، ولی معتقدند که روانکاوی میتواند و حتی باید پژوهشها و روشهای تجربی را در کار گیرد تا بتواند یافتههایش را به بوتهی آزمایش گذاشته و همچنین با جامعهی علمی به گفتوگو بنشیند. شدلر که میتوان او را طرفدار پوزیتیویسم منطقی در فلسفهی علم دانست، با ارجاع به یکی از بزرگترین نظریهپردازان این مکتب فلسفی، یعنی هانس رایشنباخ[ii]، حیث اکتشافی[iii] و حیث توجیهگرانه[iv] را در کاروبار علمی از یکدیگر تفکیک میکند. اولی به ساخت یک فرضیه بر مبنای قیاس و استقرا مربوط است و دومی به آزمودن آن فرضیه.
شدلر معتقد است که روانکاوی از حیث اکتشافی یک دانش کامل بوده و عناصر روانی بسیاری را روی کاناپه کشف کرده است. ولی برای توجیه علمی و سپس تعمیم این یافتهها و ساخت یک نظریهی جهانشمول دربارهی روان، لاجرم باید از روششناسی علم تجربی بهره جُست. بهنظر شدلر، پراکندگی موجود در نظریات روانکاوی، تنها با توسل به روشی تجربی که توانِ تمییز سره را از ناسره به ما میبخشد، قابل رفعورجوع است. نکتهای که برای شدلر اهمیت بسیار دارد، این است که امروزه، دانشجویان مکتبی را در روانکاوی برمیگزینند که استاد یا سوپروایزر آنها بدان ملتزم بوده است. تنها آزمونوخطاکردنهای علمی است که میتواند این دور باطل را شکسته و به دانشجویان ملاک خوبی برای گزینش یک باور یا مکتب ببخشد.
در این میان، روانکاوانی نیز، درپی تبدیل روانکاوی به نوعی روانشناسی عمومی هستند. یعنی درپی آنند که با توسل به حیطههایی چون علوم اعصاب یا پژوهشهای نوزادی، نظریات و مولفههای روانکاوانه را اصلاح و تعدیل کنند. این کار را نیز کسانی چون پیتر فوناگی، اتو فریدمن کرنبرگ و دنیل استرن کردهاند. فوناگی برای بسط نظریهی ذهنیسازی خود، بهسراغ پژوهشهای نوزادی و مکتب تجربیِ دلبستگی رفته است. کرنبرگ با نظر به یافتههای کسانی مانند آنتونیو داماسیو و ژاک پنکسپ در علوم اعصاب، نظریاتش را توسعه داده است. همچنین دنیل استرن، خود یکی از پژوهشگران زمینهی پژوهشهای نوزادی است که معتقد است یافتههای این حوزه میتواند کمک شایانی در انتخاب میان مکاتب و اندیشههای روانکاوانه بکند. برای مثال او در پژوهشهای خود نشان داده است که کودک از همان بدو تولد، دریافتی هرچند ابتدایی از خود در برابر دیگری دارد و نارسیسیزم اولیه را در آراء فروید مردود میشمارد.
فلاسفه
در میان فلاسفهی علم که از روانکاوی سخن گفتهاند، دو شخص حائز اهمیت بسیارند. کارل پوپر و آدولف گرونبام، که هردو نقدهایی جدّی به روانکاوی وارد کردهاند.
پوپر معتقد بود که روانکاوی ابطالپذیر نیست، چراکه تبیینهای روانکاوانه از رفتار انسان، قابل آزمون نیستند. از سوی دیگر روانکاوی با هر رفتاری که رخ میدهد منطبق است، یعنی نمیتوان وضعیّت و رفتاری را فرض گرفت که نتوان پیشفرضهای روانکاوانه را درخصوص آن بهکار بست. به بیان پوپر، دانشی که همهچیز را توضیح دهد، اساسا هیچچیز را توضیح نداده است. در اینجا همین نکته کفایت میکند که نظریهی ابطالپذیری پوپر درخصوص تمایز میان علم و شبه علم، امروز در فلسفهی علم نیز چندان پذیرفته نیست. همچنین این نظریه درمورد روانکاوی اساسا صادق نیست؛ یعنی میتوان تعداد زیادی مفروضه از روانکاوی استخراج کرده، آنها را سنجید و صحت یا ابطالشان را نشان داد، چنانکه بسیاری چون شدلر و دیگران کردهاند.
گرونبام کار خود را با نقدِ پوپر آغاز میکند، سپس یک جدل و یک برهان را مطرح میکند: جدل او تحت عنوان جدل مبتنی بر انطباق[v] به این صورت است: تأویل روانکاو زمانی اثربخش خواهد بود که با سرگذشت واقعی زندگی بیمار تطابق داشته باشد.
همچنین برهانی را تحت عنوان تزِ شرطِ لازم[vi] مطرح میکند که چکیدهی آن به قرارِ زیر است:
- تنها، روش روانکاونهی تأویل میتواند بینش درستی راجع به مولفههای بیماری بهدست دهد.
- بینشی که بیمار حاصل میکند شرط لازم برای بهبود بیماری اوست.
بنابراین:
- روانکاوی اثربخش است.
- از روشهای دیگر برتر است.
در نگاه گرونبام اگر این مقدمه و نتیجه رد بشوند، روانکاوی علم بدی خواهد بود.
نقد گرونبام در بطن خود، نقدی است پرمایهتر نسبت به نقد کارل پوپر. بااینحال آن هم مشکلاتی دارد. برای مثال جدل مبتنی بر انطباق، تنها درخصوصِ نظریهی اغوای فروید صادق است، چراکه ازآنپس، فروید دیگر نه بهدنبال واقعیت عینی، که درپی واقعیت درونروانی و چهبسا فانتزیک بیمارانش بود. یا اگرچه تز شرط لازم آزمون سختی پیشِ روی فروید میگذارد که مجبور به عبور از آن است، این برهان درخصوص مکاتب روانکاوی پس از فروید کمتر قابل طرح است، خاصه مکاتبی چون روابط موضوعی مستقلِ وینیکاتی یا رویکردِ بینالاذهانی که از اهمیّت تأویل کاسته و بیشتر به اهمیّت رابطه و اتّحاد درمانی پرداختهاند.
در اینجا میتوان به فلاسفهای اشاره کرد که اساسا فهم متفاوتی از چیستی علم داشتهاند. لَری لاودن، فیلسوف آمریکاییتبار، در مقالهای درخشان، که در فارسی به «زوال مسئلهی تحدید» ترجمه شده، استدلال میکند که تفکیکهایی که از سدهها پیش فلاسفه میان علم و غیر علم برقرار میکردهاند، همگی رد شدهاند و اکنون زمان آن است که مسئلهی تحدید (حد و مرز گذاشتن میان علم و غیر علم) را از میان برداشت و بهجای آن مسائل دیگری را طرح کرد، همچون اینکه آیا فلان باور، مبنای مستحکم و شایستگی کافی را برای کاربست دارد؟ میتوان گفت که برخی تعاریف جدید از چیستی علم، از چنین اندیشهای برآمدهاند. برای مثال پارادایمگرایی تامس کوهن یکی از آنهاست.
کوهن معتقد است که علم چیزی جز پارادایم نیست. پارادایم یعنی مجموعهای منسجم از مفاهیم و صورتبندی مفاهیم، که هم از یکپارچگی درونی خوبی باهم برخوردارند و هم متخصصین آن حوزه، درخصوص کلیات این مجموعه باهم توافق نظر دارند. در این نگاه، میتوان مکاتب متعدد روانکاوی را هریک واجد یک پارادایم منسجم و مشخص دانست که برای علمیبودن آن مکتب کفایت میکند.
برخی دیگر از فلاسفه نیز، مانند ویلهلم دیلتای، رویکردی پستمدرن و هرمنوتیکی به علم برگزیدهاند که در آن به تفکیک کاملِ علوم طبیعی از علوم انسانی میپردازند. در بخش بعدی این رویکرد بررسی خواهد شد.
اما بسیاری از فلاسفه، همچنان مانند پوزیتیویستها و تجربیگرایان، درپی آنند که تعریفی جامع و مانع از علم بهدست دهند، بیآنکه بخواهند در ذات آن تفکیکی مانند جداسازی علم طبیعی از علم انسانی ایجاد کنند. از میان فلاسفهی این دسته نیز میتوان به رُوی باسکار و مکتب واقعگرایی انتقادی اشاره کرد. در این نگاه، هر واقعیّتی دارای سه سطح است: امر واقعی، امر بالفعل و امر تجربی . امر واقعی راجع به سازوکارها و نیروهای علّیِ موجود در هر شیء است. هرگاه آن شیء در یک زمینهی طبیعی، اجتماعی، یا رابطهای خاص قرار گیرد، برخی از سازوکارها و نیروهای علّی آن فعّال شده و آن شیء در آن زمینه، بالفعل میشود، یا اصطلاحا رخ میدهد. چنانچه این رخداد قابل مشاهده یا قابل تجربه شود نیز، به آن امر تجربی گفته میشود.
با توجه به چنین نگاهی به واقعیّت، میتوان از این مسئله سخن گفت که روانکاوی نهتنها بهاینمعنای غیر پوزیتیویستی علم است، بلکه تنها علمی است که به دقت تمام درخصوص سه سطح واقعی، بالفعل و تجربی در روان آدمی سخن گفته است. ناهشیار بهمثابه موجودیتی که در ذات خود قابل مشاهده نبوده و تنها تحت شرایط و زمینههای رابطهای خاص و در تظاهرات غالبأ مبدّل بالفعل و سپس قابل مشاهده میشود، برای روانکاوان مولفهای کاملا پذیرفتهشده است. این پیوند میان واقعگرایی انتقادی و روانکاوی توسط برخی بهدقت به بحث گذاشته شده است[vii].
دستهی دوم: پستمدرنها و هرمنوتیکباورها
داعیهدارانِ این دسته، روانکاوی را یک ضد علم دانسته و اساسا ارزش آن را در همین ویژگی میبینند، چراکه در نگاه آنها، روانکاوی بههیچروی بهدنبال پیشبینی، کنترل و صدق و کذب نیست. میتوان مسامحتا گفت که در نگاه هرمنوتیکی به انسان، آدمی چیزی نیست جز معنایی که به زندگی خویش میدهد، روایتی که از جهان و روابط خود در ذهن دارد و کلانروایتهایی که در درون آنها زندگی میکند. درنتیجه در فهم هرمنوتیکی از انسان، سابجکتیویتیِ سوژهی انسانی، نقش مستقیم داشته و نمیتوان آدمی را بیرون از زمینهی رابطهای، اجتماعی، تاریخی و فرهنگیای که در آن واقع است مطالعه کرد. در نتیجه در این نگاه، نمیتوان آدمی را در آزمایشگاه و شرایط کنترلشدهی شبه-آزمایشی فهمید.
از فلاسفهای که این نگاه را داشتهاند، میتوان به پل ریکور فرانسویتبار اشاره کرد که در کنار هانس گئورگ گادامر، یکی از بزرگترین متخصصین هرمنوتیک در قرن معاصر است. او روانکاوی را از اساس، رویکردی هرمنوتیکی میداند و روانکاو را با یک متخصص پدیدارشناس مقایسه میکند که درپی فهم چگونگی پدیدار شدن زندگی و روابط نزد بیمارِ خود است، متخصصی که درنهایت میخواهد به بیمار در باز-روایت زندگیاش یاری رساند.
یکی از تقسیمبندیهای رایجی که در قرن اخیر درخصوص چیستی علم مطرح شده، از چنین نگاهی به انسان برخاسته است. در این تقسیمبندی که توسط ویلهلم دیلتای صورت گرفته، برخلاف نگرش پوزیتیویستی و تجربی به علم (که بدون انجام هرگونه تفکیکی، برای همهی علوم شأن یکسانی قائل است)، علوم طبیعی و علوم روحی (انسانی) از یکدیگر تفکیک میشوند:
عناصر مهم در علوم طبیعی | عناصر مهم در علم انسانی |
در پی تبیین مکانیسمهای علّی-معلولی | در پی تأویل و کشف معنا، انگیزه و روایت سوژه از خود |
بهدنبال کشف قوانین جهانشمول: Nomothetic | واکاوی فرد به فرد: idiosyncratic |
ابژههای مورد شناسایی مستقل از انساناند | ابژهی مورد شناسایی از سوژهی شناسنده مستقل نیست |
آبجکتیو و عینینگر | سابجکتیو و دروننگر |
در میان روانکاوان
یکی از روانکاوانی که چنین نگاهی به روانکاوی دارد آندره گرین است. در نگاه او پژوهش تجربی برای روح روانکاوی یک تهدید بوده و روانکاوی نباید در برابر پرستیژ پژوهش تجربی سر خم کرده و ماهیت خود را فراموش کند.
برهان اصلی گرین چنین چیزی است: پژوهش تجربی به آنچه قابل مشاهده است میپردازد و روانکاوی صراحتا به آنچه قابل مشاهده نیست نظر دارد. درنتیجه پژوهشهای تجربی برای مطالعهی «ناهشیار» تناسبی ندارند و پدیدههای مورد علاقهی روانکاوی (تعارض و مصالحه، انتقال و مقاومت)، هرگز بیرون از بستر خاص روانکاوی بالینی قابل بررسی نیستند. آنچه به ما توانایی کشف و مطالعهی این پدیدهها را میدهد یک روح روانکاوانه (psychoanalytic sprit) است: حالت ذهنی ویژهای که در حین کار و تفکّر، در ذهن یک روانکاو جاری و ساری بوده و در آن سُکنی دارد، چیزی که تنها در یک ستنیگ روانکاوی ممکن میشود. به عبارت دیگر مطالعهی روانکاوانه تنها از یک طریق ممکن میشود: تداعی آزاد و تأویل آن توسط ذهنِ بیطرفِ روانکاو، ذهنی که تنها یک روانکاوِ روانکاویشده واجد آن است.
لازم به ذکر است که مباحثهی میان آندره گرین و دنیل استرن (که پیشتر به او اشاره شد)، منبع خوبی برای فهم تفاوت این دو دیدگاه است[viii]. خلاصهی این مباحثه و نقدهای وارد بر این دو دیدگاه را میتوان در دو مقالهی زیر یافت:
- Wendy Hollway (2001) Clinical and observational psychoanalytic research: Roots of a controversy. Andre green and Daniel stern, Infant Observation: International Journal of Infant Observation and Its Applications, 4:2, 145-151, DOI: 10.1080/13698030108401630
- https://jonathanshedler.com/PDFs/Shedler_Good_science,_good_psychoanalysis_JAPA_2004.pdf
دستهی سوم: رویکردی منحصربهفرد
تامس نیگل، یا جاناتان لیر، که هردو فلاسفهی آمریکایی هستند، بر این باورند که روانکاوی چیزی است در میان علوم تجربیِ فیزیکالیستی که درپی تبیین و تعمیم هستند و علوم هرمنوتیکی که مطالعهی خود را بر محوریت سوژهی منفرد انسانی متّکی میکنند. برای مثال نیگل اثبات میکند که آنچه مورد توجه روانکاوی است (یعنی معانی و انگیزهها و دلایل)، میتواند خود بهمثابه علّت رفتار انسانها درنظر گرفته شود و نیازی نیست علوم طبیعی و انسانی را ازاینحیث از یکدیگر تفکیک کرد. یا جاناتان لیر روانکاوی را «کاوش عینیِ سابجکتیویتی» میداند. قابل توجه آنکه باور به تأثیر علّی داشتنِ معانی و دلایل، در واقعگرایی انتقادی (که پیشتر بدان اشاره شد) نیز وجود دارد.
همچنین میتوان به هابرماس، فیلسوفِ آلمانی اشاره کرد که معتقد به دسته علم است:
- علم تجربی، که از نظرگاه عینی و فنی اخذ شده است.
- علم هرمنوتیک، که رویکردی سابجکتیو است.
- علم سومی که از طریق نقدِ پیوسته ی خود و مبانی خود، در پیِ کسبِ انسجام درونی و صدق و کذب بیرونی است. او فلسفه، مارکسیسم و روانکاوی را در این دسته قرار میدهد.
در این دسته به روانکاوانی مانند ژک لکان نیز میتوان اشاره کرد که روانکاوی را اساسا نوعی کنش هنرمندانه تلقی میکند؛ البته نه مانند نقّاشی، چراکه روانکاوی درپی افزودن چیزی بر ذهن بیمار نیست (چنانکه نقاش چیزی بر بوم میافزاید)، بلکه مانند یک مجسّمهساز که درپی رسیدن به هستهی وجودیِ پنهان در پساپشتِ یک سنگِ تراشناخورده است.
منابع:
- آثار و اندیشههای زیگموند فروید؛ ژان میشل کینودو؛ به ترجمهی علیرضا طهماسب و مجتبی جعفری؛ فرهنگ نشر نو
- فروید؛ جاناتان لیر؛ به ترجمهی علیرضا طهماسب و مجتبی جعفری؛ فرهنگ نشر نو
- Clinical and Observational Psychoanalytic Research Roots of a Controversy – Andre Green & Daniel Stern
- The Demise of the Demarcation Problem, Larry Laudan
- Freud and Philosophy, Paul Ricœur
[i] Research on the couch: single-case studies, subjectivity and psychoanalytic knowledge
[ii] Hans Reichenbach
[iii] context of discovery
[iv] context of justification
[v] Tally argument
[vi] necessary condition thesis
[vii] e.g. Alan Norrie (2020): The flesh made word: critical realism, psychoanalysis, and
the ontology of love, Journal of Critical Realism, DOI: 10.1080/14767430.2020.1799606
[viii] CLINICAL AND OBSERVATIONAL PSYCHOANALYTIC RESEARCH: ROOTS
OF A CONTROVERSY
دیدگاهتان را بنویسید