نقد فیلم چهارشنبه سوری از نگاه روانشناسی
فیلم چهارشنبه سوری، یکی از آثار دیدنی اصغر فرهادی است که مثل سایر فیلم هایش جنبه های روانشناختی فراوان دارد. در این فیلم آدم ها و رابطه ی بین آن ها به خوبی به تصویر کشیده شده است: آن بخش هایی از افراد که دیدنی است و البته آن بخش هایی که ندیدنی است!
داستان فیلم چهارشنبه سوری، با روحی (با بازی ترانه علیدوستی) شروع می شود. او پس از ورود به شرکت، لباسی به تن می کند و سعی می کند خود را در آینه ببیند. آینه که به طرزی افراطی، کوچک است به هیچ وجه توانایی نمایش لباس روحی را ندارد. پس به آینه بزرگتری پناه می برد. شاید این سکانس چکیده ی کل داستان است. ما در طول فیلم قرار است به همراه روحی سفر کنیم و دید وسیع تری نسبت به انسان ها و روابطشان به دست بیاوریم. تغییرات ظاهری (اصلاح صورت و برداشتن چادر) هم در داستان فیلم، امر زائدی نیست، بلکه نشان دهنده ی تغییراتی است که در روحی و البته در دیدگاه بیننده نسبت به روابط انسانی رخ می دهد.
اگر چه اتفاقات فیلم در شب چهارشنبه سوری می افتد، اما داستان اصلی، این نیست. داستان اصلی درباره ی اعتماد و خیانت است. انسان ها برای اینکه با هم در رابطه باشند، نیاز دارند به هم اعتماد کنند. اما شخصیت اصلی فیلم، مژده (با بازی هدیه تهرانی)، اعتمادش را به همسرش از دست داده است. در تمام طول فیلم، عذابی که مژده می کشد نمایش داده می شود. او در برزخ زندگی می کند. از یک سو مدارک خیانت همسرش را جست و جو می کند و از سویی وقتی احساس می کند، همسرش خیانت نکرده، آرام می شود. آرامشی که البته موقتی است و مژده خیلی زود به برزخ بی اعتمادی سقوط می کند. در ادامه این محتوا از کلینیک روانشناسی آگاه، به نقد و بررسی روانشناختی فیلم چهارشنبه سوری میپردازیم.
فهرست محتوا:
Toggleمسئله خیانت در فیلم چهارشنبه سوری
برای دیدن مسأله خیانت لازم است که ابتدا پویایی های روان افراد و روابط بین آن ها را ببینیم. اصغر فرهادی با به تصویر کشیدن مراسم چهارشنبه سوری به نوعی استعاری، به جنبه های متعارض روان انسان ها و روابطشان اشاره دارد. چهارشنبه سوری قرار است یک جشن باشد اما در عین حال بسیار ترسناک و آزار دهنده است. روابط شخصیت های فیلم هم به همین صورت است: روابطی که در عین رضایتبخش بودن، آزاردهنده هستند.
وقتی مرتضی (با بازی حمید فرخ نژاد) قسم می خورد که مژده را دوست دارد، دروغ نمی گوید. او در عین حال که به همسرش علاقه دارد، از او بیزار است. جذابیت کار اصغر فرهادی در این است که هم زمان که مرتضی، مژده را کتک می زند، موسیقی آرامش بخشی در آسانسور پخش می شود. این صحنه به زیبایی همزمانی احساسات مثبت و منفی در روان انسان را به تصویر می کشد.
تحلیل صحنه ی کتک زدن مژده در فیلم چهارشنبه سوری
صحنه ی کتک زدن مژده، همچنین بخش مهمی از پویایی روان در رابطه را نشان می دهد. مژده به همسرش شک دارد و علامت های خیانت عاطفی را به وضوح می بیند. اما نمی خواهد این مسأله را باور کند و به خاطر فهمیدنش خودش را سرزنش می کند. همانطور که خواهر مژده او را سرزنش می کند که با کارهایش دارد زندگیش را خراب می کند. با این حال مژده می داند که همسرش خیانت کرده است. وجود او سرشار از حس خشمِ سرکوب شده است. در یک مکانیسم روانی پیچیده، مژده برای سرکوب خشمش، آن را به بیرون خود پرتاب می کند و درون مرتضی جایگذاری می کند. او با یک کار احمقانه (کشیک دادن) مرتضی را وادار می کند خشمگین شود تا خشم خودش را نبیند! برای همین خشم مرتضی افراطی و غیرمنطقی است و طوری است که می گوید: اصلا نفهمیدم چی شد!
مژده در کل این فرایند خود را تنبیه می کند، گویی فهمیدن واقعیت کار بدی است. چرا که این واقعیت زندگیش را نابود کرده، پس نباید فهمیده شود و مژده به خاطر فهمیدنش باید سرکوب و تنبیه شود. همان طور که اواخر فیلم چهارشنبه سوری، روحی به وسیله ی همسرش با نگاه و کلام تنبیه می شود، چرا که روحی همه چیز را می داند!
دریافت مشاوره خیانت
اون مشکل داره، نه من! در فیلم چهارشنبه سوری
مرتضی به عنوان فردی که در حال ویران کردن زندگی خانوادگی است، یک دلیل محکم برای اعمالش دارد. او عامل بدبختی و مشکلاتش را زن شکاکش می داند. او بارها انگشت اتهام را به سمت مژده می گیرد و مثلا می گوید تو کاری کردی که من کتکت بزنم. این مسأله در بسیاری از ما شایع است: به جای اینکه مشکلات فردیمان را ببینیم، دیگران را مقصر می دانیم. حتی اگر آن مشکل به اندازه شکستن شیشه و کتک زدن واضح باشد! همیشه آسان تر این است که مشکلاتمان را به بیرون از خودمان پرتاب کنیم، دیگران را مقصر بدانیم و تماشا کنیم که زندگیمان چطور ویران می شود. ابتدای این فرایند شاید آرامش بخش باشد اما در انتها، ویرانگر است. مثل سکانس های پایانی فیلم که آتش سوزی چهارشنبه سوری را به شکلی ویرانگر نشان می دهد، مراسمی که قرار بوده مایه ی شادی و سرور باشد!
واکنش مرتضی به کشیک دادن مژده، بسیار افراطی است، چرا که او به طور ناهشیار در این ماجرا مشکلات درونی خودش را می بیند، پس برای فرار از احساس گناه، آن را به شکل خشم به سمت مژده پرتاب می کند. خشمی که افراطی، غیرمنطقی و نابجاست. او جنگ درونی خودش را در بیرون از خود و در مژده می بیند. جنگ بیرونی و روابط آشفته بسیار سخت است، اما پذیرشش به هر حال آسان تر از پذیرش جنگ درونی است!
همچنین بخوانید: تحلیل روانشناسی انیمیشن افسون
«دروغ هایی که به خود می گوییم»
روحی در طول فیلم چهارشنبه سوری همه جا حضور دارد. او به عنوان یک شاهد بی طرف، با همه ی شخصیت ها ارتباط دارد. با این حال گاهی سعی می کند بین افراد مصالحه برقرار کند، حتی اگر این مصالحه با گفتن یک دروغ باشد. این مسأله بین همه ی ما شایع است. ما هم برای کنار آمدن با موقعیت های دردناک زندگی به خودمان دروغ های مصلحت آمیز می گوییم. دردهایمان ابتدا با این دروغ ها تسکین پیدا می کنند و به قول مرتضی همه چیز به خیر و خوشی می گذرد، اما دروغ، درد بزرگتری برایمان ایجاد می کند.
چرا که بخشی از روان ما همیشه بیدار است (مثل مژده که در صحنه ی پایانی کنار پسرش بیدار است). این بخش بیدار همه چیز را می داند. اما ما با دروغ های مصلحتی که به خود می گوییم خودمان را به خواب می زنیم، انرژی زیادی را صرف کلنجار رفتن با واقعیت و دروغ می کنیم و در نهایت رنج می کشیم.
2 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
وقتی انسان ها با خودشان صادق نیستند و قدر خوب بودن دیگران را نمیداند و با کنایه و طلبکاری حرف میزنند و همیشه خدا هم طلبکار هستند و با هر بهانه ای بهترین و مهمترین روزهای عزیزانشان یادشان نباشد و به بهانه دلخوری از ان بگذرند اعتماد بی معناست. حرفهای ظاهریشان که بوی صداقت ندارد و متفاوت از ادعاهاشون است را نمیتوان باور کرد. باید رها کرد ایت تکرار. همیشه تکرار را… این فیلم که شنیدید داستان واقعیش اینه. مرسی از تحلیل هاتون
ممنون از نظر شما