تحلیل روانشناسی انیمیشن inside out 2
موضوع اصلی Inside Out دختری به نام رایلی است. در قسمت اول رایلی همراه با خانوادهاش مجبور به نقل مکان میشوند. قسمت جالب و منحصر به فرد داستان این است که ما با تعدادی از شخصیتهای درون سر رایلی روبهرو میشویم. هر یک از این شخصیتها بیانگر احساسات رایلی هستند. احساساتی مانند خشم، غم، شادی، انزجار و ترس. در پایان قسمت اول به این نتیجه میرسیم: برای اینکه بتوانیم بهتر زندگی کنیم به تمام احساساتمان نیاز داریم. احساسات مثبت و منفی هر کدام کارکرد خود را دارند. همۀ احساسات برای مدیریت زندگیمان ضروری هستند.
در قسمت دوم Inside Outرایلی نوجوانی را آغاز کرده است. او همراه با نوجوانی در حال تجربۀ بلوغ است. تغییرات همراه با بلوغ همهچیز را در «بخش مرکزی» به هم میریزد. احساسات جدیدی پیدا میشوند. با فرا رسیدن بلوغ همۀ تصورات رایلی از خودش تغییر میکند. انگار همراه با تجربیات جدید، هویت جدیدی نیز در حال شکل گرفتن است.
این انیمیشن به خوبی دنیای درونی شخصیت را به تصویر کشیده است. به ما کمک میکند متوجه شویم همزمان با تجربۀ دنیای بیرون، در دنیای درون ما چه اتفاقاتی در حال افتادن است.
فهرست محتوا:
Toggleزبان استعاره انیمیشن Inside Out و ارتباطات درونی
یکی از روشهایی که میتوان برای توضیح دادن مفاهیم احساسی کاملاً پیچیده به کودکان استفاده کرد استعاره است. با استفاده از استعاره میتوانیم مسائل حساس را با تهدید کمتری به کودک آموزش دهیم. استفاده از استعاره در Inside Out فوق العاده است.
علاوه بر این انیمیشن Inside Out به ما نشان میدهد چطور احساساتمان با یکدیگر تعامل میکنند و بر رفتارهایمان تاثیر میگذارند.
تجربۀ همزمان بیش از یک احساس در لحظه میتواند گیجکننده باشد. اغلب ما دوست نداریم از همۀ احساساتی که در همان لحظه در حال تجربهاش هستیم حرف بزنیم. حتی گاهی اوقات از توصیف احساساتی که تجربه میکنیم ناتوانیم. برای مثال وقتی عصبانی هستیم ممکن است همراه با خشم احساسات دیگری مانند عشق را هم تجربه کنیم اما ترجیح میدهیم فقط خشم را ابراز کنیم چون در آن لحظه احساسِ غالب است و شدت بیشتری دارد.
اما ما معمولا یک احساس را تجربه نمیکنیم. اغلب احساساتی را تجربه میکنیم و این احساسات بر رفتارها و نحوۀ درک ما از زندگی تاثیر میگذارند.
انیمیشن Inside Out نشان میدهد ما به روشهای مختلفی با دیگران ارتباط برقرار میکنیم. علاوه بر این ما با خود و دنیای درونیمان هم در ارتباطیم. نحوۀ ارتباط ما با خودمان بر ارتباطاتمان با دیگران تاثیر میگذارد.
ما آدمها موجوداتی چند بُعدی هستیم و احساسات، افکار متفاوتی را تجربه میکنیم. ما احساس میکنیم، فکر میکنیم و انجام میدهیم. اما معمولا بیشتر بر رفتارها تأکید میکنیم؛ زیرا تنها رفتارهایمان هستند که قابل مشاهده و آشکار هستند. با این حال، فرآیند احساس و فکر که در پشت صحنه یا «درون» اتفاق میافتد میتواند به رفتارهایمان معنا بدهد.
بلوغ: تغییرات جدید، احساسات جدید
انیمیشن Inside Outنشان میدهد با بزرگ شدن و رشد ما مفاهیم اصلی و تصورات ما از دیگران، دنیا و خودمان میتوانند از بین بروند و دوباره بازسازی شوند.
ما به عنوان بزرگسالان آینده به چیزی متفاوت نیاز داریم تا بتوانیم در برابر تغییرات جدید واکنش مناسبی داشته باشیم. تا وقتی که کودک هستیم والدینمان از ما در برابر رویدادهای نامطلوب زندگی محافظت میکنند. وقتی ناراحتیم برایمان اسباب بازی میخرند و در آغوشمان میکشند و اجازه نمیدهند احساسات منفی را زیاد تجربه کنیم. اما با نزدیک شدن به دوران نوجوانی و بلوغ، زندگی پیچیدهتر میشود و ما کمتر میتوانیم از احساساتمان اجتناب کنیم.
اضطراب یکی از جدیدترین و «پیچیدهترین» احساساتی است که همراه با بلوغ رایلی پدیدار میشود. همراه با اضطراب، حسادت، خجالت و بیحوصلگی نیز از راه میرسند و همهچیز را خرابتر میکنند.
سایر احساسات رایلی مثل شادی، غم، ترس، خشم و انزجار که حالا دیگر مربوط به موقعیتهای پیچیدهتری در زندگی رایلی هستند او را سردرگم میکنند. اینبار به جای آنها، احساس جدید رایلی یعنی اضطراب تصمیم میگیرد رایلی چکار کند و همهچیز را خرابتر میکند!
روابط ما در نوجوانی پیچیدهتر میشوند. مهارتهای تفکر انتزاعی و استدلال همهچیز را پیچیدهتر اما منسجمتر میکند. در نتیجه ما دربارۀ خودمان و دنیا کنجکاوتر میشویم. از طرف دیگر در نوجوانی پذیرفته شدن در جمع دوستان اهمیت زیادی دارد. نوجوان مدام نگران است دیگران دربارۀ او چه فکری میکنند. این جاست که احساسات جدید نمایان میشوند: ممکن است دربارۀ برداشتهای دیگران بهشدت مضطرب شوند، ممکن است از اینکه با بقیه فرق دارند خجالت بکشند، ممکن است هنگام مقایسۀ خود با همسالانشان احساس حسادت کنند.
همچنین بخوانید: نشانههای رسیدن به بلوغ عاطفی
چرا احساسات “جدید” در سالهای نوجوانی پدیدار میشوند؟
وقتی بچهها کوچکتر هستند، راحتتر میتوانند احساساتشان را ابراز کنند. کودک ممکن است اسباببازی مورد علاقهاش را گم کند و شروع به گریه کردن میکند؛ بنابراین دیگران متوجه میشوند او غمگین است. یا خواب بد میبیند و بعد از آن به مادرش میچسبد و از او جدا نمیشود در نتیجه مادر متوجه میشود کودک ترسیده است.
جانا کوک دانشمند پژوهشی در مرکز توسعه آموزش (EDC) توضیح میدهد: وقتی بچهها بزرگتر میشوند، بهتر میتوانند احساساتشان را کنترل کنند، یعنی میتوانند بسته به موقعیت احساساتشان را پنهان کنند. تجربۀ آنها از امیدها، ترسها و از دست دادنها نیز پیچیدهتر و مختلطتر میشود. به عنوان مثال، گذراندن وقت با همسالان میتواند با اینکه هیجانانگیز است، استرسزا هم باشد. ابراز کردن این احساسات پیچیده دیگر آسان نیست.
این تجربیات پیچیدۀ عاطفی گاهی اوقات میتواند منجر به مشکلات سلامت روان مانند افسردگی، اضطراب و ناامیدی شود. بیایید به احساسات جدید رایلی نگاهی بیاندازیم و ببینیم هر کدام چه کارکردی دارند:
اضطراب
اضطراب را سیستم هشدار داخلی بدنتان ببینید. اضطراب مانند آژیر آتشنشانی هنگام احساس خطر فعل میشود و از شما محافظت میکند.
اما گاهی اوقات در مواقعی که خطری بیرونی شما را تهدید نمیکند این زنگ هشدار بدون هیچ دلیلی به صدا در میآید. برای نوجوانان این هشدار میتواند به خاطر چند چیز ایجاد شود: آزمون ریاضی، همرنگ شدن با گروه باحال مدرسه، یا حتی یک جوش بزرگ روی بینی.
دریافت مشاوره برای استرس و اضطراب
خجالت
به خجالت به عنوان سیستم هشدار مغزتان برای موقعیتهای اجتماعی نگاه کنید. خجالت یا شرم به ما کمک میکند بتوانیم از قوانین جامعه پیروی کنیم و نظم زندگی اجتماعی حفظ شود. وقتی خجالتزده میشویم دلمان میخواهد آب شویم و در زمین فرو برویم.
در نوجوانی فرد نسبت به خودش حساستر میشود. نظر دیگران و برداشتهایشان برایش مهمتر از قبل میشود. وقتی احساس میکند مطابق انتظارات دیگران رفتار نکرده، خجالتزده و شرمگین میشود.
حسادت
حسادت به ما نشان میدهد آنچه دیگری دارد خواستۀ ما هم هست. ممکن است نوجوان چیز مطلوبی را در شخص دیگری ببیند و آرزو کند او هم آن را داشته باشد. مثلا ممکن است آرزو کند مثل دوستش قد بلند باشد، یا مثل همکلاسی مدرسهاش در موسیقی بااستعداد باشد.
بیحوصلگی
همۀ ما گاهیاوقات بیحوصله میشویم. در اصطلاح عامیانه بیحوصلگی احساس کسالت، نارضایتی و فقدان کلی انرژی یا علاقه به چیزها است.
وقتی بی حوصله هستیم حتی جالبترین بازی ویدیویی یا پرهیاهوترین فیلم، خستهکننده به نظر میرسد. انگار باتریمان رو به اتمام است. در سنین نوجوانی، بیحوصلگی میتواند به عنوان سرپوشی روی سایر احساسات فرد باشد.
برای مثال ممکن است فرد احساس اضطراب کند اما نتواند آن را تشخیص دهد و در عوض از خستگی و بیحوصلگی شکایت کند.
تحلیل دیالوگهای جالب انیمیشن Inside Out از نگاه روانشناسی
احساسات در این انیمیشن دیالوگهای جالب و قابلتاملی رد و بدل میکردند. بیایید ببینیم هر کدام از این دیالوگها واقعا چه منظوری داشتند.
- احساس ترس: «شرط میبندم اضطراب یه برنامه خوب برای همه چیز داره.»
محرک احساس ترس تهدیدهای مشخص دنیای بیرون است. مثلا ما با دیدن مار میترسیم و سعی میکنیم از خودمان مراقبت کنیم؛ اما محرک اضطراب مشخص نیست. اضطراب مجبورمان میکند عواقب هر رفتار و اتفاق و ریسکهایش را پیشبینی کنیم و برایش آماده باشیم. گاهی اوقات اضطراب ریسک و خطر را بیشازحد معمول بیشبینی میکند و برای ما دردسر درست میکند. احساس اضطراب و هیجان هردو دربارۀ قدم گذاشتن در ناشناختهها هستند.
- احساس اضطراب: «زندگی رایلی خیلی پیچیدهتر شده! نیاز به احساسات پیچیدهتری نسبت به شادی و غم داره. اون دیگه به شما نیازی نداره.»
- ترس: «چطور جرات میکنی این حرفو بزنی؟»
- شادی: «تو نمیتونی ما رو تو یه بطری بندازی و زندانیمون کنی.»
- اضطراب: «وای! چه فکر خوبی…»
اضطراب میتواند بقیۀ احساسات را مسدود کند؛ در نتیجه وقتی اضطراب شدیدی را تجربه میکنید لحظاتی مکث کنید تا متوجه احساساتی که ساکت شدهاند هم بشوید. از خودتان بپرسید: «دیگه چه احساساتی دارم؟» این کار میتواند در بطری را باز کند تا بقیۀ احساسات بالا بیایند و به ما کمک کنند انتخابهای بهتری در زندگی داشته باشیم.
- خشم:«شادی تو تا الان اشتباهات زیادی کردی. در آینده هم قراره اشتباهات زیادی بکنی اما اگه اجازه بدی این تو رو متوقف کنه ممکنه همۀ ما ناامید و تسلیم بشیم.»
اشتباه کردن بخشی از مسیر یادگیری است. وقتی ما دست از اشتباه کردن برداریم یعنی ما دست از تلاش کردن برای یادگیری چیزهای جدید برداشتهایم. احساساتمان ما را به سمت تجربیات جدید هل میدهند.
- ترس به اضطراب: «تو و من دوستهای خوبی میشیم.»
اضطراب ورژن کلی ترس است. ترس و اضطراب به ما کمک میکنند در مقابل خطر از خود مراقبت کنیم. اضطراب یعنی «دقیقا مطمئن نیستم چه خطری تهدیدم میکند اما حس میکنم بعضی چیزها ممکن است بد پیش برود.»
- غم به شادی: «تو خیلی خوب از رایلی مراقبت میکنی.»
- شادی: «ممنونم. تلاشمو میکنم.»
احساس شادی ما به کمک میکند تا بفهمیم چه چیزی برایمان خوب است. همۀ احساسات انرژی دارند. انرژی زیاد شادی به ما کمک میکند تا به جلو حرکت کنیم و قدر چیزهای فوقالعاده و سالم زندگیمان را بدانیم.
- شادی: «اضطراب! بس کن! تو نمیتونی انتخاب کنی رایلی چه کسی باشه! بزار رایلی بره!»
گاهی اوقات ما به اضطرابمان اجازه میدهیم تا همهچیز زندگیمان را کنترل کند. اما تلاش برای کنترل کردن همهچیز طاقتفرسا و غیرممکن است. بهتر است وقتی در چرخوفلک اضطراب گیر افتادهایم مانند شادی با خود مهربان باشیم و به دنبال کمک بگردیم.
- اضطراب: «وظیفۀ من مراقبت از رایلی در برابر چیزهای ترسناکیه که او نمیتونه ببینه. من برای آینده برنامهریزی میکنم.»
اضطراب به ما کمک میکند تا برای زندگی و آینده برنامهریزی کنیم. اما نمیتوانیم برای همه چیز برنامهریزی کنیم و از قبل آماده باشیم. رشد کردن نیاز به مقداری ریسک هم دارد. بنابراین مهم است اجازه بدهیم اضطراب از ما مراقبت کند اما اجازه ندهیم همهچیز را کنترل کند.
همچنین بخوانید: تحلیل انیمیشن افسون از نگاه روانشناسی
- شادی: «شاید این اتفاقیه که وقتی بزرگ میشی میافته: دیگه نیازی به احساس شادی نداری.»
آیا واقعا وقتی بزرگ میشویم بیشتر مضطرب هستیم تا شاد؟ ممکن است برای خیلی از افراد درست باشد. بزرگسالان اضطراب بیشتری نسبت به کودکان تجربه میکنند. اما چه اشکالی دارد اگر زمانی را مانند کودکی شاد باشیم؟ باید تمرین کنیم تا مانند شادی به دنبال لحظاتی بگردیم که در آنها شادهستیم.
- اضطراب: «من اضطراب هستم. کجا میتونم وسایلمو بزارم؟»
اضطراب با چمدانهای زیادی از راه میرسد. اضطراب اهمیت زیادی دارد چون از ما در برابر خطرات محافظت میکند. اما فضای زیادی از ذهنمان را اشغال میکند. گاهی وقتی مضطرب هستیم قسمتهای زیادی از زندگیمان مختل میشود. بهتر است وقتی اضطربتان با چمدانهایش از راه رسید او را تشخیص دهید و از او بپرسید: اومدی تا دربارۀ چی بهم هشدار بدی؟
جمع بندی
همیشه به ما گفتهاند احساسات به دو دسته خوب و بد تقسیم میشوند. در نتیجه ما تصمیم گرفتیم احساسات بد مانند خشم، غم و حسادت را سرکوب کنیم. تمام احساسات برایمان مفید هستند. فقط باید به آنها اجازه دهیم تا تجربه شوند و ما را راهنمایی کنند.
باید از احساس غم تشکر کنیم چون به ما کمک میکند تا با قسمتهای بد زندگی کنار بیاییم. باید از اضطراب تشکر کنیم چون همیشه یک برنامۀ جایگزین برای ما دارد. باید از شرم تشکر کنیم چون گاهی اوقات به ما کمک میکند تا رفتار مناسب جامعه داشته باشیم و حتی گاهی کمک میکند تا به خود و اشتباهاتمان بخندیم. باید از بیحوصلگی تشکر کنیم چون گاهی اوقات به ما کمک میکند تا از هیاهوی دنیای بیرون فاصله بگیریم و روی کاناپه استراحت کنیم.
باید از ترس تشکر کنیم چون ما را از خطرات دور میکند. باید از حسادت تشکر کنیم چون گاهی اوقات به ما کمک میکند تا از دیگران الهام بگیریم. باید از شادی تشکر کنیم چون به ما کمک میکند تا نیمه پر لیوان را ببینیم و مثبت فکر کنیم. باید از خشم تشکر کنیم چون به کمک میکند تا برای خود حد و مرز تعیین کنیم و اجازه ندهیم دیگران به ما آسیب برسانند.
درباره حدیث نیک اندیش
من حدیث نیک اندیش هستم. دانشآموخته انستیتو روانپزشکی تهران؛ و کارشناسی در دانشگاه سمنان، رشته روانشناسی بالینی تحصیل کردهام. همیشه به دنبال دیدی گسترده برای تبیین اختلالات روانی بودم؛ در نتیجه برای ادامه تحصیل در دوره کارشناسی ارشد، روانشناسی سلامت بهترین گزینه بود تا بار دیگر اختلالات روانی را از دیدگاه جسم و بدن بررسی کنم. در کنار روانشناسی سلامت، به رویکردهای درمانی پویشی و تحلیلی علاقهمندم. زمینههای مطالعات من بیشتر در زمینه رویکردهای پویشی مخصوصا رواندرمانی پویشی کوتاه مدت فشرده (ISTDP) است. نوشتن از مسائل روانشناختی و بازگویی آنها به زبان ساده برایم اهمیت زیادی دارد؛ معتقدم هرچقدر عموم مردم در این باره بیشتر بدانند بیشتر میتوانند در روابط و زندگی روزمره سالمتر رفتار کنند. حتی اگر نوشتههایم تغییری ایجاد نکند میتواند تلنگری باشد برای کسانی که به دنبال آگاه شدن از زندگی درونیشان هستند.
نوشتههای بیشتر از حدیث نیک اندیش
دیدگاهتان را بنویسید