نکنه وابستهاش شدم و عاشقش نیستم؟ (قسمت سوم)
در مقالۀ اول، ابتدا خلاصهای از روند تولد انسان با وابستگی و رسیدن از این وابستگی به عشق و دلبستگی سالم را بررسی کردیم و پیش از اینکه دربارۀ تفاوتهای عشق و وابستگی حرفی بزنیم، ابتدا درباره خصوصیتهای عشق سالم گفتیم. در قسمت دوم چند خصوصیت حیاتی دربارۀ عشق را توضیح دادیم که اولاً عشق یک احساس دارای نوسان است و در حالت سالم در طول زمان کم و زیاد میشود. دوما در این باره توضیح دادیم که عشق سالم در رابطهای وجود دارد که به جز احساس عشق، طرفین تحمل و ظرفیت پذیرش سایر احساسها نظیر غم و خشم از یکدیگر را نیز داشته باشند و بتوانند ناکامی در رابطه را تحمل کنند.
همچنین به این مسئله اشاره شد که از خصوصیتهای بسیار مهم عشق سالم این است که در آن تعادلی از توجه و محافظت از خود و در عین حال محبت و توجه به دیگری وجود دارد و در یک رابطۀ سالم هرگز کسی نباید عمداً و دائماً در حال خدمت و مراقبت از دیگری باشد. در نهایت دربارۀ این صحبت کردیم که خانهای سالم و امن است که میتوان گاهی آن را ترک کرد و رابطهای سالم است که میتوان در آن گاهی فاصله گرفت و با خود خلوت کرد و در رابطۀ سالم بعد فردی زندگی افراد هرگز کاملاً از بین نمیرود.
و اما وابستگی
قبلاً در این باره صحبت کردیم که وابستگی به شکل کاملاً طبیعی و سالم از هنگام تولد همراه با ماست چون در آن زمان برای ادامۀ زندگی به دیگران وابسته هستیم؛ اما این وابستگی باید متناسب با رشد ما باشد و قدم به قدم در طول زندگی کم شده و جایش را به دو خصوصیت دیگر بدهد: ۱) خودمختاری و استقلال ۲) عشق و دلبستگی؛ یعنی تمام آن چیزی که ما را در هنگام تولد به مادر وصل نگه میدارد دو چیز است: نیاز فیزیکی به مادر برای تأمین نیازهای مادی مثل تأمین غذا و امنیت جانی و دومی نیاز روانی به مادر و به محبت و توجه او.
این دو نیاز هنگام تولد در قالب وابستگی نمایان میشوند؛ اما همگام با رشد، وابستگی فیزیکی جای خود را به خودمختاری و استقلال داده و کودک به تدریج از پس کارها و نیازهای فیزیکی خودش برمیآید تا زمانی که به قدری بزرگ میشود که میتواند زندگی کاملاً مستقلی داشته باشد؛ اما از طرف دیگر، نیاز عاطفی به مادر و محبت او هرگز قرار نیست به خوداتکایی عاطفی برسد. چرا؟ چون انسان ذاتاً موجود ارتباط دوست و ارتباط خواهی است و برای برقراری ارتباط به بیش از یک نفر نیاز است.
میگن به خودت بگو: «ارتش تک نفره» اما چرت و پرت میگن!
یکی از مسائل بسیار مهمی که باید دربارهاش صحبت کنیم معنی استقلال سالم است. شاید بارها و بارها جملات انگیزشی و با اسم روانشناسی یا حتی روانشناس نماهایی را دیده باشید که مدام تأکید میکنند:
«تو به هیچ کسی نیاز نداری. خودت باش. سعی کن مستقل باشی و نظر دیگران برات مهم نباشه. سعی کن به خودت متکی باشی و فقط خودت خودت رو دوست داشته باشی!
اگر کسی ترکت کرده چون قدرت رو نمیدونه، پس فراموشش کن و برو زندگیتو تک نفر بساز چون تو یک ارتش تک نفرهای»
واقعیت این است که کسانی که از طرف فرد مورد علاقۀشان طرد شده باشند یا کسانی که عمیقاً تنها هستند میدانند که این جملات واقعاً چرتوپرتی بیش نیستند! چرا؟
چون ما در طی رشد سالم به طور طبیعی دربارۀ نیازهای فیزیکی و مادی زندگی باید به استقلال برسیم اما دربارۀ نیازهای عاطفی و ارتباطی هرگز نمیتوان به استقلال رسید. پس اگر کسی شما را تشویق میکند که دربارۀ کسبوکار، تحصیل و یا پیدا کردن حرفۀ مورد علاقۀ خودتان به سمت استقلال و صرفاً تمرکز بر درون خودتان و کشف استعدادهایتان بپردازید، به شرط اینکه از لحاظ عاطفی و نیاز به ارتباط در حالت معمولی باشید، کاملاً کار درست و سالمی انجام میدهد؛ اما اگر کسی دربارهٔ نیاز به ارتباط یا نیازهای عاطفی به اسم استقلال و خوداتکایی، شما را به سمت ترک ارتباطات یا به سمت انزوا هل داد، در واقع در حال فریب و آسیب زدن به شماست؛ حتی اگر خودش متوجه نباشد؛ یعنی تقریباً هرگز نمیتوان گفت که یک انسان میتواند بدون ارتباط با دیگران زندگی سالمی داشته باشد.
به فرض اینکه کسی تلاش کند تا صرفاً روی جنبۀ مادی و فیزیکی زندگیاش متمرکز باشد و هرگز به بعد عاطفی توجه نکند و در این باره موفق هم باشد، اما ارتباط یک نیاز است و معنای نیاز یعنی اگر ارضا نشود در فرد حالتی از محرومیت و گرسنگی ایجاد خواهد کرد. اتفاقاً این افراد بیشتر در خطر گیر افتادن در روابط آتشین و آسیبزننده هستند. به خاطر داشته باشید کسی که به سوء تغذیه مبتلا است، در صورت دسترسی به منابع غذایی، بیش از دیگران در خطر ابتلا به پرخوری عصبی و حتی گاهی مرگ بر اثر مصرف زیاد و یکبارۀ غذا است!
چرا آدمها وابسته میمانند؟
همۀ افراد شبیه به هم نیستند و برخی به دلایل متفاوت ممکن است نتوانند این روند رسیدن از وابستگی به استقلال و به طور همزمان عشق را تجربه کنند. از جمله دلایل آن میتواند تفاوتهای ژنتیکی، خلقوخوی اولیه و ذاتی و از جمله مهمترین دلایل آن تربیت و ارتباطهای مهم اولیه است. معمولاً افراد وابسته مادرانی همیشه مضطرب و به شدت محافظتکننده داشتهاند که اجازه نداده است تا فرد با توجه به رشدش میزانی از جدا شدن و استقلال را تجربه کند.
این مادران معمولاً در حالت کلی یک پیام را به نوزاد خود منتقل میکنند: دنیا خیلی ناامن است و تو باید همیشه به یک نفر چسبیده باشی تا از تو محافظت کند. در کنار این پیام حجم زیادی از اضطراب، ضعف، عدم توانایی درتنظیم هیجانات، نیاز دائمی به یک «دیگری» برای آرام شدن و همچنین ترس مداوم از طرد شدن و ترک شدن در رابطه همراه این کودکان میماند.
چطور نشانههای وابستگی ناسالم را بشناسیم:
دلشوره
ممکن است در ارتباطات اول، این افراد را با آدمهای احساساتی و رمانتیک اشتباه بگیرید و یا ممکن است این نشانهها را در خودتان به اشتباه نشانه مهربانی و محبت زیاد ببینید؛ اما در واقعیت افراد وابسته معمولاً حجم بسیار زیادی از محبت خواهی و ارتباط خواهی را دارند. خب شاید بپرسید چه اشکالی دارد که یک آدمی بامحبت و رمانتیک باشد؟ هیچ اشکالی ندارد و بسیار هم خوب است؛ اما اگر این محبت به قدری بود که حتی در زمانهای کنار هم بودن و در اوج شادی و لذت هم فرد نگرانی شدید از ترک شدن و از دست دادن را تجربه میکند، این یکی از نشانههای وابستگی است.
این افراد در ارتباط بسیار حساس و آسیبپذیر اند و به سرعت از هر حرف و صحبتی ناراحت میشوند. توقع دارند که طرف مقابل زندگی شخصی و مجردی خودش را تقریباً برای همیشه و به طور کامل کنار بگذارد و مثلاً از دوستانش دست بکشد، با آنها در ارتباط نباشد، با آنها وقت نگذراند و همۀ توجهش در تمام ۲۴ ساعت شبانهروز و ۷ روز هفته بر شریک عاطفیاش متمرکز باشد. در یک کلام دربست در اختیار آنها باشد.
چسب یک دو سه
یکی دیگر از این نشانهها، چسبندگی بیش از حد است؛ یعنی احتمالاً این افراد در رابطه به طرز افراطی درگیر ابراز محبت مداوم میشوند یا به طور مداوم میخواهند که طرف مقابل به آنها ابراز علاقه کرده و اطمینان دهی کند که هنوز تو را دوست دارم، تو هنوز خواستنی و دوستداشتنی هستی.
گاهی این ابراز علاقهٔ شدید و همراه با اضطراب برای طرف مقابل بسیار آزاردهنده میشود؛ به طوری که مثلاً همسر وابستهاش به طور مکرر او را در محل کار با تلفن چک میکند و یا در تمام فضاهای عمومی و خصوصی از او انتظار دارد تا مرتباً در برابر دیگران به او ابراز محبت کند. معمولاً هرگونه اعتراض و انتقادی در این باره با واکنش شدید این افراد مواجه میشود که «تو منو دوست نداری، تو قدر منو نمیدونی، تو به من توجه نمیکنی، تو به من محبت نمیکنی».
همانطور که در مقالههای پیشین در این باره صحبت کردیم، عشق یک احساس است؛ یعنی اینکه در طول زمان شدت و فرود دارد؛ به این معنا که یک فرد ممکن است آخر شب و هنگام خستگی خیلی بیشتر نیاز به محبت را در خودش احساس کند تا در وسط روز هنگامی که بین صد اربابرجوع در محل کارش گیر افتاده است. یا روزهایی در طول هفته هم هست که آدمها هرچقدر هم عاشق باشند، دلشان تنهایی و خلوت بخواهد؛ اما برای کسانی که سطوح زیادی از وابستگی دارند این فاصلههای طبیعی هرگز معنایی ندارد. او میگوید:«مهم نیست چقدر کارت زیاد بوده اگه من برات مهم بودم جواب میدادی! اگر منو دوست داشتی با دوستات برنامه گردش نمیریختی! چرا برات استوری گذاشتم همون موقع فوری ریپلای نکردی!»
حریم خصوصی و گاهی خانوادگی در خطر است
یکی دیگر از نشانههای مهم وابستگی، این است که این افراد معمولاً به دلیل دلمشغولی و اضطراب زیادی که در روابطشان احساس میکنند، ممکن است نگذارند طرف مقابل حریم خصوصی برای خودش نگه دارد و یا اینکه به طور مکرر مشکلاتشان در ارتباط را برای دیگران، دوستان یا خانوادۀشان تعریف کنند. گاهی حتی به علت حجم زیادی از هیجان که در هنگام مشکلات احساس میکنند و نمیتوانند آن را تنظیم کنند ممکن است در جمع واکنشهایی نشان دهند که منجر به افشای حریم خصوصی ارتباط آنها در بین دیگران بشود.
مثلاً در یک مهمانی و یک جمع دوستانه، ممکن است اتفاقی برخورد یا صحبت نامطلوبی از شریک عاطفی خود ببینید، در این شرایط بسیار برآشفته شده و نمیتوانند این دلخوری را تا خانه نگهدارند و با نشان دادن واکنشی غلیظ، همانجا در جمع سر بحث را باز کرده و نتوانند حریم خانوادۀ خود را حفظ کنند.
یا اینکه مثلاً از شریک خود بخواهند که برای لوازم الکتریکیاش از پسورد استفاده نکند یا مرتباً اقدام به چک کردن ارتباطات او کنند.
مغزم قفلی زده روش
هرچند این به تنهایی نشانۀ وابستگی در رابطه نیست؛ اما یکی از نشانههای دیگر وابستگی، مشغولیت ذهنی مکرر به رابطه و یا به طرف مقابل است؛ یعنی اگر از کسی خوشتان آمده است و تمام زندگیتان تعطیل شده است و ۲۴ ساعته در فکر و دلمشغولی او به سر میبرید به شما تبریک عرض میکنم؛ چون شما پتانسیل وابسته شدن را دارید. این نوع از فکر کردن مکرر در ابتدای هر رابطهای میتواند معمولی و طبیعی باشد؛ اما اگر به درازا کشید و از حالت فانتزی به نوعی از وسواس فکری مکرر شبیه شد، میتواند دارای اهمیت روانشناختی باشد هرچند که دوباره تأکید میکنم قدری از آن در ابتدای رابطه جزء شیرینی جوانی و خنگیهایش محسوب میشود و طبیعی است (☺)
ادامه دارد…
بیشتر بخوانید:
- نکنه من وابستهاش شدم و عاشقش نیستم؟ (بخش دوم)
- نشخوار فکری: چرخه بیتوقف افکار
- عشق یا کنترلگری در رابطه
- همسرم خیانت کرده چیکار کنم؟؟
- ناقص سازی جنسی زنان در فیلم گل صحرا
