موضوع یا ابژه در روانکاوی و روانشناسی

در یک بیان کلّی، واژهی ابژه در روانکاوی میتواند پنج دلالت داشته باشد:
- شخص ملموس و واقعی دیگری که در جهان بیرون از ما وجود دارد (موضوع بینافردی[i])؛
- بازنمایی ذهنی، یا مجموعهای از بازنماییهای ذهنی که از شخصی دیگر داریم (بازنمایی موضوع، موضوع درونروانی یا در مواقعی، انگاره[ii])
- یک سازهی نظری، متفاوت با موضوع واقعی یا صرفِ یک بازنمایی ذهنی ساده. در این معنا، موضوع دلالت بر ساختار نظامیافتهی یک «بازنمایی ذهنی» دارد که با سائق و عواطف متعدد پُر شده است (مانند موضوع درونی، درونفکنی، و برخی از وجوه سوپرایگو[iii])؛
- در نسبت با سائقها: «موضوع» چیزی است که سائق در نسبت با آن و از طریق آن به هدفش، یعنی رسیدن به ارضاء، دست مییابد. «موضوع» ممکن است شخص یا پاره-موضوع (part-object) باشد یا موضوع واقعی یا خیالی.
- در نسبت با عشق یا نفرت: رابطهی میان تمامیّت شخص یا عاملیّت ایگو با موضوعی که آن نیز در تمامیّت خود مورد توجه واقع شده (یک شخص، یک موجود، یک آرمان و جز این).
فهرست محتوا:
Toggleابژه در معنای کلاسیک آن
البته موضوع دلالت دیگری نیز دارد که معمولا مد نظر روانکاوان قرار نمیگیرد: به معنای سنّتی آن در فلسفه و روانشناسیِ شناخت، در نسبت با شخصِ (سوژهی) شناسا: «موضوع» [که میتوان در این معنا آن را به «عین» نیز ترجمه کرد]، هرآنچیزی است که ویژگیهای ثابت و پایداری داشته باشد که علیالاصول همهی اشخاص و اذهان، فارغ از عقاید و امیال فردیشان، بتوانند آن را بشناسند (صفت منتسب به این معنا از واژهی object، «عینی» (objective) است)؛ درواقع یک چیز نا-انسان، یا بازنمایی ما از یک شیء. به یک بیان میتوان اذعان داشت که «موضوع» در روانکاوی، معنایی دارد که قابل مقایسه با معنای ادبی یا باستانیِ آن است:«موضوع اشتیاق من، موضوع نفرت من و جز این». در این معنا، «موضوع» دلالت بر یک «چیز» ندارد، برخلافِ معنای رایج و معمول آن، که موضوع را یک «شیء» بیجان و قابل دستورزی، در مقابل یک موجود جاندار یا شخص معرفی میکند.
بههرجهت باید بر این نکته تأکید داشت که اهمیّت «ابژه» و رابطهای که با «خود» دارد، بهقدری در روانکاوی پررنگ است که میتوان گفت اکثر روانکاوان، اختلال را بر مبنای اختلال در تعامل میان خود و موضوع یا اختلال در تعامل میان بازنمایی ذهنیِ هشیار/ناهشیارِ خود و موضوع صورتبندی کردهاند.
مناقشه میان موضوع واقعی و موضوع فانتزیک
یکی از مناقشات درازدامن در روانکاوی، خصوصا میان مکتب روابط موضوعی کلاینی و مکتب بینافردی سالیوان، بر این مسئله است که آیا چنان که کلاین اذعان کرده، «موضوع» همواره اشاره به «بازنمایی ما از موضوع در ذهن» دارد؟ یا چنان که سالیوان معتقد است، «موضوع» دالّ بر یک موضوع واقعی در جهان خارج است؟
ابژه واقعی
نظریاتی که به رأی سالیوان نزدیکترند معمولا بر این باورند که، تعاملهایی که ما با دیگران مهم زندگی خویش داریم، برای رشد، بهزیستی و به یک بیان، تمامی جوانب زندگی ما، در درجهی نخستِ اهمیّت قرار دارند و اگر قرار باشد که چیزی در ما درونی شود، تجارب ما از تعامل این دیگران است. در این نگاه، بهویژه در خوانشی که معاصرین سالیوان تحت نظریهی بینالاذهانیّت[iv] داشتهاند، خود و موضوع، دو سوژه یا دو ذهن هستند که بههنگام تعامل با یکدیگر، در فضایی بینالاذهانی قرار گرفته و هریک بهنوبهی خویش بر شکلگیری تجربهی دیگری تأثیر میگذارد؛ چه این سوژه، دو دوست باشند و چه بیمار و روانکاو. از همینروست که این دسته از نظریات را به یک اعتبار، روانشناسی دو-نفره[v] مینامند.
ابژه فانتزیک
نظریاتی که به رأی کلاین نزدیکترند معمولا بر این موضع اتفاق نظر دارند که، بازنماییهای ذهنی میتوانند هشیار یا ناهشیار باشند؛ بسته به وضعیّت درونی یا بیرونی، میتوانند پایدار یا متغیّر باشند؛ میتواند مبتنی بر واقعیّت بیرونی یا تحریفشده باشند؛ همچنین هم در تعامل با موضوعهای واقعی که درونی شدهاند شکل میگیرند و هم بهوسیلهی عوامل متعدد درونروانی، همچون میزان رشد شناختی، فانتزی، وضعیّت انگیزشی و تعارضات درونی. این عوامل بیرونی و درونروانی، انگارههایی از موضوع در ذهن میسازند که وقتی کموبیش با یکدیگر یکپارچه میشوند، به یک کل منسجم تبدیل میشوند (که آن را بازنمایی ذهنی موضوع مینامیم).
از همینرو در این نظریات به این نکته توجه میشود که در مراحل ابتدایی رشد و همچنین در وضعیّتهای بیمارگون، بازنمایی ذهنی فرد از موضوع، نه بازنمایی یک کل منسجم، که بازنمایی پارههای مستقل و جداافتاده از موضوع است. این پارههایی که با دیگر پارهها یکپارچه نمیشوند و توانِ بهاختلالکشیدنِ فرد را دارند، اسامی مختلفی داشتهاند: برای مثال موضوع دهانی، موضوع مقعدی و موضوع فالوسی در نظریهی فروید و آبراهام؛ موضوعِ ارضاکنندهی نیاز[vi] در نظریهی آنا فروید و هارتمان؛ پاره-موضوع[vii] در نظریهی کلاین (موضوعهای دوپارهی خوب یا بد، موضوع آزارگر و…)؛ موضوع گذاری وینیکات؛ موضوعِخود و «انگارهی آرمانی والدانه[viii]» در نظریهی کوهوت.
در نتیجه باید اذعان داشت که در این دسته از نظریات، ظرفیّت ساخت و حفظ بازنماییهای ذهنی واقعگرایانه و یکپارچه، مهمترین تکلیف تحوّلی هر انسانی است، چیزی که هارتمان از آن به «ثبات موضوع[ix]» یاد میکند و کلاین به «موضوع کلّیّه[x]» یا موضع افسردهوار.
درهمتنیدگی بازنمایی ذهنی «خود» و «موضوع»
اگر از این مناقشات گذر کنیم، میتوانیم بگوییم که تقریبا هر روانکاوی بر آن است که تمایز کامل میان بازنماییِ ذهنیای که از خود داریم و بازنماییِ ذهنیای که از دیگری داریم، تقریبا ناممکن است (چه برای فرد و چه برای روانکاو)، چراکه بازنماییهای خود و موضوع از همان ابتدای تولد، در تعامل با یکدیگر شکل گرفته و رشد کردهاند؛ گویی تجربهای که هر فرد در هر لحظه از بودن در جهان دارد، متشکل از ترکیبِ بازنماییهایی است که از خود و موضوع در آن لحظه دارد. درواقع هیچگاه نمیتوان در تجربهی درونیای که در لحظه داریم، خود و موضوع و نقش آنها را در پدیدآیی این تجربه، بهطور کامل از یکدیگر تفکیک کنیم.
در اینجاست که اهمیت پارهپارهبودن یا یکپارچهبودن بازنماییها مشخّص میشود: اگر بازنماییهای ذهنی ما از خود و موضوع پارهپاره باشد، در هر لحظه حال کاملا متفاوتی را از لحظهی دیگر تجربه میکنیم؛ گویی هر وضعیّت بیرونی، یک بازنمایی از خود و موضوع را بیدار میکند که هیچ ارتباطی با دیگر بازنماییها ندارد؛ وضعیّتی که میتوان در بیماران دارای اختلال شخصیّت مرزی مشاهده کرد. اما اگر بازنماییهای ذهنی ما از خود و موضوع با یکدیگر نوعی یکپارچگی نسبی داشته باشند، خود را همواره بهمثابه یک کل منسجم ادراک میکنیم که البته تجارب متفاوتی در زندگی پشت سر میگذارد.
ابژه در نگاه فروید
نخستین استفادهی فروید از اصطلاح «ابژه» به «سه رساله درباب جنسینگی» (1905) بازمیگردد. او در شرح نظریهی سائق یا نظریهی لیبیدوی خود، اذعان میکند که منبع، هدف و موضوع، جوانب چندگانهی سائق هستند. در این صورتبندی، «ابژه» (که تحت عنوان «ابژه جنسی» نیز صورتبندی میشود) ناظر است به چیزی که سائق در نسبت با آن و از طریق آن به هدفش دست مییابد. در 1910 فروید عنوان دیگری را پیش کشید: موضوع عشق[xi]، که ناظر است به کسی که شخص برای دوستداشتن برمیگزیند. این دو استفادهی متفاوت از اصطلاح «موضوع»، در یک وجه باهم مشترکاند: برای فروید عشقورزیدن (که به معنای وسیع آن، همهی رفتارهای انسان را در بر میگیرد)، بازتابی از فعّالیت سائقها است و اصطلاح موضوع، پیوندی همیشگی با اصطلاح سائق دارد.
تلویحات کلّی اصطلاح ابژه نزد فروید
از این گذشته و در نگاهی گستردهتر، میتوان ۱۴ مورد از آراء فروید را درخصوص ابژه، بهترتیب زمانی، اینگونه صورتبندی کرد:
- ابژه یک سائق ازپیشتعیینشده و ذاتی نبوده و تنها به آن جوش خورده است (1905).
- برای هر فرد، چیستی و چگونگی موضوع امری کاملا منحصربهفرد است.
- از آنجا که سائق جنسی ماهیّتی اتّکایی دارد (یا به عبارتی بر غرایز صیانت نفس، مانند گرسنگی و تشنگی تکیه دارد)، معمولا موضوع سائق، شبیه موضوعهایی خواهد شد که غریزهی صیانت نفس را ارضا کنند (برای مثال مادری که به کودک غذا میدهد).
- در مراحل اولیّهی رشد، موضوع سائق یک موضوعِ کلّیّهی منسجم نیست، چراکه سائق نیز پیش از تجربهشدن بهشکل یک کل منسجم، بهشکلی جزئیّه تجربه میشود؛ مانند دهانی، مقعدی یا فالوسی.
- در نتیجهی مورد پیشین، موضوع سائق میتواند صورتی کاملا عینی داشته باشد (برای مثال، یک قسمت از بدن، مانند دهان، مقعد یا فالوس).
- ممکن است جایگزینیهای نمادینی میان موضوعهای متعدد رخ دهد (برای مثال، مدفوع=کودک=هدیه یا آلت تناسلی=مرد) (1917)؛ به بیان دیگر، سرمایهگذاری روانی (cathexis) میتوان از یک موضوع به موضوع دیگر تغییر موضع دهد (1909).
- موضوعِ انتخابی، میتواند برآمده از نارسیسیزم باشد، چنانکه در آرمانیسازی یا انتخاب موضوعِ نارسیسیتیک[xii] (1914) نظاره میکنیم.
- موضوع ممکن است که چندپاره شود (مشابه با فرآیندی که کلاین درخصوص دوپارهسازی معرفی میکند)؛ مانند آرمانیسازی که همواره با ناارزندهسازی همراه است (1912).
- موضوع ممکن است هم دوست داشته شده و هم منفور واقع شود، چنانکه در مفهوم «مهرآکین[xiii]» صورتبندی شده است (1912).
- دگرگونیهای سائق (که بعدا بهعنوان مکانیسمهای دفاعی صورتبندی شد) را میتوان همچنین از حیث دگرگونی رابطه با موضوع مورد بررسی قرار داد (برای مثال، «چرخیدن بهسمتِ خود سوژه[xiv]» (1915).
- انتخاب ابژه، یا «یافتن یک موضوع»، «درواقع، بازیافتن آن است»، یا به بیان دیگر، هر انتخاب موضوعی، برآمده از و نمایندهی خاطره/بازنماییِ یک انتخاب موضوع اوّلیه است؛ این نکته در پدیدهی انتقال بهخوبی قابل مشاهده است (1905).
- در بسیاری از پدیدهها میتوان گونههایی نامعمول از انتخاب موضوع را مشاهده کرد، همچون در همجنسگرایی یا فتیشیسم.
- فقدان موضوع، یک رخداد روانشناختی دردناک و البته مهم است، چراکه فرآیندهای پیچیدهای را در درون انسان بیدار میکند، مانند آنچه در ماتم و مالیخولیا میبینیم (1917).
- در بسیاری از مواقع، تمایز روشنی میان بازنماییهای خود و موضوع وجود ندارد.
طرح فروید برای رشد لیبیدو و موضوعگزینی
علاوهبر آنچه گفته شد، در نظریات فروید میتوان طرحی رشدی را پیدا کرد که او برای نحوهی ارتباط فرد با ابژه ترسیم میکند:
- این مراحل با اوتو-اروتیسم[xv] آغاز میشود، جایی که سائق از طریق تعامل کودک با بدن خویش ارضا میشود، در فقدان هرگونه فهمی از خود یا موضوع.
- سپس نارسیسیزم اولیه سربرمیآورد (که در آن، لیبیدو بر «خود» سرمایهگذاری میشود، پیش از آنکه فهمی از موضوع پدید آید).
- بعد از آن همانندسازی اوّلیه (نخستین طریقِ ارتباط با موضوع، پیش از شکلگیری تمایز میان خود و موضوع یا پیوندهای موضوعی واقعی).
- سرانجام، عشق موضوع (لیبیدو بر موضوعها سرمایهگذاری میکند)، که سایهبهسایهی نارسیسیزم ثانویه وجود دارد (اینکه لیبیدو از موضوع برداشته شده و به خود بازگردد). نکته آن است که عشق موضوع، خود به مراحل متعدد پیشاتناسلی (که مشخصهی آنها رابطه با تنها یک جزء از موضوع، بهمثابه منبع لذت، از طریق وجهی جزئیّه از سائق است) و تناسلی/ادیپال (جایی که در آن موضوعِ کلّیه مورد عشق قرار میگیرد)، تقسیم میشود.
- پس از این مراحل، نوجوانی نیز اهمیت زیادی دارد، چراکه فرد را با چالشی برای یافتن موضوعی جدید و غیر از محارم روبهرو میکند.
در نهایت باید گفت که فروید (1926)، بخشی از طرح رشدی خود را به این مسئله اختصاص داد که در طی این مراحل چه خطراتی انگارهی ذهنی موضوع را تهدید میکند:
- ترس از فقدان موضوع
- ترس از فقدان عشق موضوع
- ترس از اختگی بهدستِ موضوع
که پیشبینی هریک از این خطرات توسط فرد، مکانیسمی دفاعی را برانگیخته میکند (نظریهی دوم اضطراب فروید؛ اضطراب بهمثابه یک نشانه).
منابع:
- Jean-Bertrand Pontalis, Jean LaPlanche – The Language of Psychoanalysis-Karnac Books (1996)- p.273-276
- Auchincloss, E. L., et al. (2012). Psychoanalytic terms and concepts, Yale University Press- p. 170-173
[i] interpersonal object
[ii] object representation, intrapsychic object, imago)
[iii] internal object, introject, superego
[iv] Intersubjectivity
[v] two-person psychology
[vi] need-satisfying object
[vii] Part-object
[viii] idealized parental imago
[ix] Object-constancy
[x] Whole-object
[xi] Love object
[xii] narcissistic object choice
[xiii] ambivalence
[xiv] turning round upon the subject’s own self
[xv] autoerotism
دیدگاهتان را بنویسید