اگر مداخلاتِ تنظیم اضطراب، حال بیمار را بدتر کرد چه؟
فهرست محتوا:
Toggleتمهیدات
” شما چگونه اضطراب بیماری که به محض اینکه از او سئوالی در مورد چگونگی حس کردن احساسات در بدنش پرسیده میشود و یا حتی با دعوت به تمرکزی کلی به بدنش به سرعت با تشنجهای غیر قابل توضیح از لحاظ پزشکی( تشنجهای غیر صرعی) بیهوش میشود را تنظیم میکنید؟”
من قبلاً بیماری با این مشخصات داشتهام و تعداد بسیار کم دیگری با نشانههایی شبیه به این اما این بیمار جدید به مراتب چالش برانگیز تر است؛ زیرا تشنجهای این بیمار شدید تراست و متوقف کردن آن نیز سخت تر است و عموماً طولانی تر نیز هستند. بیمار معمولاً در حالت نیم تشنج است وقتی که تازه به کلینیک میرسد!
و آیا ما باید این تشنج ها در جلسه درمان را غیرقابل اجتناب تلقی کنیم ( در خارج از جلسات درمان بیمار حداقل روزی یکبار حمله تشنج دارد) یا باید تاجایی که میشود از بروز آنها اجتناب کرد؟
وقتی اضطراب پایین نمیآید
با تشکر از یکی از اعضای دنبال کننده برای پرسیدن این سئوال!
وقتی که نمیتوانید اضطراب را تنظیم کنید، یا هنگامی که تلاش برای انجام این کار منجر به افزایش اضطراب میشود، معمولاً به معنی اینست که بیمار در حال فرافکنی است. به هر حال شما آدم خوبی به نظر میرسید! پس اگر بیمار ناگهان ترسیده است، درواقع نه از شما بلکه از فرافکنیای که روی شما انجام داده ترسیده است.
در این حال من از پرسش درباره بدن و تمرکز روی حالات بدنی احساسات دست میکشم؛ و به جای آن میپرسم “اگه برای فهم این واکنش ها لحظهای به عقب برگردیم، چه افکار و ایده هایی در باره درمان الان بالا اومدن که ممکن است بدن شما را تا این حد بترساند؟” تمرکز را روی افکار و ایدههای بیمار درباره درمان حفظ کنید؛ و آنگاه فرافکنیای که باید آنرا خنثی کنید را خواهید یافت. همین که فرافکنی مذکور را خنثی کنید بیمار احساس امنیت خواهد کرد؛ و به تبع آن وقتی که میخواهید اضطراب او را تنظیم کنید نیز احساس امنیت خواهد کرد.
همچنین در نظر داشته باشید که بیمار یک واکنش شدید فیزیکی داشته است: “تشنج”؛ زمانی که به کلینیک آمده است. وقتی که برای دیدن شما به کلینیک آمده است! برای کمک گرفتن از شما! بنابراین، عملِ آمدن به دیدن شما برای کمک گرفتن محرک انگیختگی احساساتاند، و آن احساسات محرک بالا رفتن اضطراب، و بیمار قبل از دیدن شما یا حتی رسیدن به کلینیک غرق در اضطراب شده است. این نیز یک سر نخ دیگر است از اینکه بیمار با یک فرافکنی از شما و نه خود شما رابطه دارد.
چرا کمک کردن شما بیفایده است؟
همواره به خاطر داشته باشید در حالی که فکر میکنید کمک کردن خوب است، تجربهی بیمار شکننده این بوده است که “کمک” آسیب میزند. او کمک شما را میخواهد اما از آسیبهای گذشته میترسد. او معمولاً با شما رابطه ندارد، بلکه با یک فرافکنی، یک فیگور و تداعی از گذشته که به او آسیب زده است در رابطه میباشد.
بنابراین، اولین وظیفه شما پرسش درباره افکار و ایدههاییست که او درباره رواندرمانی دارد. از پرسش درباره افکاری که درباره شما دارد پرهیز کنید چرا که این امر میتواند به شدت حساسیت برانگیز باشد. وقتی که فرافکنی خنثی شود، اضطراب ناشی از آن نیز از بین میرود و بیمار یا شروع به آه کشیدن میکند یا دست به عقلانی سازی میزند. در این مرحله واقعیت سنجی بیمار بهبود مییابد.
بیمار وقتی که با شما ارتباط بر قرار کند نسبت به زمانی که با یک فرافکنی ارتباط دارد احساس امنیت بیشتری خواهد. اضطراب بیمار در این لحظه بالاست به خاطر فرافکنیهایی که به اضطراب استمرار میبخشند؛ پس بجای تمرکز بر تنظیم اضطراب ( که در این لحظه مفید نخواهد بود)، روی خنثی کردن فرافکنیهایی که اضطراب را تقویت و تمدید میکنند متمرکز شوید.
دکتر هانیبال لکتر نمیتواند اضطراب کسی را تنظیم کند!
همچنین به یاد داشته باشید که زمانی که بیمار روی شما فرافکنی میکند، شما نمایندهی فیگوری مثل دکتر “هانیبال لکتر” هستید! و هانیبال لکتر هرگز نمیتونه اضطراب کسی رو تنظیم کنه! اگه شما تداعیگر هانیبال هستید نمیتونید اضطراب کسی رو تنظیم کنید. در این شرایط مهم نیست که شما کی هستید و چجور آدمی هستید، مسئله بازنمایی ذهنی بیمار از شماست. به همین دلیل است که خنثی کردن فرافکنیها برای این بیمار ضروری است.
به هر حال در مسیر یادگیری خنثی کردن فرافکنیها حتماً تهیه کتاب من با عنوان “هم آفرینی امنیت”؛ و مطالعه فصل مربوطه که پر از مثالهایی برای شناسایی و خثنی کردن فرافکنی ها به هدف ساخت اتحاد درمانیست میتونه مفید باشه.
1 دیدگاه
به گفتگوی ما بپیوندید و دیدگاه خود را با ما در میان بگذارید.
درود و مهر بسیار
خیلی عالی بود. ممنون از زحماتتون.